یکم فروردین ۱۳۴۲، در شهرستان خرمشهر به دنیا آمد. پدرش محمدنبی، در گمرک کار می کرد و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. بیست و ششم آذر ۱۳۶۰، به عنوان بسیجی در روستای گرجی ازنا بر اثر انفجار سهوی نارنجک و اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را در شهرستان ازنا به خاک سپردند. برادرش هوشنگ نیز شهید شده است.
#چله_شهدایی
@chelle_shohadaii
خاطراتی از زندگی شهید امیر حسین پاپی چشمه به روایت مادر
شهیداز صبر و حوصلهء زیادی برخوردار بود. تا سال سوم نظری بیشتر درس نخواند . هنگامی که جنگ تحمیلی شروع شد از محل سکونت خود که خرمشهر بود به شهرستان ازنا مهاجرت کردند. شهید از همان موقع فعالیت خود را در بسیج سپاه انقلاب اسلامی شهرستان ازنا آغاز کرد. تا این که مأموریتی به وی محول شد که به روستای گرجی برود و به افراد آموزش نظامی بدهد، که در مسجد بر اثر انفجار نارنجک در تاریخ 26/9/1360 به در جهء رفیع شهادت نائل آمد.🥀
به دنبال شهادت هوشنگ(برادر بزرگ امیر حسین) ، امیر حسین عجیب دگرگون شده بود. همهء هم و غم او این بود که حتما راه سرخ برادرش را ادامه بدهد . فداکاریهای هوشنگ را همیشه مرور می کرد و سعی داشت مثل او رفتار کند.
بعد از اینکه به خواهش و تمنای ما از جبهه های خرمشهر و جنوب به ازنا بازگشت، به سپاه عاشقان نور ملحق شدو امر آموزش و تعلیم برادران بسیجی را به عهده گرفت. آخرین شبی که امیر حسین کنار ما بود، نیمه های شب عاشقانه وضو گرفت، قرآن را برداشت و با نوای گرم و دلنشین خود به تلاوتی از آیات نور پرداخت. او برای اولین بار دوست داشت صدای خودش را روی نوارکاست ضبط کند.انگار که می دانست این صدا باید همیشگی و جاودانه بماند. برای همین منظور سعی کرد تا این صدای ماندگار را حفظ کند. صبح روزی که آخرین سپیده را دید از همهء ما خداحافظی گرمی کرد و برای تعلیم بسیجیان راهی مسجد روستای گرجی شد. به دنبال آن هنگامی که خورشید غروب کرد خود احساس شرم می کرد و دلش به سرخی شفق خون شده بود، خبر آوردن که یکی از نارنجک ها هنگام آموزش در شرف انفجار قرار گرفته که امیرحسین به لحاظ آموختن درس فداکاری و گذشت و ایثار جان در راه خدا که از برادرش هوشنگ یاد گرفته بود، خودش را بر روی آن نارنجک پرتاپ می کند تا آسیبی به دیگر بسیجی ها وارد نشود.
شهامت و از خود گذشتگی امیرحسین او را به شهادت می رساندو شهادت او مصادف بود با اربعین حسینی. در این روز جسم تکه تکه اش را برای همیشه از محراب عشق به میعادگاه عاشقان گلزار شهدا سرخ پوش تشییع کردیم روانش آسوده باد.و اکنون برادرانش در حسینیه شهیدان پاپی ادامه دهنده را آنان خواهند بود.
#چله_شهدایی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
هدایت شده از نشر شهید هادی
📕 خاطرهای از آیت الله بهجت(ره) : بابا جان، جواب همان است!
🔸مرحوم آیتالله قاضی(ره) استاد آیتالله #بهجت(ره) بودند و حضرت امام(ره) از ایشان به «کوه عرفان» تعبیر میفرمودند. آقای بهجت(ره) مکرر در نصایحشان این عبارت را از مرحوم قاضی(ره) نقل میفرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد»
🔸یکی از علما میفرمود: «سالها پیش، یک روز خدمت آیتالله العظمی بهجت(ره) رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای بهجت(ره) فرمودند: «نمازتان را اول وقت بخوانید!» این عالم بزرگوار میگوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را تحویل نگرفت. ما که خودمان نماز اول وقت میخوانیم!»
🔸یکسال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت(ره) برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همهجا برسم، چه راهی را معرفی میکند؟»
🔸وقتی خدمتشان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت میکردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبتشان فرمودند: «بعضیها پیش ما میگویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان میگوییم نماز اول وقت بخوانید. میروند سال بعد میآیند، پیش خودشان میگویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند، حالا دوباره میخواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.»
🔸این عالم بزرگوار میفرماید: «من دیگر هیچ حرفی نزدم. آقای بهجت(ره) راست میگفتند. من برخی از نمازهایم را به وقتش نمیخواندم. شروع کردم و آن را هم درست کردم.» آن عالم بزرگوار کمکم به جاهایی که دلش میخواست و حتی فوق تصورش بود، رسید.
📚 بخشی از کتاب "چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟" اثر علیرضا پناهیان