در میان قفسه های کتابخانه
-
بالاخره به آرزویش رسید .
قرار بود به عنوان ناخدا کشتی را هدایت کند .
لباسی ساده پوشید و به سمت میز رفت و نقشه را برداشت . از اتاقش بیرون رفت و به همه گفت جمع شوند :
- راهی دراز در پیش داریم امیدوارم همه آماده باشید .
پرنسس لیندا آماده ی رفتن به اولین سفر دریایی اش به عنوان ناخدا بود .
نفسی عمیق کشید .
- حرکت می کنیم .
ویکتوریا چاپل
@chapel
در میان قفسه های کتابخانه
بالاخره به آرزویش رسید . قرار بود به عنوان ناخدا کشتی را هدایت کند . لباسی ساده پوشید و به سمت میز ر
این متن مونده بود. تنها متنی بود که از چنل های قبلی مونده بود و خواستم اولین چیزی که قراره بزارم این باشه.
در میان قفسه های کتابخانه
بالاخره به آرزویش رسید . قرار بود به عنوان ناخدا کشتی را هدایت کند . لباسی ساده پوشید و به سمت میز ر
احساسات خیلی عجیبن؛ خیلی!
توی یک لحظه عوض میشن، طوری که یادت میره قبلش چه احساسی داشتی .
ویکتوریا چاپل
@chapel
در میان قفسه های کتابخانه
احساسات خیلی عجیبن؛ خیلی! توی یک لحظه عوض میشن، طوری که یادت میره قبلش چه احساسی داشتی . ویکتوریا چ
به نظرم دنیا خیلی کوتاهه!
ارزش اینو نداره که بخاطر یه چیز که مدتها بعد میفهمی چقدر بی ارزش بوده حال خوب و لحظه های خوبتو خراب کنی .
ویکتوریا چاپل
@chapel
در میان قفسه های کتابخانه
به نظرم دنیا خیلی کوتاهه! ارزش اینو نداره که بخاطر یه چیز که مدتها بعد میفهمی چقدر بی ارزش بوده حال
حتی یک نور کوچک هم میتواند مرا به سوی روشنایی هدایت کند!
@chapel
https://eitaa.com/Nagooyeha/1103
ممنونم بانو
خوشحالم خوشتون اومده