eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.8هزار دنبال‌کننده
774 عکس
403 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۱ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) کاش از همون اول قبول نمی‌کردم دوباره باهاس زیر یه سقف زندگی کنم. همش تقصیر مامان و نریمان شد از نسرین توقعی ندارم اون تجربه‌ی زندگی مشترک رو نداره شاید به اشتباه یه راهنمایی غلط بهم کنه اما مامان و برادرم چی؟ اونا که با نیما از اولم مخالف بودند پس چرا وقتی فهمیدند هنوز دلم باهاشه و عاشقشم بهم گفتند تو می‌تونی با رفتار و اخلاق درستت اون رو هم تغییر بدی؟ نیما هم مثل هر مرد دیگه‌ای بهیچ عنوان قابل تغییر نیست یه زن به مردی می‌تونه احترام بذاره که اون مرد قابل احترام باشه زن‌هایی که من در اطرافم دیده بودم همگی مثل مامان و عمه و نیلوفر و زینب به شوهراشون عشق می‌ورزیدند و حرمت قائل بودند چون اونام آدمایی بودند که از اول در خانواده‌ای فهیم با سطح شعور بالا بزرگ شدند. مثل نریمان، آقا کاوه، آقا جواد اصلا چرا راه دور برم؟ بابام... دلم برای خودم سوخت زینب یا نیلوفر هرچقدر هم که می‌خواستند بد باشن بخاطر خوبی‌های شوهراشون هم نمی‌تونستند بد باشن اما من بدبخت گیر یه آدم از خود راضی و متکبر و پرمدعا افتادم که هم اهل فحاشیه و هم کتک زدن نه کار می‌کنه و نه حرمت سرش می‌شه چطوری بهش احترام بذارم آخه؟ همینجوریشم منو آدم حساب نمی‌کنه، فقط کافیه کمی بهش عزت بدم دوباره خودش رو گم می‌کنه و فکر می‌کنه چه خبره عمرا تا وقتی نیما در چنین شرایطیه بهش احترام بذارم. هم دلم برای خونواده‌ی بیچاره‌م می‌سوزه که نیما رو آدم حساب می‌کردند و فکر می کردند می‌تونه آدم بشه و هم ازشون عصبانیم که من و این بچه رو توی مخمصه انداختند... الان نیما فهمیده جونم به جون پوریا بنده، طبق گفته‌های خودش اگه برم و برای طلاق اقدام کنم می‌دونم که می‌خواد توسط بچه‌م اذیتم می‌کنه. اون استاد به اصطلاح روانشناس نسرین هم یه جور دیگه گند زد به زندگیم... حیف که نمی‌خوام کسی از خونواده‌م بفهمه چه زندگی نکبت‌باری دارم وگرنه تاحالا صدبار به نسرین زنگ زده بودم و بهش گفته بودم با معرفی استادش چه گندی به زندگیم زده من بدبخت فکر می‌کردم می‌تونه کمکم کنه که وقتی روز آژادی نیما به تهران اومدم و ازش شنیدم که بهیچ عنوان نمی‌خواد به شهرمون بیاد همینجا موندم و به داداشم گفتم به مامانم بگو نگرانم نباشه، سعی میکنم هرروز با مشاورم در تماس باشم و زندگیم رو از نو بسازم کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۲ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) و چقدر اون بیچاره‌ هم مثل بقیه خوش خیال بود که با تغییر من و نصیحتای مشاورم نیما درست میشه. لابد الان همه‌شون می‌گن اخلاقای گند نهال درست شده نیما‌ هم یه شوهر عالی برای اونه و زندگی شیرین در جریانه... اون شبی که نریمان اینجا رو برامون اجاره کرد به شوهر نرگس سپرد که اگر برای من و نیما مشکلی پیش اومد بهش خبر بده، حالا خوبه از همون اول با نرگس رفیق شدم و وقتی فهمیدم داداش این کارو از شوهرش خواسته ازش خواهش کردم تا فعلا هیچ اخباری از خونه‌ی من به گوش خونواده‌م نرسونه... نیما هم انگار یه بوهایی برده که وقتی می‌دونه ایشون خونه‌ست رفتار نامعقول یا خلاف عرفی نمی‌کنه. دعواهاش با من رو هم همیشه میذاره برا وقتی که شوهر نرگس خونه نیست نمیدونم به جز دیشب وقت دیگه‌ای هم بوده که صدای دعواهامون رو شنیده باشه یا نه؟ دمشون گرم که به حرفم گوش دادند ولی دیگه دارم کم میارم... صبح که از خواب بیدار شدم یاد حرف دیشب نرگس افتادم گفت امروز نیمه شعبانه... یعنی ولادت امام زمانه؟ دوسالی که توی اون خونه‌ی اعیونی زن نیما و عروس بهادری‌ها بودم هیچی از نیمه شعبان نفهمیدم. اصلا نفهمیدم کی رسید و کی تموم شد... الانم که تازه فهمیدم و تازه یاد دیروز و پریروز و چند روز پیش افتادم توی همین کوچه‌ی و خیلی کوچه‌های دیگه وقتی داشتند آذین می.بستند اونقدر فکرم مشغول بدبختی‌هام بود حتی یه سوال هم به ذهنم خطور نکرد که چه خبره. چقدر با دنیای بیرونم غریبه شدم نمی‌دونم با نرگس برم جشن ولادت یا نه... هم دوست دارم برم و هم نه... چون لباس مناسب ندارم دلم نمی‌خواد با این مانتوی داغون برم جایی که می‌دونم ممکنه یه عده خانم محجبه‌ی مرتب هم باشن. محجبه‌ها درسته به مارک و جنس لباس اهمیت چندانی نمی‌دن اما به تمیزی و مرتب بودن خیلی اهمیت می‌دن. و این مانتوی من یه گوشه‌ش سوخته. اون یکی مانتوها‌مم به درد جشن امروز نمی‌خوره کاش یه چادر مشکی داشتم و روش می‌پوشیدم یاد خواهرام افتادم اگه این حرف رو پیش اونا بزنم ازم خیلی دلخور می‌شن و حرف همیشگی نسرین "چادر برای پوشوندن عیب و ایراد و نقطه ضعف لباسهای تنت نیست 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌸 مولی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): 📃 همواره در انتظار فرج (آل محمد علیهم السلام) باشید و از رحمت خداوند نومید نشوید؛ زیرا که محبوب ترین اعمال در پیشگاه خداوند، انتظار فرج است. 📜 انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ فَإِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ انْتِظَارُ الْفَرَجِ. ⬅️ شیخ صدوق، خصال، ج ۲، ص ۶۱۱ – ۶۳۷ 🏷
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۳ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) بلکه برای پوشوندن زیباییها و نقاط قوت بدنته که اونا رو از آسیب نگاههای هرزه حفظ کنه" البته چادر مشکی هم ندارم. فکری به ذهنم خطور کرد مانتو و شالم رو شستم و روی بخازی خشک کردم. شلواری که به تازگی خریده بودم کمی برام گشاده و توی تنم ایستایی نافرمی داره کاش چادر داشتم و با پوشیدن اون دیگه به فکر لباسهای تنم نبودم. نیما که از دیشب از خونه خارج شده هنوز برنگشته، قلبم به درد اومد، معلوم نیست الان کدوم گوریه و در آغوش کدوم هرزه. ذهنم رو خیلی فوری از افکار پریشونی که بهش هجوم میاورد رها کردم، نگاهم روی پوریا ثابت موند این بچه هم که می‌دونم فعلا بیدار نمی‌شه پس مانتو و شالم رو روی میخی که به منظور خشک کردن لباسها بالای بخاری نصب کرده بودم آویزون کردم از کار خودم خنده‌م گرفت نه به اون همه ادا و اطوار برای با کلاس بودن و نه به این همه شلختگی و بی‌برنامگی. تقصیر من چیه که لباسشویی خشک‌کن ندارم اگه مامانم و خواهرام الان اینجا بودند بهم می‌گفتند اینا دلیل شلختگی یه خانم نمیشه... مگه لباسهای تنت رو فقط زمانی که جای خاصی می‌خوای بری باید بشوری؟ لباسهات همیشه باید شسته شده و تمیز و مرتب باشن که مثل امروز یهویی تصمیم به شستنشون نگرفته باشی که مجبور شی بالای بخاری میخ بکوبی. البته پایین مانتوم رو سرکار وقتی یبار خیلی سردم بود و خودم رو به بخاری چسبونده بودم سوزوندم. گوشیم رو برداشتم و به نرگس زنگ زدم می‌دونستم همیشه بعد از نماز صبح بیدار می‌مونه بعد از دوتا بوق جواب داد _ سلام خوبی... _سلام نرگس جان شوهرت خونه‌ست یا رفته سرکار؟امروز تعطیل رسمیه نهال جان. ولی رفته مسجد برای مراسم امروز کمک کنه _ای وای راست می‌گیا... ولی من بیچاره تعطیل نیستم _ای جانم... میخوای پوریا رو امروز با خودت نبر ، بیارش پیش من داروهاشم بیار حواسم بهش هست، تو هم با خیال راحت برو سرکار ، تا زودتر کارتو تحویلی بدی بتونی یکی دوساعت زودتر به خونه برگردی. روز عیده بریم مجلس اهل بیت یه عیدی مشتی بگیریم برگردیم خونه کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۴ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) لحن حرف زدنش باعث شد بغض کنم. _عیدی... اونم مثل خونواده‌م همیشه خودش رو محتاج و متکی به اهل بیت می‌دونست برخلاف من که معتقد بودم آدما با تلاش و زحمت و تدبیر خودشونه که می‌تونن موفقیت بدست بیارن اما اینبار حرفی که از زبون نرگس شنیدم دیگه برام مسخره نبود حتی باعث شد یهو تپش قلبم شدت بگیره حس عجیب غریبی سراغم اومد. نگاهم رو به بالا دادم _یعنی اهل بیت به منم عیدی می‌دن؟ منی که یه عمر رحمت خدارو ندیدم زحمت بابامو ندیدم ولی دوسال لقمه‌ی حروم بهادری‌ها رو با لذت به دندون کشیدم و به‌به گفتم؟ من به خدا و حتی به همه ثابت کردم آدم نمک نشناس و قدرنشناسی هستم یعنی ممکنه دوباره خدا بهم لطف کنه ؟ یا نظر لطف اهل بیت دوباره بهم میفته؟ به خودم نهیب زدم سلامتی بچه‌ت رو مدیون کی هستی پس؟ با صدای نرگس به خودم اومدم _پس میاریش دیگه؟ _آره... میارمش... با خودتم کار دارم... مانتوی نم‌دارم رو برداشتم، باشه پس تا شوهرت خونه نیست یه سر میام پیشت کارت دارم خیلی وقت نداشتم و باید خیلی زود حاضر می‌شدم تا دیر سرکار نرسم بعد از سلام و احوالپرسی با نرگس مانتو رو نشونش دادم _نرگس جان من مانتوی مناسب برای اومدن به مجلس امروز ندارم مانتوی نویی که تازه خریده بودم مشکیه، شالمم چون رنگش خیلی تیره‌ست می‌ترسم سخنران مراسم بگه چرا مشکی پوشیدی. _به حرف اون که نیست عزیز دلم... در کل بهتره در جشن اهل بیت شاد بود و روشن پوشید. اتفاقا چندبار می‌خواستم بهت بگم این مانتو رو چرا درستش نمی‌کنی... عیب نداره بدش به من برات درستش می‌کنم تو هم دیگه برو دیرت نشه، تا وقتی برگردی هم این خشک شده و هم و درستش کردم . تشکر کرده و دوباره به خونه برگشتم. لباس پوشیده و حاضر و آماده پوریا و وسایلش رو برداشتم آشپزخونه رو یه بار دیگه از نظر گذروندم غذای ظهر هم آماده‌ست تا اگه نیما برگشت دوباره به جونم غرغر نکنه که چرا نهار نداشتیم. تنها اخلاقی که با قبلش فرقی نکرده همین شکم پرستیشه. پوریا رو فورا به نرگس تحویل دادم و خیلی زود به سرکارم رسیدم 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️ورزشکاران برجسته ایرانی در لبنان 📌خداداد عزیزی، وحید شمسایی و علیرضا دبیر برای همدردی و کمک به لبنان رفتند 👌درود به شرف‌شان... 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم.. ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔷️شادی روح شهدا صلوات.. 🔶️شهید حمید سیاهکالی مرادی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊 .
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۵ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) برای اولین باره که اینقدر دلم می‌خواد به جشن میلاد امام زمان برم... نمی‌دونم چرا برای اولین بار یه ذوق خاصی دارم. ساعت نه مامان طبق معمول همیشه بهم زنگ زد و کمی باهم صحبت کردیم. بهم گفت که دیشب با بقیه برای جشن نیمه شعبان به مسجد رفته و خیلی برای آرامش زندگیم دعا کرده، شاید حال خوب امروزم رو مدیون دعای دیشب مامانم. نمیدونم شاید... اونقدر امروز سرحالم که فرز و بانشاط کارهام رو به سرعت انجام می‌دادم... اما متعجب بودند که ساعت دو، تمام کارهای امروزم رو تحویل دادم. قبل از ساعت دو و نیم به خونه رسیدم. اول به سراغ نرگس رفتم پشت در خونه صدای خنده‌ و بازی شوهر نرگس با پوریا میومد معلوم بود گرگم به هوا بازی می‌کنند بین جیغ و خنده‌‌های پسر قشنگم، صدای نرگس رو می‌شنیدم که یبار پوریا رو تشویق می‌کنه و یه بارم شوهرش رو... در خونه‌شون رو که زدم نرگس با روی باز در رو برام باز کرد _سلام ... چه زود اومدی _سلام... آره کارمو زود تموم کردم کی باید بریم؟ صبر کن مانتوت رو برات بیارم ببرش بالا تا تو حاضر شی منم حاضر میشم _پس قربون دستت، پوریارم ببار ببرم حاضرش کنم _باشه... خوابش گرفته بود عمو مهدیش اومد باهم بازی کردند خوابش پرید لبخندی از سر شوق زدم _اتفاقا صداتون تا کوچه هم میومد _پوریا خاله بیا مامانت اومده... با دیدن پسر نازنینم خستگی از تنم بیرون رفت _قربون قد و بالات برم مامان جان بیا بغلم _بیا عزیزم این از مانتوت، اینم وسایل این وروجک، داروهاشم سروقت بهش دادم _یه دنیا ممنونتم هم بابت پوریا و هم این مانتو... چکارش کردی؟ اون قسمتی که سوخته بود رو بریدم قد مانتو رو کوتاه کردم کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۶ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _چرا عقل خودم نرسیده بود؟ ممنونم پس برم حاضر شم _وقت زیاده،نهارتم بخور بعد بیا... نهار پوریارو دادم سیره. _دستت درد نکنه _ساعت س و ربع بیا که بریم نیما هنوز به خونه برنگشته بود... خورشتی که از صبح روی گاز گذاشتم حسابی جا افتاده و اگه کمی دیدترمی‌رسیدم می‌سوخت... کمی برنج و خورشت برای خودم کشیدم و خوردم لباسهای پوریارو عوض کردم و سراغ مانتوی خودم رفتم چقدر تمیز و مرتب دوخته، انگار تازه خریدمش و نو نو شده... قسمت سوخته‌ی پایینش باعث شده بود کهنه و شلخته به نظر برسه وقتی پوشیدمش با تعجب به قدش نگاه کردم، حسابی کوتاه شده برام جالب بود که نرگس با اون پوشش و حجاب، مانتوم رو اینقدر کوتاه کرده فقط به خاطر اینکه مرتب و شیک بشه. با اینکه قبلا خیلی عاشق مانتوی به این کوتاهی بودم اما برای رفتن به مولودی و جشن ولادت اصلا مناسب نیست کاش روم می‌شد یکی از چادر مشکی‌های نرگس رو ازش قرض بگیرم... کیفم رو برداشتم و پوریا رو بغل کردم نرگس جلوی راه پله منتظرم بود از همون بالا صداش کردم _نرگس جان چقدر تو باسلیقه‌ای دستت درد نکنه مانتوم عالی شده اما خیلی کوتاهه، منم چادر مشکی ندارم که روش بپوشم دستش رو بالا آورد _خودم می‌دونستم مانتوت خیلی کوتاه می‌شه برای همین این چادر‌م که کمی برامم کوتاهتره رو برات آوردم خوشحال پله‌هارو پایین رفتم _راست می‌گیا، شیک و مرتبم نهایت یه چادر روش می‌پوشم که کمتر به چشم بیام. پوریارو ازم گرفت و چادر رو به دستم داد کش چادر رو روی سرم مرتب کردم _چقدر سبکه این چادرت... _آره این یکی رو مامانم از مکه برام خریده بود، هدیه می‌دمش به خودت _قربون دستت وقتی به محل جشن رسیدیم و وارد منزل دوست نرگس شدیم خونه‌ی کوچکی که بیشتر از سی نفر مهمون توش جا نمی‌شد... با دیدن ما برامون جا باز کردند و با محبت بهمون تعارف کردند که کنارشون بنشینیم... به تبعیت از نرگس چادرم رو در اوردم و تا کرده داخل کیفم جا دادم کنار هم نشستیم پوریا توی بغلم خوابش برد و به لطف داروهای خواب‌آورش اونقدر خوابش سنگین بود که سروصدا هم مخل آرامش و خوابش نشد. مراسم خیلی خوب و مفرحی بود خانم سخنران به زیبایی سخنرانی کرد و کلی برای حاجات دل میزبان و میهمانان دعا کرد اواسط مولودی خوانی حال و احوال شاد اما معنوی خاصی به همه دست داده بود یهو مداح گفت همه دستهای دعا رو رو به بالا بگیرید می‌خوایم به مناسبت سالروز ولادت حضرت مهدی یه چشم روشنی به حضرت نرجس خاتون هدیه کنیم، همه با هم دعای سلامتی امام زمان رو زمزمه کردند همه‌ی دستها بالا رفته بود و با چشمهای پر اشک و صدای بلند دعا می‌خوندند 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 آخرین خبرها از جنوب لبنان از زبان خبرنگار صداوسیما در شهر صور @iribnews 🤲❤️ 🌹🇮🇷🌹 ✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾ https://eitaa.com/i_eslamshahrr ‌‌
به بهار شک داشتم بچه رو بغل کرد رفت درمانگاه از فرصت استفاده کردم و گوشیش رو باز کردم هرچی پیام رسانهاش رو زیر رو کردم چیزی پیدا نکردم تا اینکه گوشیش زنگ خورد جواب دادم بله ولی صدایی نیومد شمارش رو برداشتم با گوشی خودم زنگ زدم که ... https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 "اشک‌ها و لبخندها" 🔺از خوشحالی و پایکوبی شهروندان لبنانی‌ تا حمایت تمام قد از حزب‌الله و سر دادن ندای سید حسن نصرالله(ره) 🔷 بانوی سالخورده لبنانی: خداوند پشتیبان مقاومت باشد؛ این یک پیروزی بزرگ است. 🔶 شهروند لبنانی: ما با پیروزی به خانه برمی‌گردیم، دشمن به هیچ یک از اهدافش نرسید، او غیرنظامیان و ساختمان‌های خالی را هدف می‌گرفت. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
به بهار شک داشتم بچه رو بغل کرد رفت درمانگاه از فرصت استفاده کردم و گوشیش رو باز کردم هرچی پیام رسانهاش رو زیر رو کردم چیزی پیدا نکردم تا اینکه گوشیش زنگ خورد جواب دادم بله ولی صدایی نیومد شمارش رو برداشتم با گوشی خودم زنگ زدم که ... https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔴 گزارش ویژه خبرنگار ارشد BBC از پیروزی حزب‌الله لبنان و شکست رژیم صهیونیستی: وقتی ارتش مجهز و کلاسیک یک کشور حریف یک گروه شبه‌نظامی نمی‌شود، این یک پیروزی است! 🔺روحیه مقاومت مردم لبنان مثال‌زدنی و باورنکردنی است! 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥تصاویر پربازدید از پیام با مزه دختربچه لبنانی برای صهیونیست هایی که از ترس حملات حزب الله از شهرک های شمالی اسرائیل فرار کرده بودند : «می خواهم چیزی به تو بگویم؛ ای اسرائیلی!! ای ترسو! بازگشتی در کار نخواهد بود!» 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۷ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) نمی‌دونمبه خاطر جو مراسم بود یا منم داشتم منقلب می‌شدم که دستهام رو آروم آروم بالاتر می‌بردم و با صدای رساتر و از اعماق وجود دعای سلامتی امام زمان رو زمزمه می‌کردم دعا که تموم شد خانم سخنران با مهربونی گفت _عزیزان دلم اومدیم جشن میلاد دردونه‌ی مادر سادات... هر نیت و حاجتی دارید حتما از سویدای دلتون حضرت زهرا و نرجس خاتون رو صدا بزنید ان‌شاالله امروز یه عیدی خوب ازشون بگیرید. اون لحظه هزار تا حاجت تو دلم بود اما اولین چیزی که از خدا خواستم این بود که نیما روابطش باهام خوب بشه و سرکار بره و مثل یه مرد واقعی من و پوریارو عضو مهم زندگیش بدونه، زندگیم سروسامون پیدا کنه و ازین همه سختی نجات پیدا کنم. حواسم از بقیه‌ی صحبتهای سخنران پرت شده بود و تو ذهنم دنبال آرزوهام می‌گشتم. سلامتی برای پوریا و سلامت جسم و روح نیما. برای خودمم خواستم. اینکه یه خونه‌ و ماشین در خور و شایسته داشته باشیم. اینکه نیما دست از خیانت برداره و باهام مهربون بشه. اعتیاد و مشروب خوردن و دوستای جدید نابابش رو کنار بذاره از خدا خواستم نیما راه پدرش رو ادامه نده و دنبال شغل و روزی حلال باشه. نمی‌دونم چقدر طول کشید تا به خودم بیام سخنرانی به نیمه رسیده بود. نوبت به مداح که رسید همه با شور و هیجان کف می‌زدند و مولودی رو گوش می‌دادند و گاهی یه قسمتهایی از مولودی رو هم‌خوانی می‌کردند... تک‌تک سلولهای وجودم لبریز از شادی وصف ناپذیری شده بود. بعد از پایان مراسم نرگس بهم اشاره کرد تا هرچه زودتر به کلاس همسرداری حسینیه بریم دوست نداشتم از اون خونه خارج بشم حس آرامش و امنیت اونجا از خونه‌ی نرگسم بیشتر بود یه حس و حال معنوی قشنگی در درونم در حال جوشیدن بود. بین راه پوریا رو ازم گرفت _بده من بچه‌رو... تو چادرت رو نگه دار... کشش برات گشاده رسیدیم حسینیه بگو گره بزنم تا اندازه‌ت بشه _ممنون نرگس جان ، تو این جشن خیلی بهم خوش گذشت... ازین به بعد اگه بازم جایی مولودی دعوت داشتی به منم بگو _حتما عزیزم. به حسینیه که رسیدیم با اکراه و به قصد خوشحال کردن نرگس وارد شدم کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۲۸ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) حدودا پنجاه خانم با سنهای مختلف حصور داشتند ابتدای کلاس با چند مولودی کوتاه به مناسبت ولادت امام زمان گذشت نیم‌ساعت هم اختصاص دادند به بیان تجربه‌های شیرین خانمهایی که قبلا در این کلاس شرکت کرده بودند. یکی از خانم‌ها گفت خواهر شوهرم دوازده سال پیش ازدواج کرد و چون بچه‌دار نمی‌شد همسرش خیلی باهاش سرناسازگاری داشت، حتی چندبار هم اقدام به تجدید فراش کرد اما هربار به دلایلی که ما بی‌اطلاعیم ازدواجشون منتفی می‌شد. خواهرشوهرم طی این سالها تبدیل شده بود به یه فرد عصبی و بیمار و افسرده همسرش هم مرد بداخلاق و بددهنی بود که دست بزن داشت و حتی یه بار مادرشوهرمم کتک زد که پای همسر من و بقیه برادراش میون دعوا کشیده شد... پارسال که من در این کلاسها شرکت می‌کردم مطالب رو به خواهرشوهرم انتقال می‌دادم، گویا ایشون از همون زمان همه‌ی سیاستهای همسرداری استاد رو به کار می‌گرفت ولی به من چیزی نگفته بود... مدتی بود که روابط شوهرش با خونواده‌ی همسرم بهتر شده بود تا اینکه یکماه پیش وقتی به خواهرشوهرم گفتم استاد کلاس جدیدی رو دوباره میخوان تشکیل بدن خیلی دعام کرد و گفت از اولین روزی که مباحث کلاس و اموزشهای استادتون رو بهم گفتی همه رو به کار بستم و الان دوماهه به نتیجه رسیدم، گفت همسرم که اصلا راضی نمی‌شد از پرورشگاه بچه قبول کنیم حالا راضی به انجام این کار شده... ازوقتی سیاستهارو به کار بردم تغییرات بزرگی در رفتار همسرم ایجاد شده محبت و توجهش بهم جلب شده و جز من کسی رو نمی‌بینه... گاهی دستام رو تو دستش می‌گیره و بوسه می‌زنه و بابت رفتار دوازده سال گذشته‌ ازم عذرخواهی می‌کنه مبهوت از حرفهای خانمی که تجربه‌ی خواهر شوهرش رو تعریف می‌کرد نگاهی به خانمهایی که تحسینش می‌کردند انداختم. چند نفر دیگه هم از تجربیات خودشون گفتند طوری که همه‌ی حضار اشتیاق بیشتری برای تشکیل کلاس و شرکت در جلسات پیدا کردند. من هم وسوسه شدم و در کلاس اسمم رو نوشتم. از اینکه کلاس رایگان بود خوشحال شدم و در دل بانیان و خیرانی که شرایط برگزاری کلاس رو فراهم کرده بودند دعا کردم استاد در نیم ساعت باقیمانده صحبتهای زیبا و شیرینی از زیباییهای روابط اهل بیت با همسرانشون تعریف کرد. در نهایت گفت امروز متوسل شید به مادر سادات از ایشون بخواین براتون دعا کنه تا بهترین بنده برای خدا وبهترین همسر برای همسرانتون و بهترین مادر برای فرزندانتون باشید... حضرت زهرا بهترین الگو و راهنما جهت رسیدن به هدفی که پیش رو دارید هستند با تاسی به رفتارهای ایشون هیچوقت راه رو گم نمی‌کنید 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
بسم‌الله الرحمن الرحیم 🔥اخبار"جنگ جهانی"news 🌎 تحلیل وبررسی آخرین تحولات منطقه وجهان 🔍بررسی وقایع آخرالزمان @meys313🆔 ارتباط با ما 🌸 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌸 💐اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💐 برای اطلاع کامل از اخبار به مابپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 💢کانال یاثارالله(ع) 🌐https://eitaa.com/sarallh3
هدایت شده از مسجد حضرت قائم(عج)
🎴 خرید آجر برای زائرسرای امام زمان(عج) زائرسرای اربعینی قائم در معرض آسیب‌! زائرسرای اربعینی امام زمان(عج) در مسیر مرز‌های غربی کشور در حال ساخته؛ با توجه به فرا رسیدن فصل سرما باید هرچه سریعتر "نَما" بشه و گرنه به علت باراش باران زائرسرا دچار آسیب خواهد شد. متاسفانه حتی پنجره‌ها شیشه ندارن! 🏮هزینه‌ی کلی(با مصالح و ...) اجرای هر آجر نما ! حداقل یک آجر مشارکت کنید؛ شماره‌ کارت و شبا رسمی و قانونی زائرسرا حضرت قائم(عج) ●
6037991899988582
040170000000206596699008
🏮اطلاعات بیشتر👈 @mehr_baraan
هنوز هزینه‌ی چند هزادتا باقی مونده! شب جمعه است؛ با خرید هر آجر برای این مکان مقدس شما در زیارت زائران کربلا شریک خواهند شد. با ۴۵ هزار تومن تجارت ابدی کن و خودت و امواتت رو در این ثواب باقی و صالح شریک کن ...😍 پل ارتباطی و گزارش کار 👇 https://eitaa.com/joinchat/2846883849Cbf3af7a7e9
. 🔴توییت یک پزشک از نتیجه سگ بازی! این کیست هیداتید بزرگ رو از ریه یه دختر ۱۱ ساله در آوردیم این کیست از سگ میاد 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🟩🟪🟨🟩🟥🟩🟦🟩🟧🟩 💞 به همسـرت افتخار کن😍 ┏━💖━━••━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/4226613938C84372c9532 ┗━━━••━━💖━━━━━━┛ دانستنی های خاص همسرداری😍 دوست داری همسرت دیوونت بشه😁 دوست داری همسرت قربون صدقت بشه😜 آموزش‌های لازم همسرداری رو اینجا یاد بگیر😍🙈 و اگه میخوای واسه همسرت جذاب بشی🙈 این کانال رو از دست نده👇👇👇 ┏━💖━━••━━━━━━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/4226613938C84372c9532 ┗━━━••━━💖━━━━━━┛
‌﷽‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔰 آموزش قرآن رایگان شد😍 ❇️ روانخوانی ❇️ تجوید ❇️ صوت و لحن ❇️ حفظ ❇️ تفسیر بزن روی لینک زیر، عضو شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b آخرین مهلت جشنواره رایگان👆
‌ ⭕️میدونی بهترین آدم از نظر خدا کیه؟🤔 پیامبر اکرم(ص) جواب این سوال رو به ما دادن و فرمودن: بهترین شما کسی است که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران یاد دهد😍 الان وقتشه که تو هم جزو بهترین ها بشی 🥳 🔻بزن روی لینک زیر و عضو شو👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b ❌ ظرفیت پذیرش بسیار محدود👆👆👆