eitaa logo
🌷 🌱 کانال کمیل 🌱🌷
25.9هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
15.7هزار ویدیو
490 فایل
فی الواقع خداوند اِند لطافت اِند بخشش اند بیخیال شدن اند چشم پوشی و اِند رفاقت است فقط کافی است بخواهی به سمت او حرکت کنی تبادل و تبلیغ @tabligh_tabadol رفع ایرادات احتمالی در تبلیغ @Mahzarehkhoda ارتباط با خودم ✍️ @seyedkomeil
مشاهده در ایتا
دانلود
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴نظر آیت‌الله بهجت درباره مجالس ۹ ربیع ♦️حقانیت امیر‌المؤمنین (ع) را با استدلال ثابت کنید نه سَب و طَعن و شَتم. سنگر فرهنگی https://eitaa.com/sangar6157
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍اعلام توبه و استبصار بزرگترین مهره علمی فرقه یمانی در ایران 🔹سیدحسن سیدپورآذر، قدیمی‌ترین عضو و رئیس دانشکده این فرقه در ایران، ضمن اعتراف به وجود اشکالات و تناقضات اساسی در این جریان، رسماً انحرافی بودن دعوت احمدالحسن را اعلام کرد. 🌕 به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓     @chanel_komeil ┗━🍂━
🚨ما بیش از ایرانی‌ها به ولایت فقیه اعتقاد داریم 🔺سید حسن نصرالله: اعتقاد ما به ولایت فقیه با بسیاری از ایرانی‌ها که ولایت را قبول دارند فرق می‌کند اعتقاد ما قوی‌تر است. 🔺ما اعتقاد داریم اگر، ولی فقیه فرمود: پیشنهاد و نظر من این است (امر نکرد) ما باید اطاعت کنیم (در ایران می‌گویند ایشان دستور ندادند پیشنهاد کردند) ما بالاتر از قانون اساسی به ایشان اعتقاد داریم 🔺ما در لبنان وقتی در شورای حزب الله بحث می‌کنیم اگر احتمال بدهیم اینکار را بکنیم حضرت آقا ناراحت می‌شوند بدان عمل نمی‌کنیم اگر احتمال بدهیم خوشحال می‌شوند بدان عمل می‌کنیم ➕برسانید به دست مخالفان واکسن، همانان که با ژست ولایت پذیری نظر خود را که مشخص هم نشده درست باشد طرح می‌کنند... ⬅️ ➡️ 🌕 به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓     @chanel_komeil ┗━🍂━
🔴 نظر مراجع تقلید درباره توهین به مقدسات اهل سنت 🌕 به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓     @chanel_komeil ┗━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صوت تازه منتشرشده از شهید سردار شوشتری در عملیات والفجر ۸ احساس مسئولیت خواب را حرام می‌کند 🌕 به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓     @chanel_komeil ┗━🍂━
قسمت دوم داستانک ها منتشر شد یکدنده دوست داشتنی 🌕 به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓     @chanel_komeil ┗━🍂━
یک دنده ی دوست داشتنی بسم الله الرحمن الرحیم چرا لج می کنی؟؟؟؟ چند روزی هم کار می کنیم هم پیش خانواده باشیم حالا بعداً برای فکر کردن به قرنطیه فرصت هست`` داد میزدم و با دستهایم سمفونی حرف ها را رهبری میکردم و میگفتم،رگ گردنم هم که مثل همیشه از آن کنار سرک می کشید و خودنمایی می‌کرد که یعنی من خیلی جدی هستند و حرف من درست تر از بقیه است. حرفم که تمام شد در چشمانم زل زد و خودش را روی مبل رها کرد تن خسته اش آن چنان در آغوش مبل آرام گرفت و مبل آنقدر عاشقانه دست زیر دست هایش گذاشت و بغلش کرد که احساس کردم هم بازی دوران کودکی هم هستند و حالا فرصتی پیدا کرده‌اند به هم محبت کنند سر روی شانه مبل گذاشت و نگاهش را در نگاهم گره زد و گفت من که از همین الان در قرنطینه می مانم چه شما بمانید چه بروید یک لحظه دلم روضه خواست یاد این جملات افتادم `` نور ها را کم کرد چادر که تاریک شد فرمود هرکس بماند فردا به شهادت می‌رسد هیچ اجباری نیست هر که میخواهد از سیاهی شب استفاده کند و برود، تکلیف من در ماندن است چه بمانید چه بروید`` دلم هوری ریخت پایم نمی لرزید ولی آنچنان زلزله ای در دلم برپا بود که بعد از اتمامش حقیقتاً برای آواربرداری و کمک به بازماندگان و امدادرسانی نیاز به نیروهای جهادی بود. از یک طرف هول و هراس از ویروس ناشناخته ای که بعد از کشتن افراد با آن هیبت بی ریخت و شاخک های چندش آورش سوار بر اجساد اموات کرونایی به سمت ما می‌آمد و هل من مبارز می طلبید از آن طرف، دنیا و آن همه طنازی های مخصوص خودش، خنده فرزند و حیای همسر و چسبندگی میز ریاست و البته توجیهات فراوان که تکلیف و وظیفه اینجا نیست و جای دیگر است. پای راستم می خواست بماند پای چپم همزمان دنبال بهانه‌ای برای نماندن منو و من میکرد. دعوایی بود بین قلب و عقلم که نگو عقلم با آن قیافه حق به جانب و عصا قورت داده اش عینک ته استکانی اش را کمی تکان میداد و چرتکه می‌انداخت و می نوشت هر چه می پرسیدم چه کنم از آینده بچه ها و وضعیت خانواده در نبود من و خطر انتقال ویروس از اموات کرونایی می‌گفت و یک کلام حرفش نماندن بود قلب من اما مثل همیشه نشسته بود گوشه سنگر و عکس امام بر روی سینه اش و چای می نوشید این بار از میان کتاب شهدا کتاب راز نگین سرخ شهید شهبازی را ورق می زد و با لبخند این ابیات را تکرار می‌کرد باید گذشتن از دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی با دیده خوبی سوی حسین رفتن زیبا شود این سان معراج انسانی زور قلبم چربید گاهی اوقات خیلی قوی تر از عقلم می‌شود مخصوصاً وقتهایی که خیلی جهادی کار میکند ، خیلی از شهدا می خواند، خیلی گریه میکرد حس می کنم با این چیزها دوپینگ می‌کنند که مثل آب خوردن حرفش را به کرسی می‌نشاند و مچ دست عقل مرا بخواباند‌. موفق شد گولمان بزند همان قد بلند کم خوراک و پر حرف از آن پر حرف های دوست داشتنی گول خوردیم از آن گول ها که اگر نخوری سرد کلاه گشادی رفته است چهار نفر شده بودیم که تصمیم گرفتیم برای تطهیر اموات کرونایی خود را قرنطینه کنیم تا اگر ما درگیر شدیم خانواده‌ها و اطرافیانمان دست این جانور موذی نیافتند. زندگی با استرس درگیری با این کووید آب زیر کاه آسان نبود اما دور هم بودن فرصت فکر کردن به کرونا را از ما می گرفت مخصوصاً با وجود او که یک دندگیش در ماندن و قرنطینه شدن حالا ما را مجرد کرده بود. حالش عجیب بود سحرها بعد از دسر نماز شب و یک پرس نماز صبح زیارت عاشورا خواندنش ترک نمی شد بعد از ظهر ها با کیفیت فول اچ دی و به بهترین نحو لطیفه می‌گفت و جمع را گرم می کرد شبها قبل از خواب هم تا حافظ نمیخوام خوابش نمی برد و در همه این حالات ناخدایی بود که ما کشتی نشینان این دوره تنهایی را سوار بر کلام و زبانش می کرد و با خود در دریای افکارش می گرداند گردش علمی داشتیم در سوز صدایش و گرمای کلامش و از ته دل بود امواج پرخروش کارهایشان لذا بی اختیار همراهش می شدیم. صبح تا بعد از ظهر هم که شیرجه میزد در کار، لباس گرم و سه تا ماسک و شیلد و دستکش تقریباً تبدیلش می‌کرد به شناگری که در عمق ۳ متری آب گیر کرده و نفس‌های آخر را می‌کشد ولی باید در اوج تمرکز و دقت کارتتحیر و تجهیز اموات را انجام بدهد دانه های گرم عرق هم آنچنان دقیق و پشت سر هم از پشت گردن به سمت پایین رژه می‌رفتند انگار مسابقات المپیک است و ستون فقراتم پیست دو و میدانی. همه چیزش درکتم می رفت مگر تلفن های طولانی و رنگ پریده صورتش موقع صحبت کردن که به طرز وحشتناکی در کتفم نمیرفت اگر هم رفتنی میشد حس فضولی ام جلوی کتفم ایست و بازرسی می‌گذاشت تا نگذارد در کتم برود . هیکل لاغر و نحیف و صد البته بلندش پر از حرف و کلمه بود و احساس می‌کردم اگر دستش قطع شود به جای خون ضرب المثل و خاطره و حرف بیرون‌میریزد حرف‌هایش میچسبید به جان آدم یا خود به خود یا به زور، اگر شیرین بود که اغلب بود، که خود به خود اگر شیرین نبود آن چنان از ت
ه دل شیرینی خنده رویش می ریخت که حرف ها با آن شهد شیرینی خنده هایش میچسبید به جان آدم. روزها یکی پس از دیگری با جنگ سخت بچه ها با کووید که حالا شاگرد ممتاز آدم کشی شده بود با معدل نوزده می گذشت او تمام تلاشش نفوذ و عبور از موانع برای رسیدن به جان بچه ها بود و بچه‌ها تمام تلاششان تطهیر اموات و تدفین ویروس زیر خاک تا به کسی آسیب نرسانند. روزهای پر از اتفاقات عجیب و غریب و شیرین قرنطینه مثل هواپیمای دنباله دار آسمان بچگیمان داخل پشه بند روی پشت بام از آسمان اوقاتمان می گذشت. روز دهم بود وقت تست دادن و نقطه رهایی اگر منفی میگرفتی که آغوش خانواده در انتظارت بود اگر هم مثبت میشدی ادامه قرنطینه و آغوش کرونا و شاید شهید راه خدمت جایزه ات می‌شد، منفی گرفت دوباره قامت بی قواره گوشی تلفن کنار گوشش سبز شد صدا را می‌شنیدم با شرمندگی و عذرخواهی نوید آمدنش را می داد و قول همکاری، خواسته یا ناخواسته همه حرف ها را شنیدم، هم حال همسرش را می پرسید که به شدت بیمار بود و نیاز به پرستار داشت ولی او نتوانسته بود کنارش بماند هم حال و احوال خانه که همه‌چیز بسته‌بندی شده منتظر بود تا اسباب کشی کنند ولی او نتوانسته بود کار تجهیز اموات را بر زمین بگذارد و اسباب کشی عقب افتاده بود و همه چیز درهم و برهم هم حال حمال دخترک کوچکش را که مشکل تنفسی داشت و نیاز به مراقبت و اگر کرونا می‌گرفت واویلا می‌شد و به خاطر کار اموات نتوانسته بود ده روز کنارش باشد، تازه فهمیدم چرا از روز اول اصرار داشت از خانواده محروم باشد و قرنطیه شود از عشق و محبت بود می دانست اگر آنها درگیر شوند سالم ماندن شان بعید است، خانواده‌ای که آن قدر همراه بود که اگر در کنار او کرونا هم می‌گرفت گلایه ای نداشت ولی او تاب و توان تحمل این اتفاق را نداشت. گوشم خجالت میکشید این حرف ها را به عقلم برساند شنیدن این مشکلات و دم نزدن هایش برایم سخت بود اینکه حالا عنوان رئیس و استاد را کنار گذاشته بود و در قامت یک نیروی جهادی پای کار آمده بود و به جای قلم کافور و سدر در دستش و به جای عبا و قبا گان و لباس ماهواره ای مخصوص بر تنش ،شگفت زده ام میکرد دست عقلم را گرفتم و کشاندم پشت پنجره چشمهایم خواستم قبل از مرگش از دیدن این جهادگران بی غل و غش محروم نشود دیدن این سربازان مظلوم اسلام برای این عقل های همیشه حق به جانب به طرز شگفت آوری مفید است. منو عقلم غرق در تماشا بودیم که باران گرفت نم نم به شیشه پنجره ی چشمانم می خورد و مثل ماری شیشه ای فرود می آمد اشک بود داشت به نشانه پیروزی قلب خوش رقصی می کرد و عقل را شرمنده تر گرم بود و آرام آرام داشت بی مهابا تر می بارید از آن گرما های حیات بخش، خیلی امید دارم این اشک و قلب بتوانند این عقل معاش را سر به راه کند عقل معاد که بشود کارم ساده‌تر خواهد شد دیگر من هم نخواهم لغزید من هم قدرتمند خواهم شد آنقدر که تمام غصه ها اگر بر دلم بود باز هم لبخند بر لب پای کاراسلام و جهاد بیستم 🌕 به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓     @chanel_komeil ┗━🍂━
🔴 دبیر کل حزب الله لبنان:اعتقاد ما به ولایت فقیه با بسیاری از ایرانی‌ها که ولایت را قبول دارند فرق می‌کند اعتقاد ما قوی‌تر است 🔹ما اعتقاد داریم اگر، ولی فقیه فرمود: پیشنهاد و نظر من این است (امر نکرد) ما باید اطلاعت کنیم (در ایران می‌گویند ایشان دستور ندادند پیشنهاد کردند ما بالاتر از قانون اساسی به ایشان اعتقاد داریم 🔹ما در لبنان وقتی در شورای حزب الله بحث می‌کنیم اگر احتمال بدهیم اینکار را بکنیم حضرت آقا ناراحت می‌شوند بدان عمل نمی‌کنیم اگر احتمال بدهیم خوشحال می‌شوند بدان عمل می‌کنیم. ☫ @sepah_qudse ::سپاه قدس
15.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کجای کار می لنگد؟ فقط چرخه فساد رو ببینید ✍️بیداری ملت @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حقایق عجیبی از وضعیت آمریکا! 🌕 به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓     @chanel_komeil ┗━🍂━
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقتدار ایران👌 روزی بود که برای گرفتن یک گلوله مشکل داشتیم و امروز رزمایشی با این عظمت در همین خاک و مرز و بوم اجرا می‌شود. 🌕 به کانال کمیل بپیوندید ┏━🍃🌺🍃━┓     @chanel_komeil ┗━🍂━