در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید #فور
من بازم یه جمله ننوشتم و بلکه یه بند نوشتم . البته مال قبله
گفتند وجود نداری، گفتند نیستی، گفتند تو فقط در ذهن من هستی !
درست هم میگفتند تو فقط در ذهن من بودی؛ اما وجود داشتی و بودی ، در ذهن من بودی.
کسی قادر به دیدنت نبود اما من بودم . من دوستت داشتم چون تنها فردی بودی که گوش میکردی، به درد و دل های گوش میکردی، موقع گریه هایم تو بودی که پشتم را نوازش میکردی و دل داریم میدادی .
میگویند باید فراموشت کنم اما نمیتوانم ؛ کی میتواند کسی که قسمتی از وجودش شده را از بین ببرد و فراموشش کند؟
شما:
https://eitaa.com/chapel/3505
چه قشنگگ😭
-مآلیس
- لینک کار نمیکنه...
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید #فور
وجود داشتن و نداشتن را ما انسانها تعریف میکنیم، پس تو هستی نه تنها وجود داری بلکه موجودیتی فراتر از آن انسانهای بزدل داری ان انسانهایی که فقط بلدند عشق را انکار کنند، عشق خودش وجود و موجود را معنا میبخشد
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید #فور
او را در هزارتوی خیالم پروردم، در زمزمههای خاموش شبانه و میان سطرهای نانوشتهی رویاهایم. هرگز نبود، اما نبودنش زخمی شد که هیچ حقیقتی توان التیامش را ندارد.
آلارا
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید #فور
همیشه در خیال خود را گم کردم تا فرار کنم از واقعیتهای بیرحم و ترسناک
بیشتر و بیشتر تا اینکه دیگه دست هیچکس به من نمیرسید
در بین گمگشتگیهایم آمدی و پیدایم کردی و از منجلاب زیبایی که خود را در آن فرو برده بودم بیرون کشیدی
حال چگونه به خود بفهمانم که آنکه همهکسش شده آنیست که نیست؟
رابین
هدایت شده از کتابخانهٔخیابان64
https://eitaa.com/chapel/3515
میخواهم زنده بمانم تا به چشمانت که مرا در میان خطوط کتاب جست و جو میکرد زل بزنم. کتاب را نبند ، ندیدنت برایم سخت است ، نمیخواهم مرا مانند دیگر کتابهایت بر روی کتابخانه نهاده و فراموشم کنی ، من دوستت دارم ، دوستداشتنی از جنس گل ِسرخ.
[کارکتر رمان ، عاشق خوانندهی کتاب میشود*]
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید #فور
و من، در رویایی از هیچ و پوچ گم گشتهام؛ رویایی از وجود تو، وجودی که هیچوقت، هیچ هنگام، نتوانستم در واقعیت به آن دستیابم... .
نمیدانم که چگونه به اینجا رسیدهام، چگونه مجنون تویی که هیچوقت واقعی نبودهای گشتهام اما، این مجنون بودن را میپرستم؛ هر دقیقهاش را، هر ثانیهاش را، با وجود بی وجود تو مالامال می سازم...،
《ای فرشتهی گمنان من!》
(کمی طولانی شد ولی خب)