به نظرم مرتب کردن یا در اصل چیدن لیست همسایه ها خیلی مهمه پس اولین کار امروز همینه.
در میان قفسه های کتابخانه
یک دختر بچه که عروسک نداشته باشد تقریبا به همان اندازه بدبخت و به طور کلی همچنان ممتنع است که یک زن
هیچ آدم بدی این وسط وجود ندارد که بخواهم سرزنشش کنم. ما فقط آدمهای غمگینی هستیم که تلاش میکنیم تا امروزمان را به فردا برسانیم.
یاد او
کالین هوور
در میان قفسه های کتابخانه
هیچ آدم بدی این وسط وجود ندارد که بخواهم سرزنشش کنم. ما فقط آدمهای غمگینی هستیم که تلاش میکنیم تا
میپرسم: «آدم خوبیه؟» «پِلِی اِستیشن داره!» «ولی آدم خوبیه؟» «یه عالمه کارت پوکمون هم داره!» «آدم خوبی هست یا نه؟!» شانه بالا میاندازد. «نمیدونم. باید ازش بپرسم.»
یاد او
کالین هوور
در میان قفسه های کتابخانه
میپرسم: «آدم خوبیه؟» «پِلِی اِستیشن داره!» «ولی آدم خوبیه؟» «یه عالمه کارت پوکمون هم داره!» «آدم خو
برای آدمهایی که رنج بیشتری دیدهاند، شاید بخشیدن سختتر باشد.
یاد او
کالین هوور
در میان قفسه های کتابخانه
برای آدمهایی که رنج بیشتری دیدهاند، شاید بخشیدن سختتر باشد. یاد او کالین هوور
به نظرم گاهی وقتا فقط نیاز داریم بگیم و اون با کمال میل گوش کنه و اشتباهامونه بگه. مثل آینه که ایرادارو میبینه و فقط به خودمون میگه.
ویکتوریا چاپل