چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است
بگیر طره مه چهره ای و قصه مخوان
که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ازل است
درود بر شما
دوستان بزرگوار و گرانمایه ام
الهی پگاه آدینه تان عطرآگین نم نم های باران و چترهای خیس و پرسه های عاشقانه شود.
«بی بی جان » برامون نقل می کرد که؛
گاهی وقتا جات رو با همسراتون عوض کنین، گاهی اونا تکیهگاه بشند
در آغوششون بگیرید
بهشون بگید که حل میشه
بگید با هم حلش میکنیم
بگید من پشتت هستم همیشه
گاهی هم تو مــَــرد باشید
یادتون باشه که
آغوش مَسکن هر همسریه.
الهی عاقبت بخیر
و سعادتمند بشیم
عزت و عمرمون زیاد
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
چمن حکایت اردیبهشت می گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گر چه غرق گناه است می رود به بهشت
درود به شما دوستان
نیک اندیش و همراهان مهرآیینم
پگاه آغاز هفته را به فال نیک بگیریم
ساز دلتان کوک نغمه های جاوید شادمانی؛
« بی بی جان » نقل می کرد که؛
زندگی بدون عشق
مثل دشتِ بی بارانه
مگه رود برای رسیدن به دریا جاری نشد؟
جاری شویم
بر بستر رسیدن
به نهایت خواستن؛
من به معجزه ایمان دارم
من به معجزه ی آفتاب
برای شکستن تاریکی
به معجزه ی بلند بال های پرنده
برای پرواز
و به معجزه ی سبز باران
برای رویش
ایمان دارم
و می دانم و باور دارم
که فقط نیرویِ عشق به
تک تک آنهایی که دوستشان داریم
ما را زنده نگاه میداره
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش می دارم
به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکس برون می دهد از رخسارم
پرده مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلک همه قند و شکر می بارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
چون تو را در گذر ای یار نمی یارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم
دوش می گفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاک درش با که بود بازارم
درودهایم همراه
عطر شکوفه ها بر شاخه های برلیان کریستالی یخ را تقدیم حضورتان می نمایم
صبح سرد یکشنبه تان دلگرم از شراره های نیکبختی،لبخند و شادمانی باشه
«بی بی جان » لبخند می زد و می گفت؛
آدمای قوی معمولا اینجورین که
شبارو عذاب میکشن
روزا میخندن
به دوست و رفیقاشون
نصف مشکلاتشونو رو میگن
و به خونوادشون هیچیشو نمیگن
که نگرانشون نکنن!
تا کی طاقت میارن نمیدونم،
فقط میدونم که اینا خیلی وقتا
زندگیشون به مو میرسه،
ولی پاره نمیشه
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکش
سیم درباز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر
رفته گیر از برم وز آتش و آب دل و چشم
گونه ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر
درود بر دوست بزرگوار و فرهیخته ام
پگاه دوشنبه زمستانیتان گرم از شراره های مهر و شادی و امید؛
«بی بی جان » نقل می کرد که ؛
یاد گرفتم كه مردم حرف هاى
ما رو فراموش مى كنن
كارهاى ما رو فراموش مى كنن
ولى احساسى رو كه در اونا ايجاد
می کنیم رو هيچ وقت فراموش نمى كنن
یا حق
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خون پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاریست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
ساقی به بی نیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی
درود بر شما
دوستان مهرآیین و والاگهر و فرهیخته ام
پگاه سه شنبه زمستانی تان خوش
الهی که آراسته از شکوفه های برف و گلبرگ های باران گردد.
« بی بی جان»
برامون حکایت می کرد که ؛
زندگی هر کدوم از ما رو کلماتی که به کار میبریم میسازن
و هر روز ما رو کلماتی که صبح موقع بیدار شدن میگیم
پس روزمون رو به مثبتترین شکل ممکن شروع کنیم
تا معجزه ش رو بعد از چند روز ببینیم
صبح بخیر جهان هستی
من امروز خوشحالم
هیجانزدهام
مثبتم
حالم خوبه
سپاسگزارم که روشنای جان
و گرمابخش دلید
الهی عمر و عزتمون زیاد
خدایا کامروا و عاقبت بخیرمون کن
یاعلی
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم
شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم
مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز
سخن با ماه می گویم پری در خواب می بینم
لبت شکر به مستان داد و چشمت می به میخواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم
چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتگار دیرینم
نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد
تذرو طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم
اگر باور نمی داری رو از صورتگر چین پرس
که مانی نسخه می خواهد ز نوک کلک مشکینم
وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشد
غلام آصف ثانی جلال الحق و الدینم
رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ
که با جام و قدح هر دم ندیم ماه و پروینم
درود فراوان بر شما دوستان
خوب و بزرگوارم
چهارشنبه زمستانیتان همرنگ آرزوهای نابتان؛
«بی بی جان » نقل می کرد
فکر میکنید آدم از چی میمیره
از گرسنگی؟
از غصه؟!
نه! آدم از بیامیدی میمیره
از اینکه هرروز صبح چشماش رو باز کنه
و ندونه چرا باید از جایش بلند بشه
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند
پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی
گوش کشیده است از آن گوش به من نمی کند
با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند
چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکن
وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی کند
دل به امید روی او همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند
دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من در عدن نمی کند
کشته غمزه تو شد حافظ ناشنیده پند
تیغ سزاست هر که را درد سخن نمی کند
درود و مهر
پگاه آخرین روز هفته تان خجسته
و همایون باد.
«بی بی جان » از مهر و محبت
شما می گفت که ؛
حتما به پرستوهایی که روزی باز خواهند گشت از مهربانی تان خواهم گفت تا بدانند که بی بهار هم میتوان در گلستان دوستی ها همچنان شکوفا بود.
سپاسگزارم که همواره بزرگید و نیک منش.
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه می گوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سال هاست که مشتاق روی چون مه ماست
درودهای جاویدان
صبح هنگام آدینه
زمستانی تان آتشناک شادمانی؛
شومینه تان آراسته به شراره های ارغوانی؛
فنجان بلورینتان لبالب از گرمنوش مهربانی؛
« بی بی جان » می گفت؛
اگه بهم بگن چند تا درس مهمی که تو زندگیت تا این سن یاد گرفتی رو تو چند تا جمله بگو، قطعا میگم:
لیاقت رو نمیشه تزریق کرد.
ذات رو نمیشه تغییر داد.
وجدان رو نمیشه بیدار کرد.
چشمِ ناپاک، مطیع نمیشه.
آدم نمک نشناس رو نمیشه قدردان کرد.
آدم بی اصل و نسب رو نمیشه اصیل کرد.
دوست داشتن یک طرفه بی نتیجه اس.
الهی که
پاینده و یابنده ی تک تک آرزوهای نابتان باشید.
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست
که شمه ای ز بیانش به صد رساله برآید
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
خیال باشد کاین کار بی حواله برآید
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزارساله برآید
نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ
ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید
درود بزرگواران فرهیخته
پگاه شنبه زمستانی تان
دلگرم از شعله های مهر و امید.
« بی بی جان» می گفت که؛
شاد باش.
وقتی که احساس شادی می کنی،
در واقع نیروی شادی رو به جهان هستی عرضه می کنی
و در نتیجه
تجربه های شاد،
موقعیت های شاد و
افراد شاد
بر سر راهت قرار می گیرند.
هر احساسی که امروز به خود و زندگی داشته باشی
فردا نیز همان را دریافت خواهی کرد؛
این یک قانونه
بیاییم فزاینده ی شادی های جهان باشیم
با مهر و سپاس بی شمار
الهی که عاقبت مون بخیر
و عمرتون دراز
و عزتتون زیاد
یاعلی
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد
همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باد
دلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرقه در خون جگر باد
بتا چون غمزه ات ناوک فشاند
دل مجروح من پیشش سپر باد
چو لعل شکرینت بوسه بخشد
مذاق جان من ز او پرشکر باد
مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حسنی دگر باد
به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حال مشتاقان نظر باد
درودهای بی پایان
تقدیم شما بزرگواران
صبحگاه سرد و بهمنی تان
دلگرم از مهر و امید؛
دنیا دنیا شادی و لبخند و فراوانی
از آن امروز و هرروز زیباکده ی زندگی تان؛
« بی بی جان » نقل می کرد که؛
میدونی که بیهوده ترین روزها،
روزیه که در آن نخندیده باشیم؟
گاهی باید همه ی چیز رو به حالِ خودش
رها کنی
و راهِ خودت رو بری
و در گوشِ روزگار، بلند بگی؛
حالِ من خوبه و تو هرگز حریفِ حالِ خوبِ من نخواهی شد،
و بخند ، بخند به روزگار
بخند به خوش باوریِ سایههای بخت برگشتهای
که هنوز؛ جسارتِ آفتاب را ندیدهاند.
روز و روزگارتون دلچسب
و ایام بکام
عاقبت بخیر
و نیکی
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی زمام ما
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
درودهایم و سرودهایم،
تقدیم شما بزرگواران والامنش
پگاه دوشنبه تان خاطرنواز
و زمستانتان به دور از اندوه ودلتنگی؛
« بی بی جان » حکایت می کرد که؛
شادمانترین مردم،
بهترین چیزها را در زندگی ندارن
بلکه آنها بهترین
"برداشت" رو از زندگی دارن
به امید برداشت های خوب
از زندگی
الهی در این روزای سرد
کلبه دلتون همواره گرم به شراره های شادی و امید
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمه های تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
درودهای جاودانه ام تقدیم شما
پگاه سه شنبه زمستانی تان
گرم از گلخنده های آفتاب مهر و شادی و امید؛
امیدا هرجای گستره ی این جهان که هستید حال و فال دلتان نیکو باشد.
«بی بی جان » نقل می کرد که:
بعضی آدما میگن که:
خوششانس باشی بهتره.
اما من همیشه بهشون گفتم و میگم که
سعی کن هوشیار باشی
چرا که وقتی شانس به سراغت بیاد،
از دستش نخواهی داد.
سپاسگزارم هوشیاران عزیز
که هنوز هم به مهر برای گنجشککان سرما زده دانه و ترانه میپاشید.
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺪا.
در نگاه پر مهر خدا باشید
عمر و عزتتون زیاد