eitaa logo
چند جرعه با من بخوان
111 دنبال‌کننده
395 عکس
83 ویدیو
0 فایل
@E_shokoohi اگه حرفی با من داشتی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش بوی اقاقیا می‌آمد نشسته‌ام لب تخت. منگم.سرم گیج می‌رود. صدای خر و پف علی نمی‌گذارد بخوابم. بلند می‌شوم پایم به زمین نمی‌گیرد‌. حس سبکی دارم.موبایلم زنگ می‌خورد. اسم راضیه می‌نشیند روی صفحه. این راضیه هم عجب پیله‌ای ایست. صدبار تا حالا بهش گفته‌ام آشتی نمی‌کنم. مگر من آدم نیستم، اصلا آشتی کنم که چه بشود؟ هرچند امروز منتظر تماسش بودم، اما جواب نمی‌دهم. به نظرم بهتر است صبر کنم تا شب. دوباره زنگ می‌زند.بعد هم دیلینگ‌دیلینگ پیام‌هاش می‌آید. اقاقیا پشت پنجره آشپزخانه چند تا جوانه زده. این‌قدر این راضیه پیله است که نفهمیدم کی آمدم توی آشپزخانه. سوپی که گذاشته‌ام برای افطار سر رفته روی گاز. مامان عاشق بوی اقاقیاست مثل رعنا، مثل خودم. کاش به جای این بو، بوی اقاقیا می‌آمد. چشم می‌دوزم به درخت. آقا جان خودش کاشته است. چندتا شکوفه چشمک می‌زند روی شاخه‌هاش. از توی حیاط آقاجان می‌روم پیش مهمان‌ها. خودم هم نفهمیدم چه شد که یک‌دفعه صدای بهم خوردن در حیاط پیچد توی گوشم. 《اصلا من اگر حرفی زدم به خاطر خود رعنا بود. این‌قدر این خواهر من بی‌زبونه که می‌ذاره اون خواهر شوهرِ، استغفرالله زبون روزه الان یک فحش هم داده بودم، هر چی دلش می‌خواد بار ما کنه.》 این‌ها رو به مامان گفتم. راضیه هم بود. رعنا کنج اتاق آرام اشک می‌ریخت. آقاجان آمد توی اتاق. فقط گفت:《بار اولیه که حرمت مهمون توی این خونه شکست، چیزی تا افطار نمونده بود》 بلند می‌شوم. کیفم را از گوشه‌ی اتاق بر‌می‌دارم. 《اگر رعنا بلد بود و خودش جواب می‌داد که من نمی‌گفتم حلقه و سرویس نقره شانش همون جهاز ایرانیه》 دیگر نمی‌مانم. هرچقدر راضیه توی حیاط جلویم را می‌گیرد و اصرار می کند بمانم قبول نمی‌کنم. می‌ماندم که چه بشود، که همه کاسه و کوزه ها بشکند سر من؟! اصلا کسی قبول می‌کرد که کبریت اول را آن‌ها روشن کردند؟! باد می‌پیچد توی شاخه‌های بی‌برگ اقاقیا. چند شاخه تکان می‌خورد. چقدر مامان بیچاره اصرار کرد دختر اقلا تکه‌های بزرگ را خارجی بردار،کو گوش شنوا. هی لبخند زد که مامان این چیزا خوشبختی نمیاره. من چیز دیگه‌ای برام مهمه. حمایت از کالای ایرانی دیگر چه صیغه‌ای ست. جنس خوب تولید کنن تا همه بخرند. رعنا با این جهاز بردنش آبروی من را هم پیش جاری‌هایم برد. می‌نشینم لب تخت. اصلا امروز نمی‌فهمم کی می‌روم، کی می‌آیم. تلفنم دوباره زنگ می‌خورد. باز هم راضیه است. می‌دانم می‌خواهد شب قدر و سال تحویل را با هم بهانه کند. راستش خودم هم به امشب فکر کرده بودم. همان هفته‌ی پیش، که توی گالری عکس رعنا را دیدم. پرت شدم به سفری که باهم رفتیم. تازه عقد کرده بود. چقدر سر به سرش گذاشتم. یک‌بار هم به دل نگرفت. دستم رفت روی اسمش، خواهرگلی. خودم باورم نمی‌شد نزدیک یک سال است صدایش را نشنیده‌ام. اما نتوانستم زنگ بزنم. دروغ چرا، یعنی غرورم نگذاشت. با خودم گفتم بگذار یک هفته‌ی دیگر هم بگذرد تا شب قدر، به بهانه سال تحویل آشتی را قبول می‌کنم. دیگر طاقت نمی‌آورم دست می‌برم سمت گوشی. انگار دستم جان ندارد. نمی‌توانم برش دارم. باز زنگ می‌خورد. محکم‌تر چنگ می‌اندازم. انگار که استخوان‌های انگشت‌هام توی هوا حل شده. سر برمی گردانم تا علی را بیدار کنم. خشکم می‌زند. صدام توی گلو خفه می‌شود. کنار علی چه آرام خوابیده‌ام. 🖊شکوهی https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
چند جرعه با من بخوان
کاش بوی اقاقیا می‌آمد نشسته‌ام لب تخت. منگم.سرم گیج می‌رود. صدای خر و پف علی نمی‌گذارد بخوابم. ب
به استادم هم گفته‌ام گاهی بدون فکر می‌نویسم بدون پیرنگ بدون انکه بدانم آخر داستان چه می‌شود نوشتم برای خودم تا شاید تلنگری شود ببخشش و بخشیدن هم رزق است شاید روزی دیگر نشود و من هنوز بعضی از بخشیدن ها را بلند نیستم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما هم کنار مزار پدرم سال جديد رو شروع کردیم بعد هم زیارت مادر و بقیه اهل قبور به یاد همه اموات لطفا یک فاتحه قرائت کنید
❁ـ﷽ـ❁ آن شب مهمان دخترش بود؛ برای افطار. دخترها دوست دارند پدر را در پذیرایی تحویل بگیرند؛ دختر در کنار نان، هم شیر گذاشت هم نمک. امیرالمؤمنین بعد نماز مغرب برای افطار که بر سر سفره نشست، نگاهی کرد و سری تکان داد و فرمود: عزیزم، کی دیدی پدرت علی دو خورش همراه نان بخورد؟ یا شیر را بردار یا نمک را... آمد نمک را بردارد، پدر فرمود: بگذار باشد! دختر شیر را برداشت و علی در آخرین شب خلافت و حکومت! خود، با نان و نمک افطار کرد. علی نَدار بود؟ نه! به خدا اگر میخواست، ثروتمندترینِ مدینه و کوفه میشد! مگر نه اینکه بسیاری از چاه‌ها، حفر شده دست علی، و بسیاری از باغات، آباد شده دست علی و بسیاری از نخلستان ها کاشته دست علی و بسیاری از املاک و مساجد ساخته دست علی بود؟! اما علی را با ذخایر دنیا چه کار؟! مولای ما اینگونه بود که هنوز عرق جبین خشک نشده، کاغذ و قلم طلب میکرد و ش را، ... داستان؟! نه! اینها داستان نیست. نه داستان است، نه برای فقط تکریم و توسل! امام برای شدن است، برای تأسی جستن... امشب و شب‌های باقیمانده تا ماه مبارک تأسی کنیم به ارکان الهدی، به مولای این شب‌ها. این شب‌ها یک نگاه به سفره افطارمان بیندازیم؛ بیشتر هم نه حتی، اندازه همان چیزی که خودمان برای افطار میخوریم، محاسبه کنیم و معادلش را کنیم. اصلاً نذر کنیم؛ سر سلامتی پسر علی، حضرت صاحب، حجت بن الحسن... اما امیرالمؤمنین آقای ما که فقط نیست، دل‌سوز و دل‌آشوب مردمان هم هست...😭 رأفت و مهر و غیرت و تعصبش فقط شیعیانش را که فرانگرفته، هرجا مظلومی در عالم یافت شود، علی هوادار اوست! خصوصاً اگر این مظلوم، یک زن باشد، یک بچه باشد، یک شیرخو.... - نه، بگذار جلوی این خانواده حرفی از شیرخوار نزنیم... - حال به عشق مولای مظلومان علی امیرالمؤمنین یار و شویم با مردم مظلوم باشد که امیرالمؤمنین این همراهی را از ما بخرند. 🔹 راه‌های مشارکت در پویش «ایران همدل » و کمک نقدی به مردم مظلوم فلسطین و لبنان👇 ۱. شماره‌گیری * ۲. شماره کارت 6037998200000007  ۳. شماره شبا Ir320210000001000160000526  ۴. پرداخت مستقیم از درگاه بانکی 👇 https://irane-hamdel.khamenei.ir ۵. اهدای طلا و جواهرات: ارسال عدد ٢ به 3000222 ✍ هجرت @hejrat_kon 🙏💔
‌ بعد از دعا برای فرج مهم‌ترین دعاتون نجات مسلمانان مظلوم غزه باشه... دعاتون برای نازحین،آواره های سوری باشه مردم توی غزه خیلی تحت فشارن😭 دعا یادتون نره...🤲 ‌
امسال را دوست دارم سالی که با ذکر علی آغازش شد... سالی که لباس سیاه بر تن، نشانِ محبتِ علی است بر قلب... سالی که شیرینی‌اش همان خرمای سفره افطار است. و نجوای اولین شبش بعلی الهی العفو العفو العفو... و همین اول سال یتیم می‌شویم تا درد بی پدری بیدارمان کند و برای آمدن پدرمان مهدی فریاد بزنیم اللهم عجل الولیک الفرج 🤲 @E_shokoohi https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
هدایت شده از بیداری ملت
4.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب شهید جمهور رو فراموش نکنید 🎬 برای بیداری وجدانها @Bidari_Media