در میان قفسه های کتابخانه
ثانیه ها، ساعت ها، روزها، شبها، هفته ها، ماه و سالها و... میان و میرن. گذشته رد میشه و میره و آینده
هرگز نه از دزدان بترسیم، نه از آدمکشان. اینها خطرات بیرونیاند، خطرات کوچکند. از خودمان بترسیم. دزدان واقعی، پیشداوریهای ما هستند؛ آدمکشان واقعی نادرستیهای ما هستند. مهالک بزرگ در درون مایند. چه اهمیت دارد آنچه سرهای ما را، یا کیسه پولمان را تهدید میکند! نیندیشیم جز در آنچه که روحمان را تهدید میکند.
بینوایان
ویکتور هوگو
(جلد اول – صفحه ۲۶۰)
در میان قفسه های کتابخانه
هرگز نه از دزدان بترسیم، نه از آدمکشان. اینها خطرات بیرونیاند، خطرات کوچکند. از خودمان بترسیم. دزد
با شرافت از دسترنج خود زیستن، چه نعمت آسمانی!
بینوایان
ویکتور هوگو
(جلد اول )
در میان قفسه های کتابخانه
با شرافت از دسترنج خود زیستن، چه نعمت آسمانی! بینوایان ویکتور هوگو (جلد اول )
از بازگشتن یک فکر به مغز، به آن اندازه میتوان جلوگیری کرد که از بازگشتن آب دریا به ساحل بتوان جلو گرفت. برای ملاح، این، جزرومد نامیده میشود؛ برای گناهکار، پشیمانی نام دارد. خدا، جان را مانند اقیانوس میشوراند
بینوایان
ویکتور هوگو
( جلد اول )
در میان قفسه های کتابخانه
از بازگشتن یک فکر به مغز، به آن اندازه میتوان جلوگیری کرد که از بازگشتن آب دریا به ساحل بتوان جلو گ
یک دختر بچه که عروسک نداشته باشد تقریبا به همان اندازه بدبخت و به طور کلی همچنان ممتنع است که یک زن بچه نداشته باشد. پس کوزت هم از شمشیر عروسکی ساخته بود.
بینوایان
ویکتور هوگو