✅ ۵۷ پیام انقلابی
جهت گرامیداشت #انقلاب_۵۷
برای #ایرانیان (فراز ۲۳)
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷
🇮🇷
#امام خامنهای:
#مدیران_جوان،
﷼کارگزاران_جوان،
#اندیشمندان_جوان،
#فعالان_جوان،
در همه میدانهای؛
#سیاسی و
#اقتصادی و
#فرهنگی و
#بین_المللی و
نیز در عرصههای؛
#دین و
#اخلاق و
#معنویت و
#عدالت،
باید شانههای خود را به زیر بار مسئولیت دهند، از تجربهها و عبرتهای گذشته بهره گیرند،
#نگاه_انقلابی و
#روحیه_انقلابی و
#عمل_جهادی
را به کار بندند و
#ایران_عزیز را #الگوی_کامل_نظام_پیشرفته_اسلامی بسازند.
(بیانیه #گام_دوم انقلاب ۱۳۹۷)
🇮🇷
🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#حم
بررسی «مسائل روز #ملت_ایران و #امت_اسلام» و «کرسی آزاداندیشی» در گروههای:
«چلچراغ معارف و احکام» در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
«چلچراغ معارف و احکام» در روبیکا:
https://rubika.ir/joing/DDBHJACA0QARVBJZNAEWUAVDHIBEZOEF
✍️ تحریری #حم
✅ «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام»
و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!!
(بخش ۰۲):
... غرض از ذکر تموجات شخصی مذکور، اشاره به اینست که اشغال #سفارتخانه_آمریکا که در همان مقطع انجام گرفت، برای بنده، نگاه مطلوبی را رقم زد و تا حدودی در ابعاد نظری مرا از آن #کشاکش_درونی (پارادوکسیکال بودن نهضت و نظام) رهائی بخشید.
بدینصورت که؛ وقتی که در #تظاهرات_انقلابی (بویژه در حوالی بازار تهران و #دانشگاه_تهران نیز) بصورت شهادتطلبانه، در #صحنه بودم، دائماً این دغدغه را داشتم که آیا #انقلاب_خونین ما هم مثل همه انقلابها (طبق تحلیل جامعهشناسانه دکتر شریعتی) روزی تبدیل به #ضد_انقلاب خود خواهد شد؟! آیا انقلاب ما هم روزی فرزندان خود را خواهد خورد؟!
زیرا گویا که از #قوامیس_الهی است که هر انقلابی بعد از روی کار آمدن انقلابیون و #تشکیل_حاکمیت، تدریجاً و بلکه تسریعاً #نظام_نوین تبدیل به #گورستان_انقلاب میگردد!!!
این تشویش بعد از ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ که #اکثریت_ملت ایران به نظام جمهوری اسلامی ایران، رأی مثبت دادند، جدیترین #خلجان_فکری بنده بود که وقتی امام خمینیره فتح #لانه_جاسوسی را «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» تعبیر کردند، فروکش کرد.
آری! میشود که ضمن #حفظ_نظام (بعنوان #اوجب_واجبات شرعی)، #انقلابی ماند و آنرا قربانی #دیپلماسی نکرد و چنین اعتدالی، #پارادوکسیکال نیست ولو اینکه قضیه؛ بسیار پیچیده و ظریف است و هر کسی هم بسادگی قادر به تشخیص ظرافت آن نیست. کجا باید گاز داد و کجا باید ترمز کشید؟! مهارتی حیاتی است.
گاز بیجا همانقدر خطرناک است که ترمز بیجا!
چنین دعوائی در سالهای اخیر تبدیل گردید به تقابل ظاهری #میدان و #دیپلماسی!
در بخش ۰۱ ( https://eitaa.com/chelcheraaqHM/433 ) به #روحانی_سنتی بودن ابوی اشاره کردم ولیکن آنمرحوم به علت آنکه قبل از #تبعید #امام_خمینی، مدتی طلبه او بودند، دارای #روحیه_انقلابی گشته و لذا در اجتماعات، معمولا علیه #رژیم_شاه موضعگیری علنی هم داشت و به همین علت هم مورد #تهدید یکی از #اهالی_روستا بود که به خدمت #ساواش (ساواک) در آمده بود. ولیکن ابوی و اخوی در #انقلابی بودن، قدری متفاوت بودند. ابوی به #دکتر_شریعتی، نه تنها خوشبین نبودند بلکه او را از مصادیق #روشنفکران ضد دین و حداقل #ضد_روحانیت تلقی میکردند! فلذا #مباحثات شبانه آندو معمولا به #مشاجرات کشیده میشد!
البته بنده در «مشاجرات مذهبی-سیاسی اخوی و ابوی»، عمدتاً #مستمع_آزاد بودم. مضافاً که در آن مقطع، چیزی در چنته نداشتم! استنادات ابوی، آیات و روایاتی بودند که بر آنها تسلط داشت و استنادات اخوی هم مقالات و مطالبی بود که از جزوهها و نوارهای شریعتی به سلطه خود در آورده بود. آنها از سال ۱۳۵۵ تقریبا هر روز (از ساعت ۸ شب که از کار به منزل برمیگشتند لغایت ۱۲ نیمهشب که خاموشی مادرانه بود!) مباحثات متنوع و فراوانی عمدتاً در مسائل تاریخی، دینی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حکومتی داشتند و متأسفانه هیچکدام هم از گفتههای متعصبانه خود کوتاه نمیآمدند! تعصبات شدید آنها مرا بلاتکلیف ساخته بود!
روایت متفاوت آنها از مطالب شریعتی #متناقض بنظر میرسیدند و رفع تنش و تناقض مذکور تدریجا مرا واداشت که رأساً مکتوبات دکتر را مستقیما مطالعه و ارزیابی نمایم! آنهم در سن نوجوانی و جالبتر آنکه شروع به نقادی آثار دکتر نمودم (که شاید روزی تحت عنوان #زلات_دکتر منتشر سازم)!
ناگفته نماند که یکی از مهمترین شعارهای اولیه ما «استقلال، آزادی، #حکومت اسلامی» بود که بعدا با تأکید و تصریح #امام_خمینی بر «جمهوری» تبدیل به مطالبه «استقلال، آزادی، #جمهوری اسلامی» گردید. تغییر عنوان حکومت به جمهوری برای بنده به مفهوم آن بود که؛ در حکومتی که #ملت_ایران در قفای خمینی بدنبال آنست، #جمهوریت، نقش بازری خواهد داشت و همین #مردمی_بودن حکومت میتواند مایه امیدواری باشد که #نهضت ما قربانی #نظام ما نخواهد گشت.
(علت حساسیت بنده به کلمات و بار معنائی و حقوقی آنها به مقطع پنج سالگیم بر میگشت که وقتی ابوی، روخوانی و روانخوانی قرآن را کلمه به کلمه به بنده میآموخت، عمیقا متوجه شدم که باید بصورت دقیق، مراقب چینش حروف و صداهای آنها در کلمه باشم که با کمترین تغییری، غلط میشوند یا معنای آنها تغییر میکنند! فلذا طبیعی بود که در مقطع ۱۵ سالگی خود عمیقا به این مطلب بیاندیشم که بین حکومت و جمهوریت چه تفاوتی برقرار است؟!)
ولیکن تحول ادبیاتی و شعاری حکومت به جمهوری، برای پیشگیری از تبدیل نهضت به نظام، بنظرم کافی نبود و لذا دغدغه مذکور کماکان به قوت خود باقی بود.
... ادامه دارد.
✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر)
بهار۱۳۹۸
چلچراغ #معارف و #احکام حم:
https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۵):
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت چهارم):
... «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده علیه #رژیم_منحوس_پهلوی (در سال ۱۳۵۶ در محله #شهید_بخارایی جنوب تهران) نیز اقتباسی از عنوان یکی دیگر از داستانهای حماسی-مذهبی همین استاد پر برکت بود (که دو ماه پیش ۱۴۰۳/۶/۳۰ در سن ۸۰ سالگی رحلت کردند) و به نوبه خود در شورآفرینی انقلابی در نسل دهه چهلیها نقش بسزایی داشت.
(در باره دهه چهلیها مقاله مستقلی خواهم نوشت. همانان که نیروهای گهوارهای امام خمینیره نامیده شدند! همان نسل سلحشور بینظیری که دودمان #شاهنشاهی و بلافاصله #صدامیان را بر باد دادند و عرصه زمین را بر #استکبار_جهانی در جهان، تنگتر و تنگتر کردند و #نهضت ادامه دارد.)
۲) در نحوه تبدیل داستان به فیلمنامه (با آن #دکوپاژ آهنین) هم که بنده حرفهای کار کرده بودم و هیچکسی هم از لحاظ شکلی و تکنیکی و فرم به آن ایرادی نداشت.
۳) برای تولید آن بصورت فیلم سینمایی هم آنقدر ارزش و مطلوبیت داشت که بنده و ع.ع. و خیلی از دوستان برای آن یکسال دوندگی بکنیم و تشکیلات نسبتاً معظمی بنام «مرکز سینمایی فجر» را پدید آوریم که تبدیل به اولین #فرهنگسرای_جمهوری اسلامی ایران شد.
⁉️ ولیکن چرا در مقایسه با #سریال_سربداران، پس زده شد؟!
از طرف گروه فیلم و سریال #رسانه_ملی، به بنده نگفتند که فرضاً بودجه و امکانات محدودی داریم و به دلایلی، سریال #سربدران، اولویت یافته است و اثر شما بماند برای فرصتهای بعدی، بلکه صریحاً بخاطر اینکه بافت محتوایی آن، #مکتبی ارزیابی شد، مردود اعلام کردند!
در واقع به زعم خودشان، یک #انگ_سیاسی بدان زدند! و حال آنکه مکتبی بودن محتوای آن، افتخارآمیز بود نه اینکه عیب اساسی غیرقابل اغماضی باشد!
حال میشود تصور کرد که چه دستهایی در کار بودند از طرف قطبزاده تا به تفکرات امثال بنده، میدان ندهند!
اما برای بنده، تجربه جالبی بود و بنده را واداشت تا موضع خودم را تعیین بکنم. یا باید مکتبی بودن را رد بکنم و ادعا بکنم که من مکتبی نیستم و بلکه لیبرالمسلک هستم! و یا باید مکتبی بودن را بپذیرم و پای هزینههای آن هم بایستم. لذا موضوع تحول پیدا کرد به موضوع #حق و #باطل!
این مسئله باعث شد که بنده مکتبی بودن و مکتبیتر شدن را ترجیح بدهم و بحمدالله تاکنون بر همین مدار (ضدیت با هر نوع #پلیدی و #پلشتی) ماندهام و صد البته که هزینههای گزافی هم تاکنون پرداختهام!
آری! در آن مقطع، در اندیشه رهیافتی برای ایجاد مسیری جهت #صدور_انقلاب_اسلامی از طریق #سینما به دنیا بودم که ناگهان #جنگ_تحمیلی صدامیان شروع شد و از کارگری نه چندان مثمر در بازار تهران هم (بعد از ۴ سال) دیگر خسته شده بودم!
لذا بمحض احضار متولدین سال ۱۳۴۱ به #خدمت_زیر_پرچم، رفتم #سربازی! که بعد از آموزشی دو ماهه در پادگان زیبای لشگرک #تهران، به #باختران افتادم و لذا خودم را به پادگان شماره ۲ #کرمانشاه معرفی کردم و بعنوان جمعی گروه ۴۰۴ #مخابرات، مشغول خدمت شدم ولیکن در همان ماه اول به درخواست قرارگاه لشکر ۸۱ زرهی، به قرارگاه مرکزی اعزام شدم که سربازان آن، زندگی خیلی مرفهی داشتند! اما با #روحیه_انقلابی من سازگاری نداشت و لذا چندان دوام نیاوردم و به گروهان خودم برگشتم و اینبار توسط شعبه عقیدتی-سیاسی پادگان جذب و بعنوان مسئول نظارت بر آشپزخانه پادگان (که یکی از اهداف تخریبی نفوذیهای سازمان منافقین برای مسمومیت سربازان بود)، مأمور شدم که رفاهیات بیشتری نسبت به قرارگاه داشت که مهمتر از همه، آنقدر وقت اضافی داشتم که به عضویت #گروه_تئاتر «اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی باختران» در آمدم و تقریباً یکروز در میان در تمرینات آن شرکت میکردم و منتهی شد به اجرای نقشی در نمایشی با عنوان «ما تا آخر ایستادهایم» که بمناسبت دهه فجر ۱۳۶۰ در #تئاتر_شهر کرمانشاه، سالن نمایش ایلام، پادگان اللهاکبر اسلامآباد غرب، پادگان ابوذر سرپلذهاب، پادگان هوانیروز کرمانشاه و برخی مساجد کرمانشاه به نمایش در آوردیم.
بعد از اتمام تمرینات و اجرای نمایش مذکور، خوشی سربازی در آشپزخانه پادگان و رفت و آمد آزاد به شهر، زد زیر دلم و داوطلب حضور در #خطوط_مقدم جبهههای #حق_علیه_باطل شدم که به گردان ۱۱۹ تیپ اللهاکبر مستقر در #جبهه_میمک معرفی شدم (۱۳۶۱). اما #جانبازی بنده در #جبهه_سومار اتفاق افتاد (۱۳۶۲) که مصادف شد با اتمام دوره سربازی و احتیاط و به تهران برگشتم.
و در دوره نقاهت خود، وارد #حوزه_علمیه شرق تهران (مدرسه علمیه آیةالله جلالی خمینی) شدم و #سناریست_مکتبی و #سرباز_مکتبی بودنم تبدیل شد به #طلبه_مکتبی و در همان دهه شدم #افسر_مکتبی شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران!
و اما نخستوزیری؛ ...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏