سلامسید
به این پست علی کریمی بدون سانسور دقت کن اونجایی میگه انرژی از مردم گرفتم دستش رو برای نشون دادن انرژی حالت پول گرفتن نشون میده (دقیقه ۲:۳۱)
ویروس آندلس 31-6-1401.pdf
3.11M
🔖کتاب #ویروس_اندلس رکورد شکست:
⭕مبارزه با ویروس اندلس عزم ملی می طلبد .
♻️مبادا در این هیاهوی دشمنان از مسیر و جاده انقلاب منحرف شویم.
عبارت 《شهدا شرمنده ایم》 رفع تکلیف نمی کند.ما مدیون شهدا هستیم.
پس همه با هم در هر شغلی و در هر جایگاهی که مشغول فعالیت هستیم، تمام قد دربرابر افساد طلبان و داعشی ها، شجاعانه مقابله می کنیم و این ویروس منحوس را شکست می دهیم.
📚اگر خاک وطن را به فرهنگ،تنه درختان را به مردان و میوه این درختان را به فرزندان تشبیه کنیم، بلاشک ریشه این درختان، زنان ایران اسلامی هستند. که دشمنان، پس از ورود به خاک (فرهنگ) درحال بیرون کشیدن ریشه این درختان مثمر هستند.
🇮🇷رایگان مطالعه کنید و جایزه بگیرید، آتش به اختیار یعنی همین🇮🇷
🖌 نام نویسنده کتاب : حمدان مقدم
⭕موضوع کتاب: تهاجم فرهنگی وبیان چالشها و راه حل های مبارزه با آن.
💐جایزه نفرات اول تا سوم سفر زیارتی به مشهد مقدس به همراه اعضای خانواده محترم 💐
🥀زمان مسابقه؛ ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ 🥀
🥀سوالات به صورت تستی و در کانال اقتصاد اسلامی منتشر و تا ساعت ۲۴ پذیرای پاسخهای سروران گرامی هستیم🥀
🌺 #دانلو کتاب رایگان است 🌺
#رهبری #بصیرت #تهاجم_فرهنگی
#اقتصاد_اسلامی #لبیک_یا_خامنه_ای #حمدان_مقدم #حجاب #شهادت #کلام_رهبر #مدیریت_اسلامی #بانکداری_اسلامی #ربا #ما_ترکناک_یا_ابن_الحسین #ما_ملت_امام_حسینم #سردار_دلها #آتش_به_اختیار #اقتصاد_مقاوتی #ویروس_اندلس
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اظهارات اولیه مظنون بازداشتشده در پرونده مرگ آیدا رستمی
فردی که در زمان حادثه سقوط آیدا رستمی از پل عابرپیاده، همراه وی بوده و بعنوان متهم پرونده نیز در بازداشت است، در توضیحات اولیه خود حادثه را تشریح کرد.
پرونده در حال تحقیقات تکمیلی است و علت سقوط آیدا رستمی از پل عابر پیاده مشخص نیست.
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت بیست و هشتم»»
یک ماه گذشت. در جلسه ای که سوزان با پیتر داشت، قرارهای آخر رو گذاشتند. پیتر گفت: تو آلادپوش رو متقاعد کن که امشب یا فرداشب با رابطِش ارتباط بگیره و حرف های آخرو بزنن.
سوزان گفت: صحبت کردیم. من ظرفیت مهمِ تجزیه طلب ها را بررسی کردم. فعلا هیچ کدومشون توانِ عملیات جدید ندارند. ولی مطلع شدم که کُردها قراره یه کارایی بکنند. چون آمریکا و اسراییل به کُردها گفتند که یا سه تا گروهی که هستند باید یکی بشه یا دیگه از کمک تسلیحاتی و مالی خبری نیست. اونا هم نشستند و توافق کردند. تصمیم گرفتند از نیروهای داخلیشون استفاده کنن و دعوا رو به عمق خاک ایران ینی تهران و شیراز و اینا بکشونن. بخاطر همین از آلادپوش و یکی دو نفر دیگه دعوت کردند که همفکری کنند.
پیتر گفت: به درد ما نمیخورن. قابل کنترل برای ما نیستند. شاهزاده هم زیر بارِشون نمیره. اونا هم زیرِ بارِ شاهزاده نمیرن. راستی آلادپوش نگفت پیشنهادش به کُردها چیه؟
سوزان فورا گفت: نه ... پرسیدم اما ایده خاصی نداشت.
پیتر جواب داد: پس الان همه دست به دست هم دادن تا کومله و پان کوردها رو بندازن جلو!
سوزان گفت: دقیقا. آمریکا و اسراییل و دار و دسته مریم رجوی و البته شاهزاده با سکوتش و حمایت رسانه ای که از اونا میکنه. همشون میخوان کومله رو بندازن جلو.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
سه روز از دیدار پیتر و سوزان گذشت. سوزان تو آپارتمانش نشسته بود. روسری گلدار قشنگی سرش بود و داشت قرآن میخوند که گوشیش زنگ خورد. آلادپوش بود. لحظه ای که میخواست گوشیو برداره، حس کرد که صدای درِ آسانسور اومد. فورا قرآنو برداشت و میخواست مخفی کنه که فکری به ذهنش رسید.
گوشیو برداشت و بدون اینکه سلام کنه گفت: بذارحدس بزنم کجایی! بنظرم همین دور و برا هستی. درسته؟
آلادپوش خندید و گفت: از کجا فهمیدی؟
سوزان گفت: ینی تا درو باز کنم میبینمت؟
آلادپوش گفت: باز کن!
سوزان برخلاف همیشه، با روسری و درحالی که قرآن کوچیکشو به سینه اش چسبیده بود، پشت در رفت و درو باز کرد. آلادپوش تا سوزان رو دید گل از گلش شکفت و سلام کرد و وارد خونه شد. تا روسری و قرآن رو دید با تعجب از سوزان پرسید: چیکار میکردی؟
سوزان گفت: قرآن میخوندم. باورت میشه؟
آلادپوش گفت: بس کن بابا! روسری چی میگه این وسط؟
سوزان گفت: این اولین باره که تو آپارتمان من مهمونم شدی و اجازه دادم بیایی تو خونه ام! من تو خونه و تو خلوت خودم با خدا و قرآنم دوستم. نگا نکن بیرون و تو رستوران و جلسات و اینا روسری نمیپوشم و عقیده و اسلام و این چیزا را حساب نمیکنم. نه. بهتون احترام میذارم که مطابق عرف خودتون عمل میکنم.
آلادپوش گفت: خیلی عجیبی تو! شاید سوالم مسخره بیاد اما دوس دارم بدونم یه دخترِ مسلمون فوق العاده باهوش و خوشکل و مبارز، دقیقا مشکلش با رژیم چیه؟
سوزان جواب داد: من مطرودِ عقیدتی رژیم هستم. وگرنه رژیم نه مثل تو بابا و مامان و عمو و زن عمومو آواره کرده و نه مثل پهلوی و بقیه، خورده و برده داشتیم. مبارزه من، مبارزه اعتقادی هست و تا دَهَن عقاید رژیمو صاف نکنم، دست برنمیدارم. من با قرآن دوست نبودم. با روسری و این چیزا هم خیلی دوست نبودم. میخوام ببینم میشه با همینا با رژیم جنگید یا نه؟ دارم مطالعه میکنم.
آلادپوش چشماش گرد شد! زبونش بند اومده بود. لحظاتی سکوت کرد. یه لیوان آب خورد و بعدش گفت: سوزان تو از چیزی خبر داری؟ از جلسات من و دوستای کوردم اطلاع داری؟
سوزان که داشت از توی یخچال، شربت آماده رو بیرون میاورد گفت: وا ... معلومه که نه! چطور؟ چرا میپرسی؟
آلادپوش گفت: آخه تو همیشه یکی دو قدم جلوتری!
سوزان که داشت لیوانِشو پر میکرد پرسید: منظورت چیه؟ واضح بگو ببینم چی میگی!
آلادپوش گفت: اینا هیچ بهانه ای برای جرقه اجتماعی ندارن الا همین چیزی که الان رو سرت انداختی!
سوزان با تعجب نگاهی به روسریش انداخت و پرسید: حجاب؟!
آلادپوش گفت: آره. همین. حجاب. این پاشنه آشیلِ رژیمه. حتی کارشناس سازمان سیا هم گفت که اگه مسئله حجاب اجباری حل بشه و حتی به طرف بی حجابی اجباری حرکت کنیم، علاوه بر اینکه ماهیت و ظاهرِ اجتماعیِ دینی رژیمو ازش گرفتیم بلکه حتی طرفداران رژیم هم ازش سرخورده میشن و دیگه ازش حمایت نمیکنن. چون اگه رژیم زیرِ بارِ حذف حجاب اجباری بره، خانواده های مذهبی و ارزشی زیادی رو از خودش ناامید میکنه و از حمایت اونا در مشکلاتش محروم میشه.
سوزان گفت: چه جالب. پس جلسه پر باری بوده! خب حالا از کجا میخوان شروع کنن؟
الادپوش گفت: کارشناس سازمان سیا که از آمریکا اومده بود گفت سال 78 مسئله امنیتی راه افتاد. سال 88 سیاسی بود. سال 98 معیشتی و اقتصادی بود. الان باید مسئله اجتماعی بشه و بهترین بهانه اش همین حجاب و مسئله زن هست.
سوزان گفت: خوبه. هوشمندانه است. خب پیشنهادشون چی بود؟
آلادپوش گفت: نمیتونن تا اول مهر صبر کنند که مدارس و دانشگاه ها شروع بشه. قرار شده از همین تابستون شروع کنند تا وقتی رسید به اول مهر، مدارس و دانشگاه ها هم درگیر بشن. بعدش بستگی به عملکرد رژیم داره. اگه به بهانه بیماری و آنفولانزا و این چیزا مدارس و دانشگاه ها رو تعطیل کرد، ینی درست زدیم و اگه شهریور و مهر بگذره و به آبان و آذر بکشونیم، کار رژیم تمومه.
اینو گفت و شربتشو برداشت و سر کشید.
سوزان پرسید: اما اگر تعطیل نکنه و عجله ای هم برای جمع کردن کف خیابون نداشته باشه چی؟
آلادپوش گفت: نمیدونم. خب طبیعتا وقتی فرسایشی بشه، خیلی به ضررمون تموم میشه. چون آمریکا و اسراییل و ما و شما و همه مجبوریم برای اینکه آتیشش خاموش نشه، تند تند کاغذامون رو کنیم و آدمامون بسوزونیم و ... حتی دوس ندارم بهش فکر کنم.
سوزان پرسید: خب مریضین که ریسک کنین؟ این که گفتی، حداقل پنجاه درصدش ریسک خالصه. حتی بیشتر. شاید هفتاد هشتاد درصدش.
آلادپوش ته مانده شربتش هم خورد و گفت: چیکار کنیم پس؟ مجبوریم. نه تنها ما. بلکه همه اپوزیسیون و مخالفان رژیم درحال پیر شدن هستیم و جذب نداشتیم. بدنه ما خسته و فرسوده است. مجبوریم دست به این قمار بزنیم. یا میگیره یا ...
سوزان گفت: یا همتون به فنا میرین! خب احمق جون این همون چیزیه که اون مامور اسراییلیه و نوردخت و اینا میخوان. میخوان همتون سرتون بخوره به سنگ و هر چی برگ برنده دارین رو کنین و تهش هم هیچ! چرا خودتون به کشتن میدین اُسکلا؟
آلادپوش گفت: نه ... کشتن نیست ... این بار کارِ رژیم تمومه. قرار شده همه پشت هم باشیم. قرار شده از چهار طرف حمله کنیم.
سوزان گفت: از ما گفتن بود. خودت میدونی که تا حالا حرفی نزدم الا اینکه خوبیِ تو و بقیه رو خواستم. وایسا ببینم ... نکنه مریم هم متقاعد شده که بیاد وسط؟
آلادپوش گفت: برای همین اینجام. من فردا پس از سالها با مریم دیدار دارم. نظرت چیه؟ چیکار کنم بنظرت؟
سوزان: بنظرم قرارتو بنداز عقب. بگو دارم مشورت و امکان سنجی میکنم. بگو یه ایده تپل دارم. بذار فعلا همه اظهار نظر کنند تا کومله هم شروع کنه و ببینیم چه تخم دو زرده ای میخوان بذارن. صبر کن فعلا. دیر نمیشه.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
چهار روز بعد...
جلسه محمد با سایر معاونت ها برگزار شد. سر ساعت. محمد شروع کرد و نیم ساعتِ اولِ جلسه رو جوری مدیریت کرد که همه گزارشاتشون رو بدن. یکی از مدیریت فجازی گفت. یکی دیگه از تحرکات میدانی داخلی و خارجی گفت. یکی از گزارشات مردمی حرف زد. یکی هم تمام خلاصه وضعیت های شش ماه اخیر رصد و پایش رو مطرح کرد.
بعد از اینکه همه حرف زدند، محمد شروع کرد و گفت: ما دیروز به همه مبادی ذی ربط نامه زدیم و هشدار دادیم که علاوه بر زیاد شدن تحرکات مرزی دشمن در شمال غرب و غرب کشور، همه دستگاه ها در هشیاری کامل باشند. مطابق اطلاعات موثق، همین تابستان، ینی شهریور و مهرماه برنامه هایی توسط سرویس های معاند به همکاری گروهک های برانداز و تجزیه طلب برای بر هم زدن نظم و امنیت عمومی پیش بینی و طراحی شده. لطفا هماهنگ عمل کنید. بهانه دست کسی ندید. مخصوصا در موضوعات مرتبط با بانوان خیلی احتیاط کنید و از هر عملی که باعث تحریک احساسات عمومی به نفع دشمن بشه پرهیز کنید. لطفا به ستاد کل نیروهای مسلح، ستاد امر به معروف و نهی ازمنکر، کلیه ادارات و نهادهای دولتی و حتی مرتبط، نامه پیرو و عطف بزنید و هشدار بدید. حتی به اعزه محترم روحانی و ائمه جمعه نامه بزنید و براشون جلسات اگاه سازی در خصوص مقوله زن و آزادی های اجتماعی و مسائل مدنی و امثال اون برگزار کنید. این وضعیت تا جلسه بعدی باید ادامه داشته باشه. همه باید توجیه باشند. علی الخصوص جامعه متدینین. اگر اتفاقی افتاد، هیچ اجتماع و راه پیماییِ خودجوشی نباید برگزار بشه. باید تماما هماهنگ بشه. چرا که دشمن اینبار خیلی پیچیده تر قراره عمل کنه. بعلاوه ادمین های کانال ها و سوپر گروه های مجازی. از هر جبهه و جناحی که باشند. حتی بنظرم تا فرصت داریم چند جلسه آگاه سازی برای ادمین ها برگزار کنید و گوشی رو بدید دستشون تا حساب شده پست بذارن. با کسی شوخی نداریم. شرایط کاملا حساس اعلام شده...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت بیست و نهم»»
بابک به استقبال یکی از گروه هایی رفت که برای آموزش به لندن اومده بودند. در رستوران فرودگاه نشسته بود و در حال خوردن قهوه اش بود که از یکی از گوشیهاش پیامی دریافت کرد. نوشته بود «1»
متوجه شد که تا یک دقیقه دیگه باید با محمد ارتباط بگیره. خطشو عوض کرد و منتظر موند تا محمد باهاش ارتباط بگیره.
محمد: سلام. روز بخیر
بابک: سلام آقا محمد. نوکرم.
محمد: چطوری؟ چه خبر؟ سرما خورده بودی بهتر شدی؟
بابک با تعجب جواب داد: آقا دم شما گرم! پریشب یه آمپول زدم و الان بهترم. حاجی خیلی دقیق آمارمو داریا.
محمد: پس فکر کردی میفرستمت تو دهن شیر و ولت میکنم؟
بابک: خدا از بزرگی کمِت نکنه. جونم؟ امر؟
محمد گفت: این چندمین گروهه که داره میاد لندن؟
بابک گفت: سومین گروهه. با این گروه که بیان، میشه 55 نفر تا حالا اومدن. البته با خانواده.
محمد گفت: خیلی خب. همون هتل قبلی دیگه؟
بابک: آره. چطور؟
محمد: هتلشون عوض کن. البته واسه گروه های بعدی. یه بهانه ای بیار و هتلشون عوض کن.
بابک: نمیگی که چرا اما چشم. عوض میکنم.
محمد: نه اتفاقا بهت میگم چرا ... چون از دوره های بعدی احتمالا آدم گنده هاشون میان. باید یه جای بهتر براشون اجاره کنی. بیست و چهاری در خدمتشون باش. آمار جلساتشون با ثریا میخوام. هی ول نکن برو. بیشتر دل بده به کار.
بابک: چشم. به خدا مریض بودم که اونطوری شد.
محمد: داره 58 ثانیه مون تموم میشه. حواست باشه. دیگه تاکید نکنم.
بابک: چشم ارباب. چشم.
اینو که گفت، قطع شد. بابک هم خطشو فورا عوض کرد و نشست تا هواپیما بشینه.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
محمد در حال مطالعه گزارش سعید بود. سعید روبروش ساکت نشسته بود و داشت با خودکارش روی یه تیکه کاغذ، نقاشی محمدو میکشید.
محمد سرشو بالا آورد و با تعجب گفت: مگه قرار نبود این سه تا فیلنامه مصوب نشه؟ مگه کارشناس فرهنگی خودمون نگفته بود شائبه همجنس بازی در دو تا نقش اول که خانم هستند درفیلنامه وجود داره؟
سعید گفت: درسته. حق با شماست.
محمد عینکشو درآورد و گفت: دومی چرا تایید شده؟ چرا به این مجوز دادند؟ مگه کارشناس خودمون ننوشته که این فیلنامه به بهانه بررسی تاریخی تشکل های زنانه، داره بی قانونی و سرکشی را به اسم جنبش مدنی جا میزنه؟ باید حتما نقش اول، روسریشو بزنه سرِ چوب تا بفهمن که این بوداره؟ ینی از نمادسازی روسریهای سفید که از میخِ در و دیوارِ اتاقها آویزون شده چیزی نمیفهمن؟ اونم مالِ کی؟ دوره رضا شاه!
سعید با تاسف گفت: متوجهم.
محمد صداشو بلندتر کرد و گفت: این سومیه که از همش ضایع تره! چرا این مجوز گرفته؟! ای خدا من نمیدونم اینا فکر کجا میکنن که فله ای مجوز میدن؟ کارشناسِ خبره ما در حوزه هنر اینجا نوشته این فیلنامه که به اسم و بهانه مریخی بودن و این چیزاست، داره از بالا و مثلا از مریخ، به همه روابط انسانی و اسلامی و محرم و نامحرم میخنده و علنا داره میگه مریخ دستِ زنا هست و روی کره زمین هم قرار بوده زنا همه کاره بشن و اگه مردا نبودن، حکومت جهانی زنانه تشکیل میشد! به اینم مجوز دادن؟ داریم مگه؟
سعید سرشو انداخت پایین. محمد دیگه حرفش نمیومد. اما دلش طاقت نیاورد و گفت: هر چی ما حرص میخوریم و نظر کارشناسی و مستدل میذاریم رو درخواست مجوزها و میشینیم این و اونو میبینیم و دوره های توجیهی برای متولیان فرهنگی میذاریم و هزار تا دستورالعمل و ابلاغیه مینویسیم و در قالب تحلیل و خبر، ناب ترین و دسته اول ترین حرفا رو بهشون میزنیم، اینا انگار نه انگار! ما شدیم پلیس بد! شدیم حرص بخور معرکه! آخرشم متدین ها میان میگن چرا نهادهای نظارتی و امنیتی نظارت نمیکنن؟! آخه ... لا اله الا الله!
سعید همچنان سرش پایین بود. محمد گفت: همشو صورت جلسه کن. همه نظرات کارشناسی و برگه ابلاغیه ما و مخالفت ما با این بسته های محتوایی معارض با قانون و عرف و دین جمع کن تا بفرستم تهش معاون وزیر یا حتی خود وزیر تصمیم بگیره. چیکار کنم؟ به کی بگم دیگه؟
سعید سرشو آورد بالا و گفت: چشم. آقا شما از بابک خبر دارین؟
محمد گفت: آره. چند دقیقه پیش حرف زدم باهاش. چطور؟
سعید گفت: از زندیان حرفی نزد؟ چون چیزی که میخوام بگم درباره زندیانه.
محمد گفت: نه. چیزی نگفت. چی شده؟
سعید جواب داد: زندیان دیشب وارد ایران شده. الان هم آمارشو دارم. تهرانه.
محمد گفت: عجب! منتظرش بودم. راستی مجید رو پیج های بچه های زندیان کار کرد؟
سعید گفت: بگم خودش بیاد؟
محمد گفت: بگو بیا ببینم چیکار کرده؟
چند لحظه بعد مجید وارد شد. ماسک زده بود. محمد پرسید: خیر باشه ان شاءالله!
مجید گفت: بزرگوارید. یه کم تهِ گلوم میسوزه گفتم احتیاط کنم. شاید ویروسی باشه.
محمد: مجید از پیج ها بگو. چیکار کردی؟
مجید گفت: پیج ها بیشتر از چیزیه که فکرشو میکردم. الگوی درختی همشو درآوردم. حتی سه چهارتاشو هک کردم. همش متعلق به اینفلوئنسرهای بهایی هست. مشغول تبلیغ مُد و آموزش رقص و حرفای روزمره و پخت و پز غذا و نوشیدنی ها و این چیزا.
محمد گفت: ینی سبک زندگی! مشغولِ نشون دادن و ترویج سبک زندگیشون هستن. درسته؟
مجید گفت: دقیقا. یکی از فعال ترین اکانت ها که هک کردم، متعلق به دختری هست به نام شبنم. شبنم طالعی. مُخ آی تی و یکی از محبوب ترین شاخ های اینستا که خبرنگار بوده و حتی سه چهار تا از فوتبالیست هامون هم بهش پیام میدن و ازش التماس دعا دارن!
محمد پرسید: خدا کنه تهِ حرفت درباره این دختر، یه چیز بدردبخور داشته باشی.
مجید گفت: اختیار دارید. سه تا مسئله درباره این دختر مطرحه که عینا مرتبط به سوژه های شماست. اولیش اینکه این خانم، دخترِ همین طالعی هست که به جای اصل اومده و ...
محمد فورا گفت: که شده مدیر عامل همین هلدینگه؟
مجید گفت: دقیقا. دومین نکته اش اینه که چند هفته پیش با ثریا ازدواج کرده! در مسیر ترویج همجنس بازی و این حرفا.
محمد گفت: همین ثریای خودمون؟
مجید گفت: بله. همین که آقا بابک باهاش کار میکنه. البته عکس و فیلم مراسم نذاشته اما اعلام کرده و الان هم فکر کنم داره با ثریا زندگی میکنه.
محمد گفت: بابک چیزی نگفته بود. شایدم نمیدونه. که اگر ندونه، با اینکه خیلی به ثریا نزدیکه، این ینی ثریا یه نقشه هایی داره. البته به ثریا هم نمیخورد اهل این کثافت بازیا باشه! ازش یه چهره بد اخلاق و عبوس داشتم.
مجید: خب اگه نکته سوم بگم، این احتمالی که گفتید تقویت میشه.
محمد: بگو!
مجید: این که احتمالا دارن میارنش ایران!
محمد با تعجب پرسید: کی؟ شبنم؟
مجید گفت: بله. به احتمال قوی. چون قراره به مناسبت فارغ التحصیلی دانش آموخته های موسسه تربیت بازیگری و نویسندگی خواهر ثریا یه جشن بگیرن و میهمان ویژه شون همین شبنم طالعی هست.
محمد حسابی تو فکر رفت. مجید و سعید که این حالت محمدو دیدند، هیچی نگفتند و ترجیح دادند ساکت بشینن.
محمد لحظاتی بعد بلند شد و شروع به راه رفتن کرد. بعدش رفت سراغ تخته وایت برد و این کلمات را نوشت و به هم ارتباط داد: بهاییت، اینستاگرام، دختر، همجنس بازی، اینفلوئنسر، بازیگری، شبکه مخفی ... ثریا، طالعی، شبنم، ارتش آزاد زنان، زندیان، فیلم، زن ... دختر ...
مجید یه لحظه دستشو آورد بالا و آروم گفت: حاج آقا جسارتا یه کلمه هم من بگم؟
محمد همین طور که روبرو تخته بود و به این کلمات نگاه میکرد گفت: میشنوم!
مجید کلمه ای گفت که برای یک لحظه محمد خشکش زد. مجید گفت: لطفا این کلمه رو هم بنویسید «کورد»
محمد برگشت و به مجید نگاه عمیقی کرد و گفت: نگو شبنم اصالتا کُرد هست و باباش هم ...
مجید سرشو تکون داد و گفت: دقیقا همینه. دختره کُرد هست و در بیوی پیجش نوشته «کوردم»
سعید هم جرات حرف زدن پیدا کرد و گفت: حالا اینا رو بذارین پای همون خبری که سوزان به ما داد که قراره منافقین با کومله بریزن رو هم و اینا ...
محمد سرِ ماژیکش گذاشت روش و رو به طرف سعید و مجید ایستاد و گفت: یک جرقه اجتماعی همانا و یک جنگ تمام عیار شهری هم همانا! همه نیروهاشون هم فرستادند داخل. تا زندیان هم خامِ این ثریای عفریته شد و سرِ پیری پاشد اومد ایران. پس هر خبری هست، تو خودمونه.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
🔴قابل توجه اونایی که میگن آقای رئیسی هم تو دولتش هیچکاری نکرد!
درسته نیومد یهو قیمتارو بیاره پایین ولی این مسئله رو داره از ریشه حل میکنه و اینقد اون بیشرف روحانی (حسن فریدون) (حسن کلید) بدهکاری به بار آورده که رئیسی بنده خدا توی ۴ سال اول فقط بتونه بدهی های اون ....... رو جبران کنه یاالله داره
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
107571_760_۲۰۲۱_۰۹_۲۶_۲۰_۲۵_۲۹_۱۳۲.mp3
3.67M
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂━
هدایت شده از تبادلات پریمیوم | Premium
🔖͜͡❥••🍏 کانال کمیـل
✿➤ eitaa.com/joinchat/3839295507Cfd2d3a9740
🔖͜͡❥•• 🌿 مـِنـھــٰاج گرافیـڪ ••
✿➤ eitaa.com/joinchat/233046110C38dc5feef5
🔖͜͡❥••🎵 ردا مدیـا
✿➤ eitaa.com/joinchat/989855951C70acbdc8c7
🔖͜͡❥••🎧 نجـوا مدیـا
✿➤ eitaa.com/joinchat/230424658Cb79e141a72
🔺══ஜمنتخبஜ══🔺
🔖͜͡❥••💻 خبرگزاری دفاع مقدس
✿➤ eitaa.com/joinchat/4181065744C966645b3f5
🔖͜͡❥••🌈 آفتابـ گردونـ | حس آرامش
✿➤ eitaa.com/joinchat/2364342496C919ee49b63
🔖͜͡❥••⊰⊹✿ ڪمپيـن مھـدوے
✿➤ eitaa.com/joinchat/1994457282Cc1e27f0734
🔖͜͡❥••🇮🇷 صدای ظهور ۳۱۳
✿➤ eitaa.com/joinchat/783089699Ce2935a9f9a
🔖͜͡❥••😂 بخنـد و بخنـدان 😂
✿➤ eitaa.com/joinchat/653000832C8ea6f8542e
🔖͜͡❥•• 🔮 آن سۅے مࢪگـــــ
✿➤ eitaa.com/joinchat/1594163402C2bc445ad53
🔖͜͡❥••♡◉عُشـ💓ــاقُ الزَّهـ💚ـراء◉♡
✿➤ eitaa.com/joinchat/1376518351Cabfd2cd414
🔖͜͡❥••♥️ عشقمامامحسیـــــن(؏)
✿➤ eitaa.com/joinchat/86180040C2abdd97e7a
🔖͜͡❥••⚖ نکات حقوقی
✿➤ eitaa.com/joinchat/1949761743C3807fb8616
🔖͜͡❥••🌿 راجِـــح
✿➤ eitaa.com/joinchat/1303445737Cc3c8df37c1
🔖͜͡❥••🌏 منتظࢪان ظهـــــوࢪ منجے
✿➤ eitaa.com/joinchat/2679242949Cfa75a595f3
🔖͜͡❥••🔰سبـک زندگـی مهـدوی
✿➤ eitaa.com/joinchat/2725445840Cdf257dae3d
🔖͜͡❥••🍃 منتظـــران ظهوࢪ
✿➤ eitaa.com/joinchat/1080164583C26f0eb03c9
͜͡🔺══ஜ~1000ஜ══🔺
🔖͜͡❥••👘 پوشـاک شیـک پوشـان
✿➤ eitaa.com/joinchat/2494628079C008d417008
🔖͜͡❥•• 🐣تولیدی عروسکهای یاس
✿➤ eitaa.com/joinchat/609943676C89b75897c8
🔖͜͡❥••❇️ لینـکدونـی ارزانـی
✿➤ eitaa.com/joinchat/2254569726C98fcec8dd6
🔺══ஜفروشگاهஜ══🔺
🔖͜͡❥••🇮🇷 دیدهبـان ولایـت
✿➤ eitaa.com/joinchat/2766078047C522b3e9a22
🔺══ஜگـروهஜ══🔺
❝@Ammar_tab❝ 🗓«۹/۲۶»
•°🌱
السَّلامُ علیکَ
یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یاخلیفةَالرَّحمنُ
و یاشریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ والجّان
ّسیِّدی ومَولایْ الاَمان الاَمان
#اللهم_عجل_لوالیک_الفرج
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ تـلنـگـر
📢 نـگـذاریـد در قـیـامت قــــرآن از شـما شـکـایـت کـند...
اگـر شـده روزی یـک آیـه از قـرآن را بـخـوانـیـد ولـی بـی قـرآن روزتـان را سـپـری نـکـنـید
☺️💞بـرنـامـه امـروز آیـات ۵۵ و ۵۶ سـوره مـبـارکـه بـقـره هـمـراه بـا تـرجـمـه تـصـویـری بـسـیـار زیـبـا🌼🌸
📖 وَ اِذْ قُلْتُمْ يَامُوسَىٰ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ «۵۵»
📖و چون گفتید: ای موسی! هرگز برای تو ایمان نیاوریم مگر این كه خدا را آشكارا ببینیم
پس صاعقه شما را در حالی كه نگاه میكردید بگرفت«۵۵»
📖ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «۵۶»
📖سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم، باشد كه شكرگزاری كنید
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
به رسم هر روز صبح با سلام
بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
#به_تو_از_دور_سلام
#به_سلیمان_جهان_از_طرف_مور_سلام
صبحتون حسینی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂
💞امام هادى عليه السلام:
همانا حرام رشد نمى كند و اگر هم رشد كند، بركت ندارد، و اگر آن را انفاق كند، پاداشى نمى برد، و آنچه بر جاى مى گذارد، توشه اش به سوى آتش خواهد بود
📚الكافی جلد ۵ صفحه۱۲۵
به کانال کمیل بپیوندید
┏━🍃🌺🍃━┓
🌱 ایتا 🌱
https://eitaa.com/chanel_komeil
🌹 روبیکا 🌹
https://rubika.ir/chanel_komeil
┗━🍂