💔👈 داستان نشانه ن فارسی اول ابتدایی
☑️👈 #درس5 : نشانه ن نـ
❎👈 #سری1
داستان ن کوچولو
ن کوچولو جلو دوید و گفت: “ نان، نان! مامان، نان”!
مامان ن یک نان پخت و به او داد.
ن کوچولو نان را خورد و دوباره گفت : “ نان، نان! مامان، نان”!
مامان ن هر چه نان پخت، ن کوچولو خورد.خمیر نان تمام شد.
آتش تنور خاموش شد.
اما ن کوچولو هنوز گرسنه بود.
مامان ن به ن کوچولو گفت: “ نان تمام شد.
حالا بیا بغلم تا قصهی نان را برایت بگویم”.
ن کوچولو پرید بغل مامانش و گفت: “ بگو…بگو…”!
مامان ن گفت:” یکی بود، یکی نبود.
ن کوچولویی بود که همیشه به مامانش میگفت :
“ نان، نان! مامان، نان”!
ن کوچولو قصه را شنید و زود خوابش برد، مثل همیشه.
#فارسی
#درس5
#نان
#کاربرگ_ریاضی_تم11
https://eitaa.com/chatribenampaeyaval
#کلاس_اول_دانش_برتر
https://eitaa.com/chatribenampaeyaval