راستش من یه ترس بزرگ دارم.
تا قبل از این چند وقت فکر میکردم بزرگترین ترسم تنهاییه ولی الان که میبینم میفهمم بزرگترین ترسم اینه آدمای اطرافم آسیب ببینن چه از طرف من چه از طرف آدمای دیگه چه از طرف درس و از طرف هرچی.
به نظرم این از تنهایی سختتره. آدمای اطرافت، کسایی که دوسشون داری تحت فشارن و دارن آسیب میبینن و تو نمیتونی کاری کنی.
افکار قوی و مثبت جفتشون اندازهی همن این ماییم که بهشون قدرت میدیم و انتخاب میکنیم کدوم بیشتر قدرت داشته باشه.
پارسال یه تحقیق نوشتم راجب نوشتن.
و به یه سری چیز جالب رسیدم و هیچوقت فکر نمیکردم نوشتن انقدر بتونه خوب باشه.
نوشتن افکار منفی باعث میشه خودتو خالی کنی.
یا وقتی ذهنت خیلی پریشوونه که امروز باید فلان کار کنم اون کار کنم این کار کنم بازم نوشتنش باعث سرسامون دادن به ذهن میشه
هدایت شده از 𝘕𝘦𝘧𝘦𝘭𝘪𝘣𝘢𝘵𝘢
؛ ما انسان ها گاهی محکوم میشویم!
محکوم میشویم به لبخند زدن ؛
خندیدن ،شاد بودن..!
محکوم میشویم به غمگین بودن ؛
اشک ریختن، شکستن !
محکوم میشویم به ایستادن ؛
قامت راست کردن ُنشکستن !
ما به خیلی چیز ها محکوم میشویم که گاهی از آنها متنفریم !
اما این محکوم شدن ها و حکم هاست که زندگی را ،سرنوشت را آرام به جلو میبرد.!
-دفترچهینِفِلیباتا،صفحهیچهلونهم.
مادمازلالدا، 2024/11/9 .
چی میخوام؟
یه لیوان شیر کاکائوی داغ.
نشستن پشت پنجره و نگاه کردن به برفی که داره میباره.
پتو پیچ کردن خودم.
خوندن کتاب و گوش دادن به موسیقی(نواختنش هم اضافه کنید)
دور از هرچی فکر و خیاله