eitaa logo
چند جرعه با من بخوان
111 دنبال‌کننده
395 عکس
83 ویدیو
0 فایل
@E_shokoohi اگه حرفی با من داشتی
مشاهده در ایتا
دانلود
ما هم کنار مزار پدرم سال جديد رو شروع کردیم بعد هم زیارت مادر و بقیه اهل قبور به یاد همه اموات لطفا یک فاتحه قرائت کنید
❁ـ﷽ـ❁ آن شب مهمان دخترش بود؛ برای افطار. دخترها دوست دارند پدر را در پذیرایی تحویل بگیرند؛ دختر در کنار نان، هم شیر گذاشت هم نمک. امیرالمؤمنین بعد نماز مغرب برای افطار که بر سر سفره نشست، نگاهی کرد و سری تکان داد و فرمود: عزیزم، کی دیدی پدرت علی دو خورش همراه نان بخورد؟ یا شیر را بردار یا نمک را... آمد نمک را بردارد، پدر فرمود: بگذار باشد! دختر شیر را برداشت و علی در آخرین شب خلافت و حکومت! خود، با نان و نمک افطار کرد. علی نَدار بود؟ نه! به خدا اگر میخواست، ثروتمندترینِ مدینه و کوفه میشد! مگر نه اینکه بسیاری از چاه‌ها، حفر شده دست علی، و بسیاری از باغات، آباد شده دست علی و بسیاری از نخلستان ها کاشته دست علی و بسیاری از املاک و مساجد ساخته دست علی بود؟! اما علی را با ذخایر دنیا چه کار؟! مولای ما اینگونه بود که هنوز عرق جبین خشک نشده، کاغذ و قلم طلب میکرد و ش را، ... داستان؟! نه! اینها داستان نیست. نه داستان است، نه برای فقط تکریم و توسل! امام برای شدن است، برای تأسی جستن... امشب و شب‌های باقیمانده تا ماه مبارک تأسی کنیم به ارکان الهدی، به مولای این شب‌ها. این شب‌ها یک نگاه به سفره افطارمان بیندازیم؛ بیشتر هم نه حتی، اندازه همان چیزی که خودمان برای افطار میخوریم، محاسبه کنیم و معادلش را کنیم. اصلاً نذر کنیم؛ سر سلامتی پسر علی، حضرت صاحب، حجت بن الحسن... اما امیرالمؤمنین آقای ما که فقط نیست، دل‌سوز و دل‌آشوب مردمان هم هست...😭 رأفت و مهر و غیرت و تعصبش فقط شیعیانش را که فرانگرفته، هرجا مظلومی در عالم یافت شود، علی هوادار اوست! خصوصاً اگر این مظلوم، یک زن باشد، یک بچه باشد، یک شیرخو.... - نه، بگذار جلوی این خانواده حرفی از شیرخوار نزنیم... - حال به عشق مولای مظلومان علی امیرالمؤمنین یار و شویم با مردم مظلوم باشد که امیرالمؤمنین این همراهی را از ما بخرند. 🔹 راه‌های مشارکت در پویش «ایران همدل » و کمک نقدی به مردم مظلوم فلسطین و لبنان👇 ۱. شماره‌گیری * ۲. شماره کارت 6037998200000007  ۳. شماره شبا Ir320210000001000160000526  ۴. پرداخت مستقیم از درگاه بانکی 👇 https://irane-hamdel.khamenei.ir ۵. اهدای طلا و جواهرات: ارسال عدد ٢ به 3000222 ✍ هجرت @hejrat_kon 🙏💔
‌ بعد از دعا برای فرج مهم‌ترین دعاتون نجات مسلمانان مظلوم غزه باشه... دعاتون برای نازحین،آواره های سوری باشه مردم توی غزه خیلی تحت فشارن😭 دعا یادتون نره...🤲 ‌
امسال را دوست دارم سالی که با ذکر علی آغازش شد... سالی که لباس سیاه بر تن، نشانِ محبتِ علی است بر قلب... سالی که شیرینی‌اش همان خرمای سفره افطار است. و نجوای اولین شبش بعلی الهی العفو العفو العفو... و همین اول سال یتیم می‌شویم تا درد بی پدری بیدارمان کند و برای آمدن پدرمان مهدی فریاد بزنیم اللهم عجل الولیک الفرج 🤲 @E_shokoohi https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
هدایت شده از بیداری ملت
4.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب شهید جمهور رو فراموش نکنید 🎬 برای بیداری وجدانها @Bidari_Media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. من آقای مجلسی نیستم ولی اگر بودم برای مثل امشبی نهج‌البلاغه‌ام را می‌زدم زیر بغلم و با خودم می‌بردم هر جا که احیا دعوت شده بودم. اولش برای آنکه دل مستمع آماده شود، با این فراز از نامه‌ی ۴۷ نهج‌البلاغه شروع می‌کردم: حسنم، حسینم، شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و همه‌ی کسانى را که این وصیّت به آنها مى‌رسد... همین‌ عبارت برای اینکه آدمها احساس کنند مولایشان در بستر شهادت افتاده و مظلومانه آنها را خطاب کرده بس است، برای لرزیدن دلشان کافیست! آرام شروع می‌کردم به خواندن وصیت مولا، بعد یک جایی بی اختیار صدایم می‌لرزید و یک حلقه اشک می‌دوید توی چشمهایم و من برای اینکه بغضم نترکد چند لحظه سکوت می‌کردم و زن‌ها و مردها از فرصتِ همین سکوت برای خودشان روضه به پا می‌کردند و اشکها یکی بعد از دیگری جاری می‌شد. بعد من بی‌مقدمه می‌گفتم: اَلدّهر اَنزَلَنی، ثمّ اَنزَلَنی، ثمّ اَنزَلَنی حتی قیل معاویه و علی! روزگار آنقدر منزلتم را پایین آورد، آنقدر پایین، آنقدر پایین که مرا با معاویه‌ هم‌ردیف نمود! علی کجا و معاویه کجا؟! و اجازه می‌دادم کمی این "حتی قیل معاویه و علی" در ذهن مستمع هجی شود تا عمق فاجعه را درک کنند و بعد به نشان حسرت و دریغ سری تکان دهند و با اندوه اشکشان را پاک کنند... من آقای مجلسی نیستم ولی اگر بودم برای مثل امشبی روضه‌ی آرام می‌خواندم. شبیه روضه‌هایی که خود امیرالمؤمنین در دل چاه خوانده: آرام، پرسوز، جانکاه... آخر روضه‌های آرام جگرسوزترند. مستمع مجال داد زدن ندارد، عوضش ذره ذره ذوب می‌شود و جانش به لب می‌رسد! آرام، جوری که بغض ترک نخورد ولی چشمهایم از اشک پر شود از روی نهج‌البلاغه می‌خواندم: خدایا من از آنها خسته شده‌ام و آنها از من خسته شده‌اند! بعد سرم را بالا می‌آوردم و می‌گفتم: مردم از علی خسته شده بودند و اینجا دیگر اجازه می‌دادم صدای هق‌هقم توی بلندگو بپیچد و پرده‌ی بغضِ همه را پاره کند... وقتی صدای مردها توی مجلس پیچید و همه‌ی شانه‌ها به گریه لرزید دوباره از روی خطبه‌ی ۲۵ می‌خواندم: خدایا مردم از من خسته شده‌اند، من را از آنها بگیر... من را از آنها بگیر... این بدترین نفرینی بود که علی در حق دنیا کرد. علی خودش را از دنیای نالایق ما گرفت😭 این را می‌گفتم و اجازه می‌دادم مستمع‌ها با هزار دریغ و هزار اندوه وای علی بگویند و اینجا دیگر صدا به گریه بلند کنند... بعد هم گریز می‌زدم به آن روایتی که نقل می‌کند رسول‌الله و امیرالمؤمنین کنار هم نشسته بودند، پیغمبر همانطور که محو تماشای علی‌اش بود یکباره بی اختیار شروع کرد به گریه و هی پشت هم قربان صدقه‌‌ی علی رفت: بِاَبی الشهید، بِاَبی الوحید، بِاَبی المظلوم... پدرم فدایت ای شهید، ای غریب و بی‌کس، ای مظلوم، ای علی جانم😭 و اجازه می‌دادم مستمع‌ها دم بگیرند و پشت سر من تکرار کنند: ای شهید، ای غریب، ای مظلوم، ای علی...😭 من آقای مجلسی نیستم ولی اگر بودم برای مثل امشبی فقط نمک روی زخم‌ها می‌پاشیدم و مستمع‌ها را به درد غربت علی دچار می‌کردم... جوری که وقتی مجلس را رها می‌کردم، همه احساس خفگی داشته باشند، همه بغضی باشند و قلبهایشان درد گرفته باشد، همه گریه کرده باشند ولی هیچ کسی خالی نشده باشد! دنیا به مولای ما مهلت سبک شدن نداد، توی روضه‌ی علی هیچ دلی نباید سبک شود، همه باید سنگین شوند، پر از بغضِ مانده در سینه، پر از احساس خفگی... من آقای مجلسی نیستم ولی اگر بودم مستمع‌هایم را حتما به همین حال دچار می‌کردم... جوری که تا خود سحر به خودشان بپیچند و ناله بزنند: آه علی.... ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
باید خودم را سرگرم کاری کنم و گرنه باز بچه ها سوال‌پیچم می‌کنند. خانه را دو‌بار جارو کشیده‌ام،اما خانه‌ای که چیزی برای خوردن در آن یافت نمی‌شود که رُفت و روب ندارد. دستاس هم بی گندم مانده کنار خانه. کاش این وقت شب نبود تا به بهانه‌ی رخت شستن از خانه می زدم بیرون. ماریه دامن لباسم را می کشد:(مادر چرا دیگر آن مرد برایمان نان و خرما نمی آورد، من گرسنه‌ام) باز دوباره شروع شد. عثمان تکیه می دهد به دیوار:(خودش گفت بقیه‌ی قصه را برایمان تعریف می‌کند پس چرا نیامد؟) پرده را پس می‌زنم. نور مهتاب می‌افتاد روی زیلو. محمد سر از بالشت برمی‌دارد:(به من هم قول داد برایم شمشیر چوبی بسازد. او که بد قول نبود!) نمی‌دانم دعایت کنم یا نفرین. آخر جوانمرد کجا مانده ای؟! تو که می‌دانی یتیم‌های من تمام دلخوشی شان سفره ی شبانه و بازی با توست. سه شب است که به انتظار آمدن تو مرا کلافه کرده اند. صبح که ام‌جابر در خانه‌ام را کوبید و خبر مرگ علی را داد فکر می‌کردم دیگر غمی در دل نخواهم داشت. باخودم گفتم امشب حتما می‌آیی و این خبر را به تو می‌دهم. می‌گویم که دعایم مستجاب شده و نان امشب را روغنی خواهم پخت. اما دلشوره نیامدن تو نمی‌گذارد حلاوت این خبر را احساس کنم. نکند ما را فراموش کرده ای؟!. صدای کوبیدن در بچه‌ها را از جا می‌پراند. پرواز می‌کنند سمت در. محمد با شمشیر چوبی می دود تو. ماریه کیسه نان و خرما را به دوش گرفته. عثمان در را می بندد. زیر لب نه، بلند می گویم:(پس چرا داخل نیامد؟) محمد با ذوق شمشیر را نشانم می دهد. ماریه سفره‌ی نان را باز می کند:( خودش نبود. اما از طرف او آمده بود. گفت دیگر آن مرد نمی آید ) یک خرما بر می دارد و زل می‌زند به سفره: (اما صورتش خیلی شبیه او بود) 🖊 انسیه شکوهی @E_shokoohi https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
یا حبیب علی ۱۴۰۰ سال گذشت، از روزگار شما؛ و چه بزرگانی از شما گفتند و قلم زدند. مردمانی در شرایط سخت و آسان عنوان شیعه و محبّ شما بودن را یدک کشیدند. و امروز از پی گذشت آن روز ها، شیعیان و محبّان تان، فهمیدند و یاد گرفتند، امامی که حتّی در هر نشست و برخاستی نامش را زمزمه می کنند، پدرشان است، پدر واقعی، پدر حقیقی، پدری از جنس آسمان و نور.. این روزها در سده ۱۵ هجری، پیر و جوان شما را خطاب می کنند. کودکان سربندِ بابا علی می بندد. با ذکر باباجان از شما درخواست می کنند، آن چنان که از پدران زمینی شان چیزی طلب می کنند، حتی با محبتی عمیق تر.. مظلومیت یعنی همین، یعنی ۱۴۰۰ سال بگذرد، تا امت بفهمد شما باباترینی برای زمین... 🌹صلی الله علیک یا امیرالمومنین🌹 🖊حسنی
وقتی قرار باشد دست نوازش علی روی سر یتیم ها باشد تنها زمانی ست که از یتیم بودن لذت می‌بری کاش اندازه یک کاسه شیر دست خالی‌ام پر بود برای آمدن در خانه‌ی مولا 😭😭😭😭😭 آقا جان می‌شود امسال دست پدرانه بکشی روی سر هممان همه‌ی‌مایی که نفهمیدیم مثل بچه‌های یتیم در این آخرالزمان بی پدر مانده‌ایم @E_shokoohi https://eitaa.com/chand_jore_ba_man