میدانی مشکل کجا است؟ به چیزی دل بستم که به من تعلق نداشت؛ و به چیزی تعلق داشتم که هیچ دلبستگیای به آن نداشتم.
𝗜'𝗺 𝘀𝘁𝘂𝗰𝗸 𝘀𝗼𝗺𝗲𝘄𝗵𝗲𝗿𝗲 𝗯𝗲𝘁𝘄𝗲𝗲𝗻 𝘀𝗮𝗱𝗻𝗲𝘀𝘀 𝗮𝗻𝗱 𝗳𝗮𝘁𝗶𝗴𝘂𝗲!:
جایی بین غم و خستگی گیر کردم!:🪨
گاهی دوست داشتن ها از جنس زجره،
هم دوسش داری هم ارامشتو ازت گرفته
و نمیدونی باید تا کجا پیش بری.