سلام و سپاس از دعاهای پرخیرتان🌹
تعداد ذکر «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» تا الآن ۱۷ هزار عدد شده
لطفاً هر تعداد سهیم میشوید، بفرمائید
انشاءالله حاجت روا شوید
🌷 افشین فناخسرو
تاریخ تولد: 1344/10/29
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: 1367/1/4
محل شهادت: حلبچه ام الرصاص
وضعیت تأهل: مجرد
تحصیلات: کارشناسی عمران
🌸زندگینامه
بیست و نهم دی ۱۳۴۴، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش علی اکبر و مادرش،مریم نام داشت. دانشجو کارشناسی در رشته عمران درس خواند. دانشجو بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم فروردین ۱۳۶۷، با سمت نیروی واحد اطلاعات و عملیات در ام الرصاص عراق شهید شد. مزار او در گلزار شهدای چیذر واقع است. او را امیر نیز می نامیدند.
پدرش علی اکبر ارتشی بود.
افشین که او را امیر نیز صدا می زدند، با آغاز جنگ به جبهه شتافت و همراه برادرش به نبرد با دشمن بعثی پرداختند.
او از رزمندگان اطلاعات و عملیات لشکر محمد رسول الله (ص) بود و بعد از آن به لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام رفت.
افشین (امیر) که از فراق و دوری برادر و دوستان شهیدش می سوخت، دو ماه بعد از شهادت برادرش شهید نادر فناخسرو و قبل از آغاز ماه محرم سال ۱۳۶۷ در آستانه ماه مبارک رمضان به مقام شهادت رسید. پیکر او را کنار برادرش در گلزار شهدای امامزاده علی اکبر (ع) چیذر به خاک سپردند.
حاج علی اکبر فناخسرو پدر شهیدان فناخسرو نیز از فرماندهان و جانبازان ارتش بود که در اردیبهشت سال ۱۳۸۷ در حین روایتگری برای کاروان های راهیان نور در دوکوهه از دنیا رفت و در کنار مزار پسرانش به خاک سپرده شد.
💌وصیت نامه
بنده وصیت نامه خود را با تسبیح و ستایش خداوند عز و جل، بی همتای عالم، آنکه ما و سایر مخلوقات را آفرید و به این مخلوقاتش زندگی بخشد و انسان را اشرف مخلوقات خود در این عالم خاکی قرار دارد آغاز کرده و شهادت به یگانگی و حقانیت باریتعالی میدم و شهادت میدهم که محمد(ص) رسول خدا ( خاتم النبین) و علی (ع) حجه او بر روی زمین (ولی الله حجه الله) است.
و شهادت بر این میدهم که خداوند عالمیان شهادت در راهش را انتهای راه و کار تمامی مومنین و مجاهدین و نیز معصومینش قرار داده و شهادت را کمال انسانیت میداند، امیدوارم که شهد شیرین شهادت را بر این بنده توبه کار خود بچشاند، انشاا.. البته من که لیاقت تا این موهبت را ندارم. بنابراین زمانیکه خبر شهادت من را شنیدید دلهای خود را بسوی پروردگار خود روانه سازید، دستها را بر آسمان بلند کنید و از خداوند طلب آمرزش گناهانم را بنمائید، انشاا… که در آن زمان خداوند متعال دعای شما را مورد اجابت قرار میدهد.
خداوندا در این دنیای پر اتز گناه و معصیت تنها ترا می خواهم و تنها تو حامی و همدردم در تنهائیها و نیز در مواجهه با مشکلات و مصائبی که در سر راهم قرار گرفته بود بودی، من هم در عرض کارهایم را با نام تو آغاز میکردم، خداوندا مرا ببخش که از این که تو خطاب کردم، آنقدر وسعت عقل محدود و عجز از شناخت تو، مخلوقاتت و نیز می باشد که نمی توان توصیف کرده، با این با حال تضرع از تو میخواهم که گناهان مرا ببخش و مرا به راه راست (صراط مستقیم) رهنما باش و از هرگونه کجروی و خروج از این صراط مرا برگردان، خداوندا نمی دانم چگونه حمد و سپاست را بجا بیاورم .
خداوندا از هوای نفس دور گردان و نفس مطمئنه را سرلوحه برای نفسم قرار ده، مگر خودت نگفتی ( در قرآن ) یاایتهاالنفس المطمئنه ، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه، فدخلی فی عبادی و دخلی جنتی پس مرا به سوی خودت بخوان ای معبود من، دیگر تحمل ندارم که تک تک همه دوستانم را از دست بروند و بازهم در این شهر پر از فساد و معصیت بمانم، حالا دیگر تنها شدم به هر مومن و پاکدامن و پاکدلی دلبستم مدتی نگذشت که از دستم رفتند البته انها از صنف خوبانند باید هم بروند ولی ما چه کنیم و این همه درد، ( دوستانم همه از دستم رفت دل به هر پاکدلی بستم رفت از خودگذشتگیها و اخلاق حسنه را ببیند و باز هم بسوی معصیت برود، وای بر آنان که روند زندگی خود را بد پی ریزی کرده اند و اینگونه توشه آخرت برای خود و دیگران جمع میکنند ، با این کار خون این شهیدان را نیز پایمال می کنند.
پروردگارا چنین زندگی ننگ بار و ذلت باری را حتی برای یک لحظه نمی خواهم، البته این را هم بگویم که روی آن را نداریم که مستقیماً با تو ارتباط برقرار کنیم. ما باید متوسل به پیغمبران و ائمه اطهار و نیز معصومیت بشویم، حالا میگم حسین جان هر سال که محرم میشه وقتی می خواهیم برات سینه بزنیم یکسری از بچه ها میروند، یعنی شهید هر سال را گلچین می کنند.
شهيد محمد صفايي قلعه رودخاني فرزند كاسعلي به سال 1333 در روستاي فوشه از توابع دهستانگوراب پس شهرستان فومن زاده شد. اين شهيد گرانقدر به خاطر مشكلات دوره خود، نتوانست به ادامهي تحصيل پرداخته و به كسب علم و دانش بپردازد، از اين رو فقط در حد خواندن و نوشتن اكتفا نمود و به همين مقداربسنده كرد.
با گذشت زمان و طي دوران كودكي، به دوره نوجواني و جواني رسيد و در اين دوره به كارهايكشاورزي و همچنين آزاد پرداخت. بعد از مدتي به تهران رفت و در يكي از كارخانههاي اين شهر، مشغول بهكار گرديد. در اين فاصله نيز تشكيل خانواده داد و به ادارهي زندگي مستقل پرداخت. پس از شروعجنگ تحميلي، از واحد بسيج پايگاه شهريار تهران، به جبهه اعزام شد و به جنگ با متجاوزين بعثيپرداخت.
غيرت و جوانمردي كه در وجود او حاكم بود، وي را بر آن داشت كه دليرانه به جنگ با دشمن بپردازدو هيچگاه، ساكت ننشيند. در همه حال آماده و گوش به فرمان بود و در ميادين نبرد حضوري فعال داشت، مدتي در راه انقلاب اسلامي و كيان مملكت اسلامي جنگيد، تا اينكه در ششم بهمن ۱۳۶۵ در منطقه عملياتي شلمچه (كربلاي 5) بر اثر اصابت تركش به صورت و پا، به خيل كاروانشهيدان پيوست و در نهايت، در روستاي قلعهرودخان هم آغوش خاك گرديد.از وی 5فرزند (٢پسر و ٣ دختر) به یادگار مانده است.