eitaa logo
⛔ هوس/online ⛔
4هزار دنبال‌کننده
521 عکس
141 ویدیو
14 فایل
کاری از کانال #دختران_چادری #بزرگترین کانال #حجاب در ایـران '@clad_girls' ⊹ ⊹ ⊹ ❖ بر روی‌ خرابه‌هایِ‌خاطراتــ‌ تلخ‌ شما؛ پلی میسازیم به نام #تجربه؛ برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته↻✨ ارسال سوال و ارتباط با ما↓ @clad_girls14
مشاهده در ایتا
دانلود
✉️ 👇👇 سلام. من تجربه ایی شبیه به داستان دایرکتی ها داشتم . حالا بخاطر یه کنجکاوی و یا هیجان و اینکه من مراقبم و میتونم ارتباط رو کنترل کنم و... توجیه هایی از این قبیل .اما غافل از اینکه این ارتباطها روح و روان رو درگیر و گرفتار میکنه...😞 البته خداروشکر و به لطف خدا و ائمه و توسل به امام رضا علیه السلام تونستم از مهلکه ای که خودمم مقصر بودم اما جاهل نجات پیدا کنم اما برام گرون تموم شد !! حسهای بدی که سراغم میومد ...دلبستگی و... که گذر ازش آسون نبود. پس چه بهتر که این نوع ارتباطات هیچوقت ایجاد نشه که آدم مجبور نشه با جون کندن ازش عبور کنه و بیرون بیاد و واقعا چند درصد ممکنه که انسان سلامت از این ارتباط بیرون بیاد؟؟؟!!!😔 امیدوارم که هممون بتونیم آگاهانه رفتار کنیم و مرزهارو رعایت کنیم و دنیامجازی رو از واقعیت جدا ندونیم و خودمون رو گول نزنیم.✋ نامحرم همیشه و همه جا نامحرمه چه در کوچه چه در منزل و چه در چت و دنیای مجازی. برای همه آرزوی زندگی شاد و پاک و خدایی را دارم🌸 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 ✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛ پلی میسازیم ب نام ؛برای رسیدن به های از دست رفته 💚👇👇 eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
▪️◾️⬛️◾️▪️◾️⬛️◾️▪️ 🏴به غربت علی و خاندان او سوگند 🏴امام ما ز جهان رفت با دلی مغموم 🏴هماره قصه مظلومیش به خاک بقیع 🏴بود ز غربت قبرش برای ما معلوم #شهادت_امام_محمدباقر(ع) تسلیت باد  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یا_فاطمه_الزهرا(سلام الله علیها)؟😭 میشه مادر؟شما امشب دست مارو بگیرید راه صد ساله رو یه شبه ببرید؟؟؟😭😭 از فردا یه حسی توی ما روشن بشه هی بگیم لحظه ای یه بار... خدایا میخوامت... خدایا میخوامت...😭😭 با تو غنی میشم فقط...بهت نیاز دارم فقط تو رو میخوام... خیلی فقیرتم... ف ق ی ررر ت م م م ...😭😭 خدایااا میشه امشب میانبر بزنیم صد سال رو؟ فقط عاشق خودت بشم چیزی دیگه نمیخوام خدااا #حتما_ببینید
⛔ هوس/online ⛔
  •●❥  ❥●• #قسمت_دوازدهم چند روز گذشت.. کیوان حتی یه کلمه هم باهام حرف نزد..! حتی نگاهمم نمیکرد..
  •●❥  ❥●• بارها و بارها حرف طلاق رو پیش کشیدم.. هر بار که سر بحث باز میشد،کیوان یا سکوت اختیار میکرد یا عصبی میشد و تیکه انداختناش شروع میشد! من رو متهم میکرد به خیلی از کارهایی که نکرده بودم..! متهم به خیلی از حرف هایی که اصلا نزده بودم! سخت بود برام تحمل حرفهایی که میزد اما چاره ای نداشتم جز اینکه آه بکشم و سکوت کنم.. گاهی خودمو میذاشتم جای کیوان.. شاید اگه منم جای اون بودم،باور نمیکردم که علاقه به نامحرمی وجود نداشت! شاید اگه منم جای کیوان بود شک میکردم.. اما.. اما بعضی حرفها و تهمت هایی که بهم میزد خیلی آزار دهنده بود.. یه وقتایی که حرفهاش مثل نیش مار سمی میشد دیگه نمیتونستم سکوت کنم میگفتم من که دیگه هیچ برنامه ای تو گوشیم نیست! من که قول دادم دیگه خطا نکنم.. میگفت از کجا معلوم..!؟ بعدشم اصلا برام مهم نیست !! نصب کن اون برنامه های کوفتی رو.. افشین خانتم پیدا نکردی غصه نخورا.. آشغالای امثال افشین زیاده تو مجازی! اون نشد یکی دیگه... واسه اون وقت نکردی دلبری کنی..واسه این یکی دلبری کن! با اون نشد قرار مدار بزاری،با این یکی بذار! به اون نشد بگی دوستت دارم...به این یکی بگو..! حرفاش دیوونم میکرد..زجرم میداد..! چند باری خودمو راضی کردم که برای دادخواست طلاق پا پیش بذارم تا از این جهنمی که توش هستم نجات پیدا کنم.. اما نتونستم قدم از قدم بردارم! از یه طرف بحث آبرو در کار بود.. از طرفی بهم ریختن خانواده ها و رابطه فامیلی.. از طرفی من.. من واقعا کیوان رو دوست داشتم..! و چقدر سخت بود ثابت کردن این جمله دو حرفی به کیوان!!! من از لحاظ روحی بهم ریخته بودم.. آب خوش از گلوم پایین نمیرفت! هر کی منو میدید میگفت چقدر رنگ و روت زرد شده.. چقدر بی حالی؛چرا انقدر لاغر شدی..؟! نکنه خبری شده؟!نکنه داری مامان میشی فرشته خانوم؟؟ خنده تلخی رو لبهام سبز میشد و میگفتم نه خبری نیست.. اسم بچه که می اومد دوباره داغ دلم تازه میشد.. بارها کیوان اصرار کرده بود بچه دار بشیم و من مخالفت کرده بودم! حالا با خودم میگفتم کاش خبری بود.. کاش بچه ای در راه بود.. حالا چقدر دلم میخواست مادر بشم..! اما فسوس.. ادامه دارد... 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 ✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛ پلی میسازیم ب نام ؛برای رسیدن به های از دست رفته 💚👇👇 eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
با جهنم زندگے کن ! @chat_tory
✉️ 👇👇 سلام ممنون از کانال خوبتون و زحمتایی که میکشین... من خیلی گرفتار چت با نامحرم بودم و یه جورایی معتاد شده بودم😔 هرکاری میکردم نمیتونستم ترک کنم و گاهی محتوای این چت ها به جای خوبی کشیده نمیشد😞 ولی همیشههه عذاب وجدان داشتم و خیلی کارهای زیادی انجام دادم که برای ترک این عادت و میخواستم یکی ازین راههارو که خیلی برام مفید بود بهتون بگم که به اعضای کانالتون بگین .. یه راه خیلییییی ساده من بکگراند گوشیم رو گذاشته بودم یه عکسی از بین الحرمین 😢 هر وقت میخواستم چت کنم با یه نامحرم فقط عکس حرم امام حسین جلو چشمم بود و این باعث میشد خیلییی خجالت بکشم از گفتن بعضی حرفا اوایل این خجالتم بعضی وقتا انقد زیاد میشد و ازون طرف نفسم هلم میداد برای چت با نامحرم که حتی میرفتم عکسو عوض میکردم که خجالتم کم شه و کارمو ادامه بدم!!!! ولی بلاخره مقاومت کردم و خجالت کشیدنام بلاخره جلومو گرفتم.... خواستم این راهو پیشنهاد بدم ب بقیه از کی خجالت میکشین موقع گناه ؟ عکس همونو بزارید تو بکگراند چت هاتون و اجازه بدین نفس عماره و وجدانتون باهم بجنگن ! ✨✨✨ ! ! 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 ✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛ پلی میسازیم ب نام ؛برای رسیدن به های از دست رفته 💚👇👇 eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
⛔ هوس/online ⛔
  •●❥  ❥●• #قسمت_سیزدهم بارها و بارها حرف طلاق رو پیش کشیدم.. هر بار که سر بحث باز میشد،کیوان یا س
  •●❥  ❥●• افسوس.. افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم.. نه تنها فرصت برای به موقع مادر شدن رو از دست داده بودم بلکه دچار خطا شده بودم و دیگه هیچ جایی تو دل کیوان نداشتم..! برای آخرین بار رفتم سراغ کیوان... باهاش حرف زدم.. گفتم منو ببخش! اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره... حالا من فقط یکبار خطا کردم! نمیگم خطام کوچیک بوده نه..!! اما قول دادم که تکرارش نکنم...همون یه بارم باور کن هیچ حسی از جانب من در کار نبود.. ببخش کیوان..! دلم تنگ شده برا صدات.. دلم تنگ شده برا شنیدم اسمم از روی لبات.. دلم تنگ شده برای جان گفتنات.. دلم برات تنگ شده کیوان.. تروخدا ببخش.. کیوان سکوت کرد و لام تا کام حرفی نزد دیگه طاقت این بی محلی و سکوت رو نداشتم گفتم پس حالا که نمیبخشی طلاقم بده من دیگه این وضع رو نمیتونم تحمل کنم.. گفت طلاق میخوای؟! باشه...فردا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم فقط تا روز جدایی حق نداری به کسی چیزی بگی.. خیره شدم به گلای قالی...اشک از چشمام سرازیر شد و گفتم باشه! نمیدونستم چی توی سرش میگذره! میخواست منو بترسونه یا جدی جدی دیگه میخواست طلاق بده!!! بالاخره تقاضای طلاق داد.. یه پامون تو دادگاه بود و یه پامون تو خونه... از ترس اون به هیچکس چیزی نگفتم بالاخره روز موعود فرا رسید.. لباسامو توی چمدون آماده کرده بودم که بعد محضر برگردم بردارم و برم خونه پدری.. رفتیم محضر.. بزور دو تا شاهد پیدا کردیم نشستیم تا نوبتمون بشه دل توی دلم نبود.. رنگ به رخ نداشتم!! همش با خودم میگفتم کاشکی همه چی یه خواب باشه... و از خواب بیدار بشم.. اما خوابی وجود نداشت بعد یکسال تاوان گندی رو که زده بودم باید پس میدادم و آبروم جلوی خانواده ها میرفت.. اسممونو صدا زدن،رفتیم تو.. نشستیم روی صندلی کنار هم.. اول اسم منو صدا زدن چشمهام بارونی شد و روی گونه ها غلتید؛دستام میلرزید.. به هر جون کندن که بود امضاء کردم و برگشتم سر جام نشستم... حس خفگی بهم دست داده بود..دلم مرگ میخواست! چه راحت زندگیمو باخته بودم.. چه راحت از کسی که دوسش داشتم جدا شدم.. همش با خودم میگفتم خدایا من که بهت قول دادم.. من که به عهدم وفا کردم...پس چرا کمکم نکردی...چرا به دل کیوان نداختی منو ببخشه.. پس کو رحمانیتت..کو بزرگیت..پس کجایی خداااا...صدای دل شکستم رو چرا نشنیدی خدا..!!! نوبت کیوان شد.. رفت که امضا بزنه.. لرزش دستاشو حس میکردم خودکارو گرفت دستش،برد سمت دفتر..! یه نگاه به من.. یه نگاه به دفتر.. یه دفعه خودکار رو گذاشت روی میز... ازش پرسیدن _چی شد؟! امضا کنید لطفا! +نمیتونم.. _مگه شما نمیخواستی همسرتو طلاق بدی؟ +چرا.. _خب پس امضا کن دیگه برادر من! +نمیتونم..! _چرا آقای محترم؟ +چون دوسش دارم.. زل زد تو چشمام و گفت: وقتی خدا گفته "باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ که این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار گر توبه شکستی باز آ " پس من چه کارم.. می بخشمش.. پایان 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 ✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛ پلی میسازیم ب نام ؛برای رسیدن به های از دست رفته 💚👇👇 eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772