استوری جواد قارایی مستندساز ایرانگرد
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
🌓 تحلیل سعید لیلاز از وضعیت اقتصادی کشور 👈 هیچ حوزهای در اقتصاد ایران نیست که شرایط آن نسبت به دو سه سال قبل بهتر نباشد.
🔸یادداشت روز
🔹نظرات دکتر سعید لیلاز اقتصاددان و فعال سیاسی اصلاح طلب در گفتگو با هم میهن را می خوانید که بر خلاف همه يأس آفرینی های این روزها؛ بویی از امید و دلخوشی از آن استشمام می شود.🔻
🔹واقعیت این است که من شرایط اقتصادی ایران را بیشتر از آنچه که بهصورت عمومی در رسانههای منتقد دولت مطرح میشود، میبینم.
🔹هیچ حوزهای در اقتصاد ایران وجود ندارد که شرایط آن نسبت به دو یا سه سال قبل به مراتب بهتر نباشد. این به معنای آن نیست که اقتصاد کشور شرایط خوبی دارد. ما هنوز در شرایط بحران هستیم اما روندمان رو به بهبود است.
🔹وضعیت مالیاتستانی، بهبود شرایط عمومی کسبوکار و مانند آن شرایط بهتر است و در بعضی حوزهها مثل رشد اقتصادی با سرعت نسبتاً کمتری رو به جلو حرکت میکنیم.
🔹این تحلیلگر اقتصادی در پاسخ به این سوال که چرا این پیشرفتهای اقتصادی در زندگی افراد عادی جامعه احساس نمیشود؟ گفت: «ما در حال تغییر وضعیت از حالت فوقبحرانی به وضعیت بحرانی هستیم. در این زمینه نیز سیاهنمایی صورت میگیرد. تولید خودروی ایران در سال ۱۳۹۷ بالغ بر ۷۰۰ هزار دستگاه بود. این آمار در سال ۱۴۰۲ به یک میلیون و ۴۰۰ هزار دستگاه رسید. علاوه بر اینکه چندهزار دستگاه خودرو از خارج از کشور وارد شد. این حوزه رشد ۱۰۰ درصدی داشته است.
🔺 سوال من این است که چه کسانی این خودروها را میخرند؟ سرمایهدارها میخرند؟ سرمایهدارها که خودروی ایرانی سوار نمیشوند. به نظر میرسد وضعیت خرید در حال بهبود است. با وجود اینکه در ۵ سال گذشته بیش از ۳ میلیون دستگاه خودرو تولید شده، ۵۰۰هزار نفر همچنان در صف خرید خودرو قرار دارند که ظرف ۴ ماه آینده ماشینهای خود را دریافت خواهند کرد.
🔹در حال حاضر ماهانه یکونیم میلیون دستگاه تلفن همراه وارد کشور میشود که نیمی از آن ارزش گمرکی ۶۰۰ دلاری دارد که به معنی پیشرفته بودن این دستگاههاست.
🔺مراجعه به آمارهای سینمایی و فروش بلیتهای تئاتر نشان میدهد که این عرصه نیز با رونق بیشتری مواجه شده است.
🔹 اینکه چرا ما بهعنوان شهروندان این پیشرفتهای اعلامی را در زندگیمان حس نمیکنیم، سه علت مادی و یک علت ذهنی دارد؛ اول، سرعت رشد اقتصادی ایران به اندازه نیاز کشور نیست. سرعت کم است و برای محسوس بودن آن به رشد بیش از ۷ درصد نیاز داریم. این اعداد طی چهار و پنج سال گذشته ۴ تا ۵ درصد بوده است. دوم، بخش مهمی از این رشد اقتصادی چالههای سقوط اقتصاد ایران در سالهای ۹۷ و ۹۸ را پر کرده است. این همان چیزی است که اقتصاددانها و مقام رهبری اسم آن را دهه ازدسترفته ۹۰ گذاشتهاند. سوم، شکاف طبقاتی بهویژه در دوران اخیر بسیار افزایش پیدا کرده است. وقتی حرف از رشد اقتصادی میزنیم، طبقات فرادست آن را بیشتر از طبقات فرودست احساس میکنند.
🔺علت اصلی این شکاف طبقاتی، تورم لگامگسیخته ۶ سال اخیر بوده است. بخشی از این شکاف طبقاتی به علت پرداخت یارانههای نقدی در حال ترمیم است.
🔹دلیل ذهنی این وضعیت نیز این است که آقای رئیسی و نظام جمهوری اسلامی، جنگ نرم را باختهاند. درحالیبا مراجع اجتماعی مثل هنرمندان و ورزشکاران درافتادهاند که آنها مراجع مردم هستند. وقتی این شکاف وحشتناک بین حاکمیت و مردم بهخصوص بعد از ماجرای مهسا اتفاق افتاد، کسی نیست که دستاوردهای مادی دولت را به مردم بگوید. این شکاف بین مردم و حکومت بعد از انقلاب سابقه نداشته و هیچوقت مردم نگاهی تا این حد ناباورانه نسبت به عملکرد یک دولت نداشتهاند.
🔹 در حال حاضر حجم اقتصادی ایران از سال ۱۳۹۶ که بالاترین میزان پیش از خروج آمریکا از برجام بوده، بسیار بالاتر است. اما به این دلیل که مراجع اجتماعی طرفدار دولت وجود ندارند، انتقال آن به مردم سخت است.
🔹واقعیت این است که وضعیت مادی مردم رو بهبود است؛ اگرچه حقوقبگیرها بهرغم تورم بالای ۴۰ درصد، بهطور متوسط۲۰ درصد افزایش حقوق داشتهاند. این نشاندهنده آن است که شکاف طبقاتی در سال ۱۴۰۳ ترمیم نخواهد شد. اما در مجموع وضعیت رو به بهبود است. ریشه افزایش قیمتها چیزی جز تورم و تورم چیزی جز رشد نقدینگی نیست.
🔹 در پایان سال ۱۴۰۲ رشد نقدینگی به کمتر از ۳۰ درصد کاهش پیدا کرده است. من تصورم میکنم تورم نقطه به نقطه که در حال حاضر ۳۲.۵ درصد است، خردادماه زیر ۳۰ درصد خواهد آمد. افزایش لگامگسیخته تورم نیز کنترل شده است. شرایط اصلاً و بهطور مطلق مطلوب نیست اما نسبت به دو یا سه سال قبل بهتر شده است. بهطور خلاصه شرایط ما کاملاً نامطلوب و روندمان مطلوب است.
✍ پی نوشت: مهم ترین ویژگی در این گفتگو رعایت انصاف در قضاوت و دیدگاه است؛ یعنی اگر عیبش گفتی، هنرش نیز بگو.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
سوال :
چی شد دیگه صدایی در مورد انتقام از غرب گرایان و کاسه لیسانشان در نمی آید ؟
پ ن:
حتما فهمیدن انتقام این دفعه قطعیه موندن چی کار کنند چون تا چند روز پیش می گفتند ایران می ترسه باید انتقام بگیره ، عزت ما خورد شده. حالا دیگه نمی تونند بگن انتقام نگیرید که بدبخت می شیم 😄
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تحلیل بسیار جالب یک ایرانی ساکن آمریکا از ابعاد و زوایای پنهان ماجرای حاج آقای پناهیان و اقدامات مذهبیون صورتی در حوادث اخیر.
لطفا تا انتها و به دقت گوش کنید.
شنیدن این چند دقیقه برای همه به ویژه افرادی که انقلابی هستند علی الخصوص طلبه های انقلابی لازم و ضروریست.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجه این حمله روانی به اسرائیل ، هجوم گسترده اسرائیلی ها به فروشگاه ها از ترس حمله ایران بوده
یه عده هم کلا دیگه خونه نمیرن و تو پناهگاه ها زندگی میکنن 😂
اونقدری که صاحبان فروشگاه زنجیره ای اسرائیل تو این چند روز پول درآوردن تو این ۸۰ سال پول در نیاوردن 😂
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
جیگرم حال اومد به خدا
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
🌷پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله :
“ یک نماز جماعت “ بهتر است از
“ چهل سال نماز فرادی “
📗مستدرک الوسائل / ج۱ / ص۴۸۸
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 خواص وضررهای موسیقی از زبان حکیم باقری
❗️سبک زندگی غربی ذره ذره همه چیز را نابود میکند ...
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
♦️پیج های اینستاگرام فردی که مصاحبه های هنجارشکنانه داشت و بیش از یک میلیون فالوور با دستور قضایی بسته شدند.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
✅ گزیده ای از اخبار مهم اخیر
◽️یک منبع مطلع در نیروی هوافضای سپاه در واکنش به انسداد جیپیاس در شهرکهای صهیونیستنشین گفت: ایران پیش از این به این موضوع چارهاندیشی کرده بود و تمامی موشکهایی که در ١٢ سال گذشته ساخته شدهاند از جیپیاس و در کل از هیچ یک از وسایل موقعیتیاب بینالمللی استفاده نمیکنند.
◽️تهران، پیشنهاد میانجگری ترکیه بهمنظور جلوگیری از ایجاد تقابل نظامی میان ایران و رژیم اسراییل را رد کرد.
◽️شناسایی و دستگیری عامل توهین به شهدا و همکاری با رسانههای معاند
سازمان اطلاعات انتظامی اصفهان:
با انجام اقدامات اطلاعاتی و فنی، فردی که اقدام به تهیه کلیپی توهین آمیز در خصوص شهدای حادثه تروریستی کنسولگری ایران در سوریه در یکی از خیابان های اصفهان کرده و آن را به رسانه های معاند ارسال کرده بود شناسایی و دستگیر گردید.
◽️کشف ۹۵ درصد قتلها
رئیس پلیس آگاهی فراجا: از افتخارات پلیس آگاهی در سال گذشته کشف ۹۲درصدی جرایم جنایی و کشف ۹۵ درصدی قتلها در کشور بود.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
🔴 اطلاعیه فرماندهی انتظامی کل کشور در خصوص اجرای طرح حجاب و عفاف از روز شنبه ۱۴۰۳/۰۱/۲۵
🔸شهروندان گرامی از دیرباز پوشش و عفاف نزد مردم ایران اهمیتی سِتُرگ داشته و ایرانیان نقض هنجارهایِ خود در قلمرو عفاف و حجاب را تاب نیاورده و به اشکال مختلف واکنش نشان دادهاند.
🔸به همین سبب فرماندهی انتظامی، ضمنِ دعوتِ همگان به رعایت هنجارهای دینی و اخلاقی با هرگونه اَعمالِ ناهنجار و ضدِ ارزش هایِ جامعه که توسطِ افرادی معدود و هنجارگریز صورت میگیرد برابر قانون با جدیت برخورد خواهد نمود.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
✅ اهمیت بسیار زیاد شرکت در نماز جمعه
🌸 پيامبر صلي الله عليه و آله:
آيا شما را از اهل بهشت آگاه نسازم؟ [اهل بهشت] كسى است كه گرما و سرماى شديد و گِل و لاى، او را از شركت در نماز جمعه باز ندارد.
(كنز العمّال، ح۲۱۰۸۵)
🌹 پيامبر صلي الله عليه و آله:
بدانيد كه خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است. پس آنان كه در زندگى و پس از مرگ من، از روى سبك شمردن و يا انكار، آن را ترک كنند، با وجود اين كه پيشواى عادلى دارند، خداوند وحدتشان نبخشد و در كارشان بركت ندهد، آگاه باشيد نه زكات، نه نماز، نه حج و نه روزه آنان پذيرفته است. بدانيد كه زندگى آنان بركتى نخواهد داشت، مگر توبه كنند.
(عوالى اللالى، ج۲ ص۵۴)
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
هدایت شده از کانال اتحاد
⭕️پشت پرده حمله #اسرائیل کثیف به سفارت ایران در سوریه و نیروهای نیابتی اش در #سیستان و پاسخ #سخت ایران
دوستان اتفاقات #شیطانی سنگینی در راه است،تحلیلی که امشب در مورد حمله
میزاره از دست ندین پیشنهاد میکنم حتما جوین شید
https://eitaa.com/joinchat/4135387414C742284d0e3
✅ اعضاء گرامی: اگر قصد روشنگری سیاسی دارید
به بزرگترين اجتماع تحلیلگران انقلابی كشور در ایتا بپیوندید ، بر روی لينك زير كليك بفرمایید
https://eitaa.com/joinchat/4135387414C742284d0e3 🇮🇷
ارژنگ امیرفضلی وقتی ایران بود هر روز یه کلیپ درست میکرد و یه جا رو مسخره میکرد
از وقتی رفته تورنتو کانادا حسابی آب بندی شده :)
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️وحشت انتظار برای انتقام، دردناک تر از خودِ انتقامه ..
حال و روز این روزهای سگیونیستها..🤣
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
54.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از ژنراتورها، بطریهای آب معدنی و کنسروها، عطش جدید اسقاطیلیها در پسزمینه تهدیدات ایران، تلفن ماهوارهای است. این دستگاه که قیمت آن به هزاران دلار می رسد ممکن است در صورت بروز فاجعه و فروپاشی زیرساخت های ارتباطی مورد استفاده عموم قرار گیرد. در حالی که سران اسقاطیل اصرار دارد که زیرساخت های برق سقوط نخواهد کرد، فقط در این هفته ۶۰۰ تلفن از این قبیل قبلاً بین سران مقامات محلی توزیع شده است.
پن: ممنونم خمینی❤️
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
بسم الله الرحمن الرحیم
💞 #یکی_مثل_همه۳💞
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
💥 «قسمت پانزدهم»
🔰گلزار شهدا
آن شب صالح و تیمش به گلزار شهدا رفته بودند. قرار شده بود که هر شب یک نفر از افراد موفق در رشته خودش صحبت کند و فن و شغلش را به بچهها معرفی کند.
بچه ها از یک ساعت قبل از مغرب به گلزار شهدا میرفتند و بعد از زیارت شهدا و یه روضه مختصر، به صورت حلقهای دور هم مینشستند و تا ده دقیقه قبل از اذان مغرب و افطار، به حرفهای مهمانی را که دعوت کرده بودند گوش میدادند.
آن شب نوبت پسر اصغرآقای مکانیک بود. اسمش جمال بود و تیپ غیرمسجدی داشت اما از آنها بود که ذاتا پسرِ کاری و زحمتکش و خوش اخلاقی است. کارشناسی مکانیک خوانده بود و در همان مکانیکی پدرش کار میکرد و یک جورایی اوستای کار شده بود.
[بچهها من فنی حرفهای درس خوندم. درسمم بد نبودا اما چون بابامو دوس داشتم و از کوچیکی وقتی پشت تلفن با دوستاش درباره ماشین و موتورِ ماشین حرف میزد، خوشم میومد. دوس داشتم منم دوستایی داشته باشم و واسم زنگ بزنن و براشون از موتور ماشین و انواع ماشین حرف بزنم. بخاطر همین از دبستان که بودم، تا وقت اضاف میآوردم، میرفتم مکانیکی بابام که همتون میشناسینش.
تا این که یه معلم ریاضی تو دبیرستان داشتیم که بنده خدا ماشینش از این پژوآردیهای قدیمی بود. یه روز که ما زنگ ورزشمون بود و تو حیاط مدرسه بودیم، از دور دیدم که آردی خراب شده و روشن نمیشه و بیچاره خیلی کلافه بود. من رفتم جلو و همین طور که اون داشت با معاون مدرسهمون حرف میزد که زنگ بزنن مکانیکی و بیاد ماشینو درستش کنه، یه نگاهی به ماشینش انداختم. به خودم جرات دادم و دستمو بردم کنار موتور ماشین و با چیزایی که از بابام یاد گرفته بودم، دو سه تا پیچ رو یه کم اینور اونور کردم. شاید باورتون نشه اما ماشین از خفگی نجات پیدا کرد و کم کم روشن شد.
آقا این دبیر ریاضی رو میگی؟ اینقدر خوشحال شد و ما رو تحویل گرفت که خودم و بچهها کَفِمون بریده بود. فرداش به من گفت عمرتو اینجا تلف نکن و برو فنی حرفه ای و دنبال رشته خودت باش. دو سه ماه بعدش با بابام حرف زد و دست منو گرفت و برد فنی حرفهای و نشستم سر کلاس. من از همون سال حتی وضع مالیم بهتر شد. کم کم پول تو جیبی نگرفتم و رو پای خودم وایسادم.
بچه ها رشته مکانیکِ خودرو جزو رشته های زمینه صنعت در شاخه فنی حرفه ای هست و یکی از محبوبترین رشته های فنی حرفه ای برای پسراست. البته دخترا هم میتونن این رشته رو بخونن و شاید باورتون نشه اما خانمای بااستعدادی تو این رشته داریم. بذارین یه کم ریزتر از این رشته براتون بگم...]
نیم ساعت بعد، اذان گفتند و بچهها پشت سر صالح نمازشان را خواندند و داشتند برای خوردن افطاری شلوغ پلوغ میکردند که صالح دید هر چه برای احمد و داود زنگ میزند و اساماس میدهد، کسی تحویلش نمیگیرد. به فکر فرو رفت و نمیدانست در مسجد صفا چه قیامتی به پا شده!
🔰سر کوچه مسجد
ماشین الهام و داود به کوچه مسجد رسید. داود گفت: «همین جا نگه دار!» الهام توقف کرد. داود خیلی فکرش مشغول بود. به نقطهای زل زده بود و فکر میکرد.
الهام که نمیدانست در آن لحظات چه باید بکند و چه باید بگوید؟ آرام گفت: «بنظرم برید.»
داود به الهام نگاه کرد و پرسید: «چی؟»
الهام: «گفتم بنظرم برید. الان شما باید تو میدون باشید. باید از خودتون دفاع کنید. اگه نباشید و مردم حرف شما رو نشنوند، همین جا تمام نمیشه و بیشتر پشت سرتون حرف میزنن.»
داود نفس عمیق کشید. چشمانش را مالید و نگاهی به بیرون انداخت. سپس گفت: «تهمت، چیز خیلی بدیه. اگه بپری وسط و از خودت دفاع کنی، میگن اگه چیزی نبود، اینجوری جلز ولز نمیکرد. اگرم سکوت کنی، میگن ببین خودشم خبر از کار خودش داره.»
الهام دید حرف درستی میزند. پرسید: «خب الان تکلیف چیه؟»
داود دوباره نفس عمیق کشید و گفت: «من تا حالا چند بار دیگم تو این موقعیت بودم. نه تهمت غیراخلاقی. سرِ قضیه آبجیم و اینا. اگه بگم الان به اندازه ای که برای مهربان، همون پسری که امشب باباش جلوی همه خوابونده زیر گوشش ناراحتم و ذرهای غصه خودمو ندارم، باورتون میشه؟»
الهام لبخندی زد و رو به داود کرد و دقیق تر به داود نگاه کرد.
داود: «من همینجا پیاده میشم. دست شما درد نکنه. البته اینجا نه. وقت دارین دور بزنین و خیابون اون ور پیاده شم؟ نمیخوام از جلوی مسجد رد بشم.»
الهام همین طور که ماشینش را روشن میکرد گفت: «آره. چرا که نه. میگین چی تو ذهنتونه؟ میخواین چیکار کنین؟»
#یکی_مثل_همه۳
ادامه👇
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
🔰خانه مملکت و سلطنت
خانه مملکت و سلطنت شلوغ بود اما نه به اندازه مسجد. بچههای تیمِ شادیخانم آنجا بودند. بچههای شادی در اتاق نشسته بودند و در حال انداختن سفره بودند. گوهرخانم و مملکت و سلطنت و چند تا زن دیگر در حیاط داشتند دور هم چایی و نون پنیر میخوردند.
شادی، همان چادرسیاه و تیپِ معمولی و معصومانه همیشگیاش را داشت. وقتی زنگ زدند، رفت دمِ در تا ساندویچها را از سروش تحویل بگیرد. سروش که مشخص بود نیم ساعت پیش از سلمانی آمده و یک تیپِ خفن اما نه جلف به همراه روغن مو به موهایش زده، تا شادی را دید گل از گلش شکفت.
-سلام. خوبین؟
-سلام. ببخشید. زحمت شد برای شما.
-زحمت کدومه آبجی؟ خیلی هم رحمته.
-ممنون. پول کم نبود؟
-خدا برکت بده. پول چه ارزشی داره؟ شما خوبین؟ مامان خوبن؟
-ممنون. قبول باشه نماز روزهتون.
تا شادی این را گفت، انگار یک چیزی در دل سروش صدا کرد. یک لحظه هیچی نگفت و فقط به شادی زل زد. یادش آمد که وقتی غلامرضا به مغازهاش آمد، با دو تا ساندویچ همبرگر روزهخواری کرده بودند و یک بطریِ یک و نیم لیتری نوشابه هم روش!
-اینا ساندویچای ماست؟
«آهان. اینا؟ آره. بفرمایید!» دستش را دراز کرد و ساندویچها را به شادی داد. شادی تا آنها را گرفت، گفت: «خیلی ممنون. ایشالله بازم شاید مزاحمتون بشیم. خدافظ.»
سروش که دلش نمیخواست شادی به آن زودی از جلویش برود، فورا گفت: «حتما بیایید. قدمتون برچشم. دفعه بعد، دو تا بطری بزرگِ دوغ مهمون خودمید.»
شادی دیگر برنگشت که پشت سرش را ببینید. به راهش ادامه داد و رفت داخل و در را بست.
سروش همچنان آنجا و رو به در خانه سلطنت ایستاده بود و دلش نمیآمد صف را به هم بزند، که یهو متوجه توقف یک ماشین در پشت سرش شد. برگشت و نگاه انداخت. دید یک آقا با ریش و کتِ پالتویی و یک شال گردن از ماشین آلبالویی پیاده شد و به راننده اشاره کرد و ماشین رفت.
اولش او را نشناخت. تا این که داود گفت: «سلام. خسته نباشین. منزل سلطنت خانم کار داشتین؟»
سروش دقت کرد تا ببیند او کیست؟ تا یهو متوجه شد که این همان حاج آقای مسجد است. با بی رغبتی گفت: «اره. کار داشتم. زَت زیاد.» این را گفت و بیمحلی کرد و رفت.
داود که متوجه بیمحلی او شد اما او را نمیشناخت، از رفتارش لبخندی زد و به طرف درِ خانه سلطنت خانم رفت. لحظهای که دستش را به طرف زنگ در برد، صدای حرف زدن شنید و چند لحظه مکث کرد. اهل فال گوش ایستادن نبود اما مشخص بود که هفت هشت تا خانم در حیاط هستند و دارند با هم درهمبَرهم حرف میزنند.
-چه آبروریزی شد. قدیما میگفتن آدم عَزَب(مجرد) دین و ایمون ندارهها.
-استغفرالله بگین. هنوز که چیزی ثابت نشده.
-خب نشه. مگه حتما باید چیزی بشه. بخدا خیلی باید کسی پوست کُلفت باشه که دیگه اینجا بمونه.
-وا. یه جوری حرف میزنین که انگار بچه من...
-شلوغش نکن. کی با بچه بی زبون شما کار داره؟! منظور من اون آخونده است.
#یکی_مثل_همه۳
ادامه👇
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
دقیقا مصداق «درِ دروازه را میشه بست اما درِ دهان مردم را نمیشه بست» شده بود. تا این که داود شنید یک صدای جوانتر(صدای شادی) آمد که گفت: «خانما زشته به خدا. شما هم دارین به حاج آقا توهین میکنین و هم به داداش من. مامانم خیلی زنِ صبوریه که هیچی نمیگه اما دیگه شماها سواستفاده نکنین.»
که یک صدای پیر آمد و گفت: «تو به مهمونات برس دختر جون! هنوز مونده که روزگارو بشناسی. تو چه میدونی دنیا چه خبره؟ برو. برو به کارِت برس.»
داود دید نه، فایده ندارد. اما چارهای هم نداشت. زنگ در را زد. چند لحظه بعد گوهرخانم دم در حاضر شد.
-شما مادر بزرگوار آقامهربان هستید؟
-بله. زنِ آقاغفور!
-خدا حفظشون کنه. چرا اینطوری شد؟ کی این تهمت رو مطرح کرده؟
-نمیدونم. غفور به من حرفی نزد و نگفت کی گفته؟ اما خیلی عصبانیه.
-الان مهربان کجاست؟ شنیدم امشب خیلی اذیت شده و کتک خورده.
-شما پسر خوبی بنظر میرسی. خدا برای مادرت حفظت کنه اما میشه دیگه احوال بچه زبون بسته منو نپرسی؟ من دیگه طاقت ندارم که بچهام هم از باباش کتک بخوره و هم از مردم حرف بشنوه!
این را گفت و زد زیر گریه. داود خیلی ناراحت شد. سرش را پایین انداخت و میخواست برود که ناگهان دید دو سه تا بچه دنبال هم کردند و از خانه سلطنت میخواستند بزنند بیرون که یهو یک نفرش ایستاد جلوی داود. داود دید مهربان است. خیلی خوشحال شد. دستش را به طرف مهربان دراز کرد و بالبحند سلام کرد.
مهربان هم دستش را به طرف داود برد و سلام کرد. لطافت و مظلومیت و معصومیت از سرتاپای خاک و خُلی مهربان که تا آن لحظه داشت با بچهها بازی میکرد، میریخت. اما داود به صورت مهربان دقت کرد. دید رد چَکی که باباش به او زده، هنوز روی صورتش مانده. هنوز داود داشت به صورت مهربان و ردّ سیلی نگاه میکرد که بچه ها از دور مهربان را صدا کردند و مهربان هم لبهایش را لوله کرد و با لب و دهانش صدای مثلا موتورهای بزرگ و سواری را درآورد و دست سمت راستش را مثل وقتی میخواهند گاز بدهند چرخاند و با سرعت دوید و رفت. صدای وووووو گفتن مهربان همه کوچه را پر کرده بود و کم کم از جلوی چشمان داود محو شد.
🔰مغازه ساندویچی
آخرشب بود. معمولا در شهرستانها و محلههای پایینشهر، اغذیه فروشیها در آخرِشبها شلوغتر و پررونقتر است. تا این که رفته رفته خلوتتر میشود و به نیمه شب که میرسی، یهو جمعیت غیب میشوند. انگار یک قاعده نانوشته در همه جا هست که ساعت از 12 نیمه شب که رد شد، همه غیب شوند.
حدودا 12 و نیم بود. مغازه سروش کر و کثیف بود و باید همان آخرشب جارو میزد تا اگر یهو فرداصبح سر و کله بهداشت پیدا شد، گیر ندهد.
سروش که سر شب شادی را دیده بود و انرژی و حالش صد برابر شده بود، پس از مدتها آهنگ «ای قشنگتر از پریا، شبها تو کوچه نریا... بچههای محل دزدند... عشق منو میدزدند...» گذاشته بود و مثل کسی که روی ابرهاست، کف مغازه را جارو میزد و همه جا را تمیز میکرد.
غلامرضا هم در یک دستش گوشی و در دست دیگرش سیگار بود و همین طور که لم داده بود گوشه مغازه، گاهی پیام میخواند، گاهی هم با حالت چندش به سروش نگاه میکرد و زیر لب یک «اُزگلِ پلشت» میگفت و دوباره پُکی به سیگار میزد و دوباره میرفت تو گوشی.
تا این که صدای وووووی موتور آرش آمد. غلامرضا تا این صدا را شنید، ته مانده سیگارش را در کاسه شکسته فرو و خاموش کرد و بلند شد. اول آهنگی که سروش گذاشته بود و با آن در رویاهاش بود خاموش کرد و چشمش به در مغازه دوخت تا آرش موتورش را خاموش کند و بیاید داخل.
سروش هم وقتی آهنگ خاموش شد، به خودش آمد. دید آرش با کاپشنِ چسبانِ سیاهِ کوچکش در حالی که لاتیش را پر کرده در را باز کرد و آمد داخل و گفت: «کو سلامت؟»
غلامرضا از پشت دَخل آمد و گفت: «سلام و تیرناحق! معلومه کجایی؟»
#یکی_مثل_همه۳
ادامه👇
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
آرش زیپ کاپشنش را پایین کشید و همین طور که جلوتر میآمد گفت: «از شکار برمیگردم. از شکار. کسی که میره شکار، با خودش که کسی رو نمیبره. میبره بنظرت؟»
غلامرضا فقط زل زد. آرش نزدیکتر رفت و با لحنِ آرامِ زیرکانه گفت: «تله اولم گرفت. مونده تله دومم. اونم میگیره. خاطر جمع باش.»
سروش جارو را روی زمین انداخت و به طرفش رفت و گفت: «درست حرف بزن ببینم چی میگی؟»
آرش لبخندی زد و همین طور که به طرف یخچال مغازه میرفت تا برای خودش نوشابه باز کند گفت: «اینقدر اعصابِ غفوربیاعصاب از دست این آخونده خورده که این ریقو تا به خودش بیاد، باید جور و پلاسشو جمع کنه و بره. بالاخره کم کاری نکرده. دست درازی به پسر نابالغِ غفوربیاعصاب؟!»
غلامرضا همین طور که چشمانش چهارتا شده بود به نشانِ تعجب و باریکالله به آرش گفت: «دهنتو...»
آرش یک قلپ نوشابه رفت بالا و همین طور که آرنج یک دستش را مثل خفنها به یخچال مغازه زده بود پشت چشمی نازک کرد و گفت: «حالا این که چیزی نیست. صبح نشده باید جواب بده که داستان این دافه چیه؟»
سروش آب دهانش را قورت داد و همان طور که به آرش زل زده بود پرسید: «داف؟ کدوم داف؟»
آرش گفت: «یه مدته که با یه داف میچرخه. حتی امروزم لباس آخوندیشو درآورده بود و دور از چشم همه پرید بغل دستِ همین دافی که میگم، رفتن یه جایی. رفتن دنبالشون. با هم رفتند به یه آپارتمان و دو سه ساعت عشق و حال و صفا!»
سروش که تیپِ داود را وقتی دم درِ خانه سلطنت دیده بود یادش آمد، چشمانش بازتر شد و به آرش گفت: «نه!!!!»
آرش چشمک زد و یک قلپ دیگر کوفت کرد و گفت: «آرررره... از اون ناکِساس!»
غلامرضا گفت: «خب حالا چی میشه الان؟ تو که مدرک نداری که با اون دافه است!»
آرش دوباره لبخند تحویلشان داد و گفت: «نه داداچ! ما از اون بیمایههاش نیستیم. یه چیزایی دارم واستون. اینا. نگا...» که دست کرد در جیبش و گوشیش را درآورد و عکسهایی که از داود و الهام گرفته بود را به آنها نشان داد.
غلامرضا همان طور که گوشی را از آرش گرفته بود و روی عکس الهام زوم کرده بود گفت: «عجب چیزی هم بلند کرده ناکِس! این کیش میشه حالا؟»
آرش گوشی را از غلامرضا گرفت و همین طور که در گالریش دنبال عکس میگشت گفت: «حالا هر کیشمیشی که میشه! مهم اینه که این دافه، شاخه اینستاس. جیگریه واسه خودش. نیگا... ببین اینو ...»
غلامرضا همین طور که داشت گوشیِ آرش را میشکافت از بس به عکس ناموس مردم زل زده بود، پرسید: «اَاَاَاَاَ.... این دختره، نوجوونیِ همین دافه است؟!»
آرش با خندههای چندشش سرش را تکان داد و گفت: «این مالِ شاید ده دوازده سال قبلش هست... بنظرت الان قشنگتر نشده؟ با این که اون موقعها لباساش یه کم کمتر بوده!»
غلامرضا که اصلا حال خودش نبود گفت: «کو ... دوباره عکسای الانشو ببینم ... آهان ... آره لامصب ... آرش اینا چی میزنن که هر چی بزرگتر میشن جیگرتر میشن؟!»
سروش هم داشت با آن عکسها چشمچرانی میکرد اما به اندازه غلامرضا و آرش تو کف نبود.
آرش گفت: «حیف این خوشکله نیست که با آخوند بُر بخوره؟!»
غلامرضا که اصلا غلامرضای نیم ساعت پیش نبود، تند تند عکسها را رد میکرد و دید میزد و جواب داد: «حرومش باشه... تنها خورِ لاشی ...»
آرش گوشیش را از دست غلامرضا کشید و خاموش کرد و گذاشت در جیبش و گفت: «حالا شما جای مردم! اون از خبرِ آخونده با اون پسره! اینم از عکساش تو ماشینِ این دختر قِرتیه!»
غلامرضا گفت: «والا اگه من جای این آخونده باشم و رگ داشته باشم، کلا از این مملکت میرم. این محله کدوم طویلهایه؟ والا.»
و آرش گوشی دومش را درآورد و جلوی چشم غلامرضا و سروش، آن عکسها را با یک عالمه توضیح دروغ، برای صغیر و کبیر و مرد و زن و مذهبی و لامذهب و این وری و اون وری و داخل و خارج و انواع گروهها و سوپرگروههای محله صفا و بی صفا و همممه جا فرستاد.
بعدش مثل فاتحان، آب دماغش را بالا کشید و رو به سروش گفت: «یه دوبل برگر با نون اضافه و سه تا سس! همین حالا! میدونی که ... شبای رمضون آدم آی گشنه اش میشه ... ینی آی گشنه اش میشه که حد نداره...»
این را که گفت، با غلامرضا زدند زیر خنده و کِرکِر خندههایشان کل فضای ساندویچی را پر کرد.
رمان #یکی_مثل_همه۳
ادامه دارد...
@Mohamadrezahadadpour
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
رفقا یه خواهش بکنم
فردا نماز جمعه به امامت آیت الله صدیقی
برگزار میشه
هرچقدر توان دارید بذارید و تلاش کنید
هم خودتون برید ، هم بقیه رو همراه کنید
ایشون حقیقتا مظلوم واقع شدن
💫 ارزش و اهمیت صلوات
🌷از امام صادق علیه السلام پرسیدند:
یوم الحسره، کدام روز است که خدا می فرماید:
بترسان ایشان را از روز حسرت.
حضرت جواب دادند:
آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر نیکی نکردند.
پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز حسرت نداشته باشد؟
حضرت فرمودند:
آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشد.
(وسائل الشیعه ج۷ ص۱۹۸)
🌸 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
﷽ ان شاء الله تصمیم داریم ختم صلواتی که هر #شب_جمعه قرار داده میشود را به توفیق الهی و همت شما عزیزان تا زمان ظهور #امام_زمان (عج) که بسیار نزدیک است ادامه دهیم تا ان شاء الله بتوانیم با فرستادن این صلوات ها با نیتی که در ادامه خواهیم گفت به سهم خودمون باعث تعجیل در فرج و همچنین عاقبت به خیری خودمان شویم و بتوانیم به توفیق تبعیت و اطاعت کامل از حضرت برسیم و هر چه زودتر به توفیق حضور و بهره مندی از دوران فوق العاده بعد از ظهور نائل شویم.
هفته پیش الحمدلله به همت شما عزیزان بر اساس گزینه ای که انتخاب کردید از بین چندین کانال و گروه در تلگرام و ایتا که ختم در آن قرار داده شده بود، مجموعا حدود ۵۲۰ نفر شرکت کردند و حدود ۱۹۴ هزار صلوات فرستاده شد.
طبق بیانات بزرگان دین ، #صلوات برترین ذکر است و در رسیدن به حاجات بسیار سودمند و موثر است و این ذکر در تقرب پیدا کردن به خدا ، آمرزش گناهان، توشه آخرت و صفای باطن تاثیر بسیار زیادی دارد.
ان شاء الله همگی بتوانیم در این سُنت حسنه و پُر خیر و برکت ختم صلوات هر هفته شرکت کنیم و ان شاء الله خدا ما را از تمام ثوابها و آثار و برکات فوق العاده این صلوات ها بهرهمند فرماید و تک تک این صلوات ها را به عدد ما احاط به علمک(به تعداد بالاترین عددی که در احاطه ی علم خداست) از ما قبول فرماید. سعی کنیم صلوات ها را با آرامش و با توجه فرستیم.
برای شرکت در این ختم صلوات، روی لینک زیر کلیک کرده و گزینه ثبت را بزنید سپس تعداد صلواتی که تمایل دارید بفرستید را وارد کنید و سپس روی ثبت کلیک کنید تا ثبت شود.
https://EitaaBot.ir/counter/l8bu5
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil