eitaa logo
در میان قفسه های کتابخانه
127 دنبال‌کننده
519 عکس
116 ویدیو
0 فایل
شروع دوباره؟ ۱۴۰۳/۰۱/۲۲ من هنوزم منتظر بانو اسنیپ هستم! همسایه ها: https://eitaa.com/chapel/541 ناشناس : https://daigo.ir/secret/2723426384 کپی ؟ به هیچ وجه
مشاهده در ایتا
دانلود
و اره من همونم! همون ویکتوریا چاپل قدیمی. همون پاترهدی که همیشه‌ی خدا کارش دعوا با لیلی اسنیپ بود. همون ویکتوریای نویسنده و شایدم خل و چل . همون که کتابخونه‌ی چاپل رو داشت و بعدش از اونجا خسته شد و در میان قفسه های کتابخانه رو زد و بعد اون هم دیل زد. همسایه‌ی آگاتا، لیلی ، سپیده( بعد الدا و بعدش هم الوا) ، امیلیا، سحر، نفوفیلیا ، لالانی و... درسته! من همونم؛ همون ویکتوریا چاپل! یا امیلی هاگند! شایدم بیانکا... من دوباره برگشتم تا اگه دوست داشتید چنلم داخل لیست چنلای ایتاتون باشه. و اینجا رو دوباره زدم چون دلم برای گذشته ها تنگ شده؛ ناشناس های همیشه خالی، همسایه هایی که دیگه نیستن و همیشه باهاشون می‌خندیدیم و نوشتن هام! اگر حرفی بود اگه ناشناس ها رو ندیدید و حذف شدن اینجا هستن @chapel
در میان قفسه های کتابخانه
-
بالاخره به آرزویش رسید . قرار بود به عنوان ناخدا کشتی را هدایت کند . لباسی ساده پوشید و به سمت میز رفت و نقشه را برداشت . از اتاقش بیرون رفت و به همه گفت جمع شوند : - راهی دراز در پیش داریم امیدوارم همه آماده باشید . پرنسس لیندا آماده ی رفتن به اولین سفر دریایی اش به عنوان ناخدا بود . نفسی عمیق کشید . - حرکت می‌ کنیم . ویکتوریا چاپل @chapel
در میان قفسه های کتابخانه
بالاخره به آرزویش رسید . قرار بود به عنوان ناخدا کشتی را هدایت کند . لباسی ساده پوشید و به سمت میز ر
این متن مونده بود. تنها متنی بود که از چنل های قبلی مونده بود و خواستم اولین چیزی که قراره بزارم این باشه.
در میان قفسه های کتابخانه
بالاخره به آرزویش رسید . قرار بود به عنوان ناخدا کشتی را هدایت کند . لباسی ساده پوشید و به سمت میز ر
احساسات خیلی عجیبن؛ خیلی! توی یک لحظه عوض میشن، طوری که یادت میره قبلش چه احساسی داشتی . ویکتوریا چاپل @chapel