مادر شهید می گویند:
از نظر اخلاقی خیلی مودب و ساکت ولی از نظر کاری اراده و پشتکاری قوی داشت . 3 نمازش را در مسجد به جماعتمی خواند و کاری انجام نمی داد که ما از او ناراحت شویم، حتی بچه های دیگر را جمع می کرد و نصیحت شان می نمود و کتاب های استاد مطهری، رساله، کتاب های مذهبی و دینی را مطالعه می کرد.
پس از دوره راهنمایی وارد هنرستان شهید چمران شد و در سال 1359 در رشته ساختمان دیپلم گرفت. قبل از انقلاب در تظاهرات و راه پیمایی ها شرکت می کرد. 6 برای خنثی کردن گاز اشک آور آتش روشن می نمود.
برادرشهیدنقل کردهاند:
هنگام پیروزی انقلاب در صحنه حاضر بود . حتی الآن هم اطلاعیه های امام (ره) و سایر آیات عظام مثل شهید آیت الله صدوقی در کمدش هست. اوایل انقلاب هم از کسانی بود که کتابخانه سریزد، کتابخانه ولی عصر(عج) را جهت رشد فرهنگی جوان ها راه اندازی کرد با شروع درگیری ها در کردستان می خواست به سربازی برود . گفتند : سن تو کم است . داوطلبانه به سپاه رفت . هنگامی که از مادر اجازه می گرفت، مادر گفت: آن جا شلوغ است، طاقت نمی آورم. می گفت: مادر، ما باید تسلیم خدا باشیم و هر سختی و شکنجه ای که باشد در راه خداست. ایشان در پادگان شهید صدوقی در باغ خان آموزش دید و مدت 5 سال عازم کردستان شد و مدتی مسئول آموزش واحد سپاه قروه و سپس به عنوان مسئول هماهنگی سپاه قروه و سنندج و یک مدت هم در واحد طرح و عملیات سپاه سنندج مشغول خدمت شد. بعد از این که از کردستان برگشت، مدتی در تهران دوره تخصصی طرح و عملیات را در ستاد مرکزی سپاه، زیر نظر اساتیدی چون صیاد شیرازی طی کرد. او به یزد آمد و مسئولیت امور اداری و پرسنلی واحد عملیاتی سپاه را بر عهده گرفت و بعد از شهادت شهید محراب به عنوان مسئول واحد عملیاتی سپاه یزد منصوب و مشغول به کار شد.
در آغاز به لشکر نجف اشرف معرفی شد و در واحد طرح و عملیات لشکر 8 نجف اشرف مشغول بود. تا این که همراه شهید عاصی زاده پی گیر تشکیل تیپ بود . ایشان در جلسات مختلفی با حضور مسئولین استان و برادران رزمنده- که در منطقهبودند- برای تشکیل تیپ قبل از والفجر مقدماتی گذاشته می شد، مرتباً حضور داشت و تقریباً شیرازه تیپ درست گردید و قدم اصلی در همان عملیات برداشته شد. در سال 1362 به عنوان تیپ مستقل شناختند و یگان مستقلی به نام تیپ الغدیر به وجود آمد.
برادر کمالی می گوید:
ایشان از افکار نظامی خوبی برخوردار بود و جزو اولین فرماندهانی بود که آموزش تخصصی عملیات دیده بود . در سازماندهی تیپ خیلی تلاش می کرد. هیچ وقت او را بیکار به تمام معنا ندیدم و مدام با مسئولین گردان ها صحبت می کرد که نقشه عملیاتی را بردارد و طرح ریزی عملیات انجام دهد. سازماندهی گردان ها، آموزش فرمانده گردان ها، انتخاب بهترین نیروهای رزمی جهت سازماندهی گردان ها، گردان های پشتیبانی رزمی تمام این ها وظایفی بود بر دوش ابراهیمی. در جلسات، در حضور سرلشکر رضایی و فرماندهان قرارگاه بلند می شد و کل عملیات و طرح ریزی های عملیات یک تیپ را به نحو مطلوب و قابل فهم بیان می کرد که برای همه قابل تعجب بود
متین، متواضع و بسیار چشم پاک بود . در این مدت چهار ماه هیچ گاه عصبانیت ایشان را ندیدم دفعه آخر که به جبهه می رود، چون 2 ساعت حرکتشان تأخیر داشت به خانه برمی گردد. روبه روی همسرش می نشیند و بسیار گریه کرده و می گوید
اگر خبر ناگواری برایت رسید گریه مکن و ناراحت نباش، بچه ات را خوب تربیت کن.
ایشان از ابتدای تشکیل تیپ الغدیر فرمانده طرح و عملیات تیپ بودندو سپس به عنوان معاون تیپ الغدیر انتخاب شدند. در عملیات های مختلفی چون عملیات والفجر مقدماتی، عملیات خیبر ، عملیات بدر عملیات کربلای 5، کربلای 4، عملیات و الفجر 8، و... حضور داشت.
ایشان دو بار مجروح شد، ابتدای درگیری ها در کردستان حضور داشت در جبهه جنوب در سوسنگرد از ناحیه پا در حال گشت زنی مجروح شد و یک بار هم چند روز قبل از شهادتش ترکش کوچکی به سرش اصابت کرد که بعد از معالجه مجدد تیر به گوششان خورد، اما دو باره عازم خط گردید...
آقای کمالی از نحوه شهادت سیدمحمد می گوید:
چون کلید فتح بصره حفظ سرپل پشت پرورش ماهی بود و چندین لشکر آن جا مقاومت می کردند و ادامه عملیات ها به این سرپل بستگی داشت، دشمن خیلی تلاش کرد نیروهای ما را از پشت پرورش ماهی به عقب براند. در یک روز دشمن با لشکرهای زرهی و گارد رییس جمهوریش ده تا پاتک علیه نیروهای پشت کانال زده بود. در اثر این فشارها دستور داده شد که تیپ الغدیر وارد عمل شود و تنها آقای ابراهیمی به عنوان قائم مقام تیپ هدایت نیروها را بر عهده داشت . گردان ها در منطقه مستقر شدند و کل تیپ بازسازی شده بود در 2 گردان. نزدیک های صبح آتش دشمن خیلی شدید شد و گلوله توپ، تانک، خمپاره کل منطقه را فراگرفت. حتی سنگری که ما و برادر ابراهیمی بودیم مثل زم ان زلزله می جنبید. با ما تماس گرفتند که به قرارگاه برگردیم. دشمن دوباره شروع به پاتک زد با تانک و لشکر گارد رییس جمهوری و کل منطقه را زیر آتش گرفته بود و شروع به پیشروی کرده بود. آقای ابراهیمی همراه سرهنگ مرادی و یک بی سیم چی به طرف خط رفتند تا این که بعد از ظهر دشمن به لشکر 25 کربلا زد و خط شکسته شد و تانک های عراق روی پل پرورش ماهی مستقر شدند و کل نیروهای ما را- که روی پل قرار داشتند- از بالا با هلی کوپتر و از پایین با تانک می زدند و نیروهای تیپ در محاصره افتادند ...