eitaa logo
در میان قفسه های کتابخانه
165 دنبال‌کننده
653 عکس
157 ویدیو
1 فایل
شروع دوباره؟ ۱۴۰۳/۰۱/۲۲ من هنوزم منتظر بانو اسنیپ هستم! همسایه ها: https://eitaa.com/chapel/2958 ناشناس : https://daigo.ir/secret/2723426384 کپی ؟ به هیچ وجه
مشاهده در ایتا
دانلود
ممکنه یک یا دوتا از کتابایی که گفته باشم یکم خنده دار و البته مسخره به نظر بیاد و در این مورد باید بگم جدی من یاد همچین کتابایی افتادم . همینطور بخاطر اینکه به چندتا چنل یه تقدیمی دادم متاسفم این کارو کردم چون بعضی از چنلا همشون منو یاد یه کتاب انداختن . اميدوارم راضی باشید‌. چاپل
فرق انسان‌های بزرگ، متوسط و کوچک با هم چیه؟ انسان‌های بزرگ اول فکر می‌کنند، بعد حرف می‌زنند. انسان‌های متوسط اول حرف می‌زنند، بعد فکر می کنند. انسان‌های کوچک اصلا فکر نمی‌کنند.
هدایت شده از سوسَبز؛
تقدیمی از چنل سوسَبز؟ بلهه خب عزیزانِ من این پیاما فور کنید، منم با توجه به وایب کانالتون، یه عروسک براتون در نظر میگیرم. و اینکه اگه عروسک بودید چه خصوصیاتی داشتید؛ https://daigo.ir/secret/884010672 برای گذاشتن لینک کانال های زیباتون؛✨ تعدادِ کم
در میان قفسه های کتابخانه
فرق انسان‌های بزرگ، متوسط و کوچک با هم چیه؟ انسان‌های بزرگ اول فکر می‌کنند، بعد حرف می‌زنند. انسان‌
فرق انسان های بزرگ، متوسط و کوچک باهم چیه؟ انسان‌های بزرگ پول را خرج دیگران می‌کند. انسان‌های متوسط پول را خرج خود می‌کنند. انسان‌های کوچک اما خود را خرج پول می‌کنند
هدایت شده از مُستَمِعان
مینشینم به تماشایِ خیالی که تویی به سفر سمتِ طلوع و به وصالی که تویی ‌ من که در راهِ سقوطم، پَرِ پروازم هست پرِ پروازِ من و جانم و بالی که تویی ‌ ‌ ابر و باد و مَه و خورشید، به پایت نرسند خیره هستند بر تمامِ هر کمالی که تویی ‌ جانِ رویایَم به آخر نرسیده هیچگاه چون که رویایم تویی! آن بی زوالی که تویی ‌ ‌ میشود ممکن تمامِ نا ممکن هایِ دور پادزهری هست بر هر یک محالی که تویی ‌ ‌ درِ میخانه تقدیر، به رویم بسته، لیک... راهِ تقدیرم خوش است در جامِ فالی که تویی ‌ ‌ حالِ من، احوالِ من، چَندی دگرگون میشود تا که احوالم تو و خوش تر زِ حالی که تویی ‌ ‌ ماه و پروین، دشت و دریا، چَشم من را نگرفت چون که چشمم در پِیِ تامِ جمالی که تویی ‌ ‌ آسمان امشب چه صاف و مه چه روشن گشته است آسمانم چشمت و ماهم، هلالی که تویی ‌ ‌ قلبم اکنون جایِ صد ریشه ندارد لیک، هست... جایِ تنها جایِ یک خوشبو نهالی که تویی ‌ ‌ از چه گویم؟ یک مثال از رویِ زیبایت بیار یک مثال و هیچ! گو صد ها مثالی که تویی ‌ ‌ در تمامِ ذهنم اکنون صد سوالِ بی جواب لیک، پاسخ ساده است بر هر سوالی که تویی ‌ شب چه سرد و روز ها چون آتشِ دوزخ هَمی دلخوشم من، دلخوشی بر اعتدالی که تویی ‌ بعدِ جانم، دل به مال و ثروتم خوش میکنم روحِ من تو، ثروتم تو، جان و مالی که تویی _به قلم کارن
هدایت شده از مُستَمِعان
هدایت شده از مُستَمِعان
من همانم که سرم درگیر است... ناتوان و خسته از تقدیر است... ‌ این همه افکار گم، بس واضح است... بی نیاز از قصه و تفسیر است... ‌ ‌ دوش گفتا که مرا تقصیر نیست... پس بجز من بر چه کس تقصیر است؟ ‌ من خودم بر فکرم آتش میزنم لیکن این آتش چنان زنجیر است قصد من تنها شنا در آب بود آب هم گویا بسی پاگیر است خواهم آخر به دلم نور دهم لیک گفتا که کنون بس دیر است درد دارم درد! درد بی سرانجامی را بر دلم گویی هزاران، صد هزاران تیر است رو به آیینه نشستم شامگاه هر چه بر خود گفته ام تحقیر است ‌ ‌ کاش این ابیات شعرم خود زبانی داشتند لیک تنها ذره ای از آن در این تقریر است ‌ ‌ تا به حالا بر خودت کردی نظر از چشم دوست؟ مال من گویا برایم بدترین تصویر است ‌ ‌ حس خوشحالی برایم ناشناس و مبهم است شبنم و شعر و شفق هم گویی بی تاثیر است ‌ ‌ تا به غربت ذره ای راه بپیمایم، تمام! امشبم همچون سحرگاهان عجب دلگیر است ‌ ‌ آتشی در جانم افتاده نمیدانم چرا گویی این آتش به کابوس شبم تعبیر است ‌ من به دنبال مقصر نیستم! آرام باش... هرچه بر من میرود از نفس بی تدبیر است... _به قلم کارن