eitaa logo
چند جرعه با من بخوان
107 دنبال‌کننده
395 عکس
83 ویدیو
0 فایل
@E_shokoohi اگه حرفی با من داشتی
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه توی روضه‌ها با شنیدن هر مصیبت فکر می‌کردم کدام برای امام سخت‌تر بوده است. آن‌جا که امانت برادر را به میدان فرستاد. یا وقتی لب به لب علی گذاشت و گفت: برگرد به میدان تا از دست جدت سیراب شوی. یا آن لحظه که عبا را برای تکه‌های بدن علی پهن کرد یا آن‌وقت که نگاه حسین متحیر ماند از الاُذُن الی الاُذُن یا هنگامی‌ که امانت رباب روی دست، نمی توانست قدم بردارد سمت خیمه‌ها. هر کدام از این مصیبت ها به تنهایی.... اما امشب فکر کردم چرا حسین، عباس را تا آخرین نفر به میدان نفرستاد؟ چرا اذن جنگ به عباس نمی‌داد؟ چرا تنها بدنی که حسین به خیمه نیاورد عباس بود؟ نمی‌دانم، تو هم مثل من فکر می‌کنی عباس برای حسین آخرین روزنه امید بود. درست‌ترش، باید بگویم عباس برای همه آخرین روزنه امید بود. درد را تا امید هست، می توان تحمل کرد. عباس برای حسین پشت و پناه بود. عباس برای حسین قوت قلب بود. تا عباس بود، کودکان تشنه را به امید آب می‌شد آرام کرد. تا عباس بود و نام عباس، کسی جرات نگاه چپ به خیام نداشت. تا عباس بود، از صدای طبل و شادی حرامی ها، دل کسی نمی لرزید. تا عباس بود، حسین مصیبت ها را تاب می آورد. حالا امشب فکر می کنم سخت ترین مصیبت برای حسین افتادن عباس بود. عباس که نباشد حسین، دخترکان و خیام را به که بسپارد. عباس که نباشد حسین علی اصغر را بهر قطره ای آب به میدان می‌برد عباس که نباشد حرمله جرات پیدا می‌کند تیر سه‌شعبه.... عباس که نباشد حسین می‌گوید: ( أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي وَ الکَمَدُ قاتِلي) حالا می‌فهمم چرا بدن عباس به خیمه برنگشت. شکوهی 🖊 https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
بر لب دریا اَلعجب ثُم‌العجب ثُم‌العجب بر لب دریا و سقا تشنه لب عقل می‌گفتا بنوش آب روان عشق می‌گفت این محال‌است و محال نوشم آب و تشنه ‌لب مولای من وای من ای وای من ای وای من هست در کیش وفا‌کیشان حرام بنده نوشد آب و مولا تشنه‌کام گر‌چه لب‌تشنه برون شد از فرات بود در فرمان او آب حیات چون بر‌آمد پور حیدر پشت زین عقل احسن گفت و عشقش آفرین ناله اطفال و افغان رباب هر دو می‌گفتند او را کن شتاب نخل‌ها بستند بر او راه را هاله‌سان بگرفته دور ماه را لحظه‌ای ‌نگذشته دشمن از‌ جفا کرد از پیکر دو دست او جدا عشق آمد کار را آسان گرفت مشک را آنگاه بر دندان گرفت همت او آب بود و خیمه گاه تیری آمد من چه گویم آه آه نِی ز من از آب پُرس و نِی ز مشک این‌قدر دانم که مشک افشاند اشک تیر دیگر آمد و گردون گریست دیده‌ی عباس زین غم خون گریست چون شد ار گویم زبانم لال باد بر زمین عباس از زین اوفتاد با ندای (( یا اَخا اَدرک اَخاک )) ز آسمان خورشید آمد روی خاک گفت ماهش را در آن دریای خون تو برو (( انا الیه راجعون )) تو برو چشم انتظارت حیدر است بهر تو آماده آب از کوثر است تو برو کز هوش رفته اصغرم آب را برده ز خاطر دخترم غم مخور عباس من راحت بخواب کودکان دیگر نمی‌خواهند آب بعد تو فریاد یا‌رب یارب است نام تو وِرد زبان زینب است ای <شکوهی> دم فروکش از کلام آتش افکندی به جان خاص و عام . شاعر:هاشم شکوهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هی چشم می‌گردانم به آسمان سیاه شب. توی دلم التماسش می‌کنم. یک امشبی را که امام مهلت گرفته است کش بیاید. بایستد جلوی صبح و نگذارد سپیده طلوع کند. امشب را هر چقدر طولانی تر کند باز هم کم است. امشب امام توی هر خیمه سفارش و کار مخصوصی دارد یک خیمه به برداشتن بیعت. یک خیمه به سفارش امانت. یک خیمه به ناز و نوازش پدرانه. یک خیمه به سپردن امامت. با خودم فکر می‌کنم، شب اگر می‌دانست که فردایش شاهد چیست تا ابد جایش را به صبح روز دهم نمی‌داد. شکوهی 🖊 https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
هدایت شده از قلم برمی‌دارم🖋️
بسم‌الله الرحمن الرحیم 🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤 🖤🖤 🖤 سی و پنج سال چگونه گذشت؟ آقا عبا و قبا را آرام پوشید. چند بار با دست کشید روی لباس تا توی تن صاف ایستاده باشد.‌ عمامه را از روی تاقچه برداشت. روی سر مرتب کرد. به طرف در قدم برداشت. پرده ی حصیری را کنار زد. نعلین پوشید. سر خم کرد و بیرون آمد. آفتاب ظهر تیز می‌تابید. اشک جمع شد توی کاسه‌ی پلک‌های ورم کرده. یا الله گفت و از اهل خانه خداحافظی کرد. همسرش برای بدرقه تا کنار در همراهش رفت. با لطافت و مهر از هم خداحافظی کردند. توی کوچه آرام قدم می‌زد. هر عابری که رد می‌شد سلام می‌داد. آقا دست بلند می‌کرد و مهر می‌پاشید به عالم. نزدیک بازار چند نفر ایستاده بودند. جوانی خوش قد و بالا بین آنها چشم را جذب خود می‌کرد.‌ آقا قلبش تیر کشید. قبل از رسیدن بهشان رو به دیوار کوچه با پر عبا چشم‌های بارانی‌اش را پاک کرد. اشک راهش را پیدا کرده بود. از کنار آنها با تواضع رد شد. به سمت کوچه ی مسجد دور زد.دختر بچه ای از در خانه‌شان دوید بیرون. سمت آقا رفت و دامنِ قبا را سفت چسبید:«آقا آقا منو نجات بده» دست کشید روی معجر دختر بچه. کنارش نیمه نشست. مادر از در خانه بیرون دوید. ترکه‌ای در دست داشت. آقا سریع ایستاد.بغض کرد:«چکار می‌کنی خواهر؟ این طفل صغیر است و بی‌گناه. » مادر سر به زیر انداخت:« به شما بخشیدم آقای من. » آقا دخترک را به آغوش کشید. روی شانه‌ی نحیفش غم باران شد. به بازار رسید. شلوغ و پر سر و صدا بود. هر کسی برای فروش چیز‌هایی که آورده بود فریاد می‌زد. زن‌ها و مردها مشغول خرید و چانه زدن. بچه ها هم آن وسط ها می‌دویدند. صدای خنده شان تا آسمان می‌رفت. توی بغل مادری که داشت پارچه می‌خرید نوزادی گریه می‌کرد. سرش را می‌چسباند به لباس مادر و با دست روسری را می‌کشید. آقا دست جلوی صورت گرفت. صدای گریه‌اش بلند شد.‌ صاحب پارچه فروشی سریع آمد کنار آقا. چهار‌ پایه‌ای چوبی گذاشت تا آقا بنشیند. آب فروش همان نزدیکی داد می‌زد:«آب گواااراااا دارم.بفرمایید بنوشیییید» پارچه فروش دست بالا برد:« آب بیاور، بیا مولایم بی حال شده. » شانه های آقا می‌لرزید. نگاهش رفت آن طرف کوچه ی بازار. قصاب گوسفندی را سر بریده بود. آقا به زحمت ایستاد. قدم‌های بی جان برداشت. همانطور که سیلاب اشک روی محاسن جریان گرفته بود، رفت به طرف قصاب:«برادر قبل از ذبح به این حیوان آب دادی؟» قصاب دست ادب بر سینه گذاشت:«قربانتان بروم. مگر می‌شود آب نداده باشم؟ من مسلمانم و آداب ذبح می‌دانم» آقا خم شد. کلمات به سختی از بین لب‌های لرزان و غمبار، داغ دلش را تازه کرد:«برادر، مسلمانانی می‌شناسم که فرزند رسول‌الله را، عطشان و تشنه‌لب سر بریدند. » گریه‌های نوزاد به آسمان رسید. ✍فاطمه بهرامی https://eitaa.com/ghalambarmidaram
🏴اعمال روز عاشورا🏴 ۱_ تسلیت دادن به یکدیگر به لفظ« عظم الله اجورنا بمصبنا بالحسین علیه السلام و جعلنا ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد علیهم السلام» ۲_قرائت زیارت عاشورا ۳_قرائت دعای عشرات ۴_قرائت زیارت وارث ۵_خواندن سوره توحید۱۰۰ مرتبه ۶_ترک کارهای دنیوی ۷_گریه بر مصائب امام حسین علیه السلام ۸_امساک بدون قصد روزه ۹_نمازی مستحبی قبل از ظهر ۱۰_ ۱۰۰۰ مرتبه ذکر لعن بر قاتلین اباعبدالله الحسین علیه السلام
بسم‌الله الرحمن الرحیم چند سالی می‌شود که وقتی به روز عاشورا می‌رسیم. من تمام حواسم می‌رود پیش آقا امام سجاد.بیمار مصلحتی همش با خودم می‌گویم:« مگه به اماما نمی‌گیم کلهم نورٌ واحد ؟ » چرا هیچ کس برای غیرت زخم خورده ی آقا جانمون امام سجاد بر سر و سینه نمی‌زند؟ چرا نمی‌میریم ؟ امام حسین به حضرت زینب سفارش کرده که به زور توی خیمه نگهش دار. من فکر می‌کنم امام سجاد عزایش داغتر است، از همه. چون مثل همه عاشورا را لمس کرد. مثل همه اسارت را درک کرد. مثل همه به مجلس شراب برده شد. با این تفاوت که...... مرررد بوووود😭😭😭 امام زمان حیّ و حاضر بر امت اسلام. غریب و غریب و غریب او همان حسین بود که ادامه داشت😢😢😢 اما امسال یک چیز دیگری قلبم را چنگ می‌زند. ما هم غریبی داریم، منتظر😭😭 امام حیّ و غایب. غریب، غریب، غریب تنها آیا مردش هستیم که یاریش کنیم؟؟ جانمان به لب رسیده و نامه‌ها برایش فرستاده ایم!. استغاثه‌ها بر‌پا کردیم و مجالس دعوت گرفته‌ایم. حالا اگر فردا تقی به توقی بخورد و خبر برسد که آقا قبل از ظهور مسلمش را فرستاده تا صحت بیعت معلوم کند. ما با مسلم زمانمان، نائب آقایمان چه می‌کنیم؟ آیا آماده ایم؟ آیا... آخر او همان حسین است که ادامه دارد. ✍فاطمه بهرامی https://eitaa.com/ghalambarmidaram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درد برای زینب از آن زمان که ذوالجناح بی زین و بی سوار آمد سمت خمیه تازه شروع شد هر آنچه از‌ صبح، زینب دید داغ بود. اما بعد هر داغ، حسین هنوز بود. حسینی که بانگ لا حول و لا قوه الا بالله ش قلب زینب را آرام می کرد اما حالا درد شروع شده .... حالا که آسمان تیره و سرخ شده.... حالا که فرزند برادر عمه را خطاب کرد: (عَلَیکُنَّ بِالفرار) 🖊شکوهی https://eitaa.com/chand_jore_ba_man