در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید( با ذکر اسم مستعار)
تو حالا حالا ها از دست من خلاص نمیشی...
(این کتابو واقعا نوشتم و جمله ی آخرش همینه )
stacey_harrington
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید( با ذکر اسم مستعار)
او دیوانه نبود آدمها دیوانه اش کردند
یا
مغز گفت عاقل باش و دل عاشق شد
چه بگویم از دیوانه دل عاشق؟
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید( با ذکر اسم مستعار)
با خیالِ راحت گریه کودکی را تماشا و من را دیوانه مینامند... نمیدانم. شاید راست می گویند!
آیدا
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید( با ذکر اسم مستعار)
"ولی در نهایت، فهمیدم تو این دنیا عاقلانه ترین کار اینه که دیوونه باشی.."
قسمت جالب ماجرا اینه همه در حد یکی دو خط نوشتن اما من چندین بند نوشتم
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید( با ذکر اسم مستعار)
زندگی اش مانند کابوسی درهم بود کابوس آنکه بیدار میشد اما نمیدانست برای چه
در میان قفسه های کتابخانه
قسمت جالب ماجرا اینه همه در حد یکی دو خط نوشتن اما من چندین بند نوشتم
آخه گفته جملهی آخر نه صفحهی آخر😂
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید( با ذکر اسم مستعار)
به من گفتند دیوانه ولی خودشان برنامهی کشتار همنوعان خود میریختند
به من گفتند دیوانه ولی خودشان بدون هیچ رحمی آتش میباراندند به آرزوهای کوچک و بزرگ
من گفتند دیوانه ولی خودشان از فرط جاهطلبی پا روی سر رفقایشان گذاشتند
به من گفتند دیوانه ولی خودشان...
نفهمیدم دیوانه من بودم یا خودشان
رابین