eitaa logo
چند جرعه با من بخوان
110 دنبال‌کننده
395 عکس
83 ویدیو
0 فایل
@E_shokoohi اگه حرفی با من داشتی
مشاهده در ایتا
دانلود
15.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سپاه انقلابی تشکر تشکر ماشاءالله ماشاءالله 😄
احتمالا گنبد اهنین موشکایی که زدن با معیاراش فرق داشتند اخه هیچ کدومو نگرفت😂😂
تازه شمع‌های مراسم خاموش شده بود. که خبر روشن شدن ستاره‌ها توی آسمان آمد. انگار سوره‌های حشر که خوانده بودیم به آسمان رسیده بود. هممان میخکوب صفحه تلوزیون شده بودیم. اولین بار بود تل‌آویو را زنده می‌دیدم. از عمق وجود فریاد زدم. << الله اکبر >> انگار هر کدام از آن موشک‌ها همان اشک هایی بود که این چند وقت برای بچه های غزه و لبنان ریخته بودیم و حالا قرار بود تبدیل به زیبا ترین لبخند روی لب های آن ها شود. https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
تا حالا فکر کردید عکس گرفتن با یک تکه آهن این‌قدر ذوق داشته باشد. انگار توی سفر تفریحی ایستاده‌اند جلوی برج ایفل یا نه سر کجش شاید پیزا را بیشتر نشان دهد. هر چه هست که این برج مقابل آن برند حامی اسرائیل بلندتر از هر آسمان‌خراش و کوه و قله ایست. بلند به اندازه‌ی ایمان یک ملت به آزادی و به بلندای اطمینان به پیروزی. https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
«من اینجا هستم؛ زمان مشخص، موقعیت مکانی هم مشخص!» این رجزخوانی فرزند حیدر است! برای قوم یهود؛ که بزرگانشان با صدای آژیر جنگ، وحشت زده و مستأصل، به پناهگاه‌ها هجوم می‌برند. اما ذریه اباعبدالله الحسین با وجود تهدیدهای مستقیم اسافل و اشقیا می‌آید درست وسط میدان! من اینجا هستم برای کاری که باید برای امر امام ━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━ آه کائنات به من بگویید چطور شکر خداوندگار را به جا بیاورم که مرا دلبسته و شیفته و پیرو این مرد قرار داده‌است؟ آه دنیا ای کاش درحالی عمر مرا تمام شده ببینی که خونم پای راه این مرد ریخته شده باشد… ✍ هجرت @hejrat_kon
هدایت شده از KHAMENEI.IR
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 ویژه فردا 👆تصاویری از اولین اقامه نماز جمعه توسط رهبر انقلاب تا نماز جمعه ۲۷ دی‌ماه ۹۸ به مناسبت شهادت حاج قاسم سلیمانی و شهدای همراه 📢 اقامه نماز جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳ 💗 به امامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی 🌷و مراسم بزرگداشت شهید سیدحسن نصرالله ⏰ از ساعت ۱۰.۳۰ صبح 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 | سعیدِ خمینی، عبداللهِ سیدقائد 🖼 در حاشیه‌ی عیادت فرزندان رهبر انقلاب به نمایندگی از ایشان، از مجروحان لبنانی و رزمندگان مقاومت که برای درمان به ایران اعزام شده‌اند 🔹️همین چند دقیقه قبل فهمیده ملاقات‌کننده‌اش فرزندِ رهبر انقلاب اسلامی و به‌‌قول ‌خودشان سیدقائد است. به احترامش نیم‌خیز شده روی تخت. دو دست توی پانسمان با انگشتانی قطع شده و چشم‌های عمل و پانسمان شده و سر و صورتی پر از زخم و بخیه. هیچ جا را نمی‌بیند. فقط از جهت صدا می‌تواند مکان مخاطب را تشخیص دهد. 🔹️همسر جوانش هم کنار تخت ایستاده. کاملا در قواره یک زوج شیعه‌ی لبنانی! حاج آقا که می‌رسد با همان چشم و پلک‌های بخیه و پانسمان شده بغضش می‌ترکد. در پاسخ حاج آقا که از احوال و زخم‌هایش می‌پرسد می‌گوید: «فدای سر شما! نگران نباشید!» 🔹️همسرش ایستاده کنار تخت. اشک می‌ریزد. قفل کرده‌ام. آن از زهرای ۵ ساله و هادیِ ۱۱ساله و الباقی بچه‌هایی که در خردسالی زخم صهیون به تن‌‌شان نشسته و این هم از بزرگ‌ترهایشان و عبدالله ۳۲ ساله و همسرش. 🔹️عبدالله دارد با گریه‌ای که معلوم نیست اشک‌هایش باید چطور از لای زخم‌ها، بخیه‌ها و پانسمان‌ها راهشان را باز کنند ادامه می‌دهد: «به سیدقائد بگویید درست است که ما عزیز از دست داده‌ایم (منظورش سیدحسن نصرالله است) اما سایه‌ی عزیزتر هست هنوز! به سید قائد بگویید یک سپاه در لبنان دارد که منتظر دستور اوست.» 🔹️حاج آقا می‌گوید به امر آقا راهی شده‌اند تا جویای احوال او و بقیه رزمندگان شوند. بعد هم هدیه‌ای که از طرف آقاست را به همسر عبدالله می‌دهد. عبدالله اما گوشش به این حرفا نیست و تند تند با گریه دارد حرف‌هایش را می‌زند: «به سید قائد بگویید نگران ما نباشد. از طرف من حتما ببوسیدش! بگویید سربازش سلام رساند!» 🔹️حاج آقا خطاب به همسر عبدالله، جویای رسیدگی از آنها می‌شوند و اینکه اگر مشکلی هست حتما بگویند. زن محجوبانه از همه چیز تشکر می‌کند و از رسیدگی کادر درمان. مترجم ترجمه می‌کند که زن جوان یکهو می‌پرد توی صحبت‌‌ها: «فقط یک درخواست دارم!» همه گوش تیز می‌کنند: «سلام من را هم به سیدقائد برسانید!» 🔹️سرم را می‌گیرم سمت پنجره تا بغض خفت شده بیخ گلویم رها شود. جای سالم توی صورت پر از بخیه‌ی‌ عبدالله نیست. حاج آقا کنار گوشش می‌گوید: «الان به خدا خیلی نزدیکی، برای ما دعا کن!» عبدالله اشک می‌ریزد و با چشم‌های بسته حرف‌هایش را می‌زند. 🔹️پرتاب می‌شوم به سکانس‌های از کرخه تا راین و سعید، رزمنده‌ی ایرانی که بعد از بهبود چشمانش با شنیدن یاد و نام امام اشک می‌ریخت. در پاسخ به اینکه گریه برای چشم‌هایش ضرر دارد می‌گفت بگویید بدوزندشان. سعید نمی‌دانست عبدالله با چشم‌های دوخته شده هم گریه می‌کند. 💻 Farsi.Khamenei.ir