پرسید در چه حالی؟ پاسخ ز دیده‌ام ریخت.

اما لبخندِ تو هدیه زندگیِ منه .

‏می‌خواهمت. نمی‌دانم که بودم، که خواهم بود و چه می‌شوم، اما می‌خواهمت تا نهایت ویرانی.

خستگی اونجاست که وانمود میکنی ناراحت نشدی.

چرا هیچکس یادش نمیمونه واسش چیکار کردی، ولی همه اون کاری که نکردی رو قشنگ یادشونه.

ولی ما بهم خیلی میومدیم خاک تو سرت.

خیلی سخته چیزی که بابتش کلی تلاش کردی از بین بره.

من بیشتر از اون چیزی که فکرشو کنی حواسم هست فقط به روی خودم نمیارم.

این روزا هم میگذره، خدا هست..

مَرا به آغوش بگیر؛ تا که آرام گیرد این‌ همه ناآرامی...

برات جونمو میدم به جون تو :)

از این می‌سوزم که تهِ داستان رو می‌دونستم و باز هم ادامه دادم!

سبز ماندن در میانِ ویرانی‌ها، ریشه می‌خواهد.

دوس دارم برات اون آدمی باشم که وقتی خسته‌ای و فشار روته، غمگینی یا خوشحالی، ذوق‌زده‌ای ‌و دلت دیوونگی می‌خواد یا ‌وقتایی که نیاز به هم‌صحبت داری اولین نفر رو‌ من حساب کنی:)

برا آدمایی که یهویی ساکت میشن، نگران بشید.

ما تو زندگیمون به نشدنا، نداشتنا، نرفتنا، نبودنا و نگفتنا عادت کردیم.

صدا کن مرا، صدای تو‌ خوب است…

محبوبِ من،شادی های من پيش شما چه میکند؟ -محمد صالح علاء

آدما میرن، حتی اگه قول داده باشن که همیشه کنارت میمونن.

- و عشق زمانی اتفاق می‌افتد که معشوق به شما قطعه‌ای از روحتان را می‌بخشد که هرگز نمیدانستید آن را گم کرده‌ بودید! :))

اسپویل: آخرش خودتی و خودت.

تو همه جون منی، بی تو من مُرده تنم :)

قشنگ ترین جمله ای که الان خوندم: اندکی صبر زمین میچرخد! (:

قلبم فکر مرا به سوی تو می‌کشد و فکر کردن به تو، قلبم را هزار تکه می‌کند.

_