خریدن موتور
او عاشق موتور بود ، ولی بدلیل اینکه شغل پدربزرگوار ما بنایی بود ، مقدار درآمدی که ایشان کسب میکردند کفاف خریدن موتور را نمیداد .اکبر این را به خوبی میدانست وهیچ وقت آن را برای پدرمان بازگو نکرد. .البته مادر خیاطی کرد ولی بیشتر هزینه ها برعهده ایشان بود. اکبر همین که کلاس دوم راهنمایی را تمام کرد ، گفت :من میخواهم بروم کار کنم و کمک خرج خانه بشوم.رفت
در یک شرکت فلز کاری بنام شرکت104 مشغول به کار شد. او غیرتش اجازه نمیداد که فقط یک نفر کار کند . همان پولی هم که به دست می آورد، مقداری را برای خودش مابقی را خرج خانه میکرد.از پس اندازه های که بدست آورده بود یک موتور برای خودش
خرید.در پوست خودش از خوشحالی نمیگنجید .
تمام عشقش موتورش شده بود. از آن روز به بعد بیشتر کارهای خانه را با موتورش انجام میداد.
علی شجاعی برادر شهید
اکبر در طول عمری که خداوند به او بخشیده بود هیچ وقت به پدرو مادرش بی احترامی نکرد.او نه تنها احترام پدر و مادر بلکه احترام
تمام اعضای خانواده را داشتند. هیچ کدام از اعضای خانواده ناراحتی از بابت اکبر ندیدند .یک روز آقای علی میر احمدی که از
دوستان اکبر بود آمد دنبال ایشان.معلوم بود که یک کار واجب دارند اکبر خیلی سریع آماده رفتن شد ، مادرمان گفت : اکبر قبل
از اینکه بروی بیا با هم این قالی را تکان بدهیم.اکبر از جلوی در خانه برگشت خیلی ناراحت بود چون کارش دیر شده بود. به مادرمان
بی احترامی نکرد. ولی جوری قالی را تکان داد که گوشه قالی پاره شد.اکبر قالی را انداخت و رفت. خدا بیامرز مادرم گوشه قالی را
دوخت و وقتی اکبر شهید شد همیشه میگفت این دستپخت اکبر است.
جواب دادن به حضرت زهرا (س)
خیلی دلش میخواست به جبهه برود و دین خود را به انقلاب و اسلام ادا کند. ولی خانواده راضی نمی شدند. مخصوصا مادرمان.
آن هم به علت این بود ، اکبر سن کمی داشت . او چندین بار موضوع رفتن به جبهه را با مادرم در میان گذاشت ، هردفعه جواب منفی شنید . موضوع نرفتن خیلی ناراحتش کرده بود. مادرمان میگفت : یک روز وارد اتاق شدم ، اکبر را دیدم نشسته و دو دستش را روی سرش گذاشته است . کنارش نشستم و به او گفتم : پسر جان چته؟ چرا ناراحتی؟ او نگاهی به من کرد و گفت: من میخواهم
بروم جبهه ، ولی شما اجازه نمیدهی. مادرمان گفت : پسر جان ، آخه تو هنوز به کوچک هستی ، بعد از آن اگر تو بری ما تنها میشویم. اکبر یک نگاه با معنی به من کرد و گفت: مادر جان روز قیامت جواب خانم حضرت زهرا (س)را چه میدهی؟
اگر از شما سوال کرد بی بی جان چرا اجازه ندادی که فرزندت به جبهه برود و مثل فرزندم علی اکبر علیه السلام فدایی دین شود ،آیا جوابی برای دادن داری؟ مادرمان گفت: همینکه این سخن را شنیدم دلم لرزید ، خود را در محضر بانوی دو عالم صدیقه زهرا (س) دیدم. گفتم :پسرم راضی شدم ، برو، انشاءالله یک سرباز خوب برای خانم حضرت زهرا(س)و فرزندش حضرت مهدی صاحب الزمان (عج )باشی🥺
با شروع شدن جنگ و حمله رژیم بعث عراق به خاک ایران ،جوانان شهر باغین هم مانند دیگر جوانان کشورداوطلبانه در جبهه حضور پیدا کردند. برای اینکه به این مهم دست پیدا کنند، ازهیچ کاری دریغ نمی کردند..از دستکاری کردن شناسنامه و زیاد کردن سن وفرار از خانه و رفتن به جبهه و...
اکبر هم از این قضیه مستثنی نبود .او هنوز به سن قانونی نرسیده بود ، ولی خیلی دلش میخواست که به جبهه برود. به همین خاطر هر روز این قضیه را به پدر مادرمان گوش زد میکرد ...
خانواده هم اصلا راضی نبودند که ایشان به جبهه برود .چون او به
سن قانونی نرسیده بود و از نظر خانواده هنوز خیلی بچه بود . ایشان گرچه از نظر شناسنامه ای کوچک بود ولی روحی به بلندای آسمان داشت ، ما فکر این را نمیکردیم. روزی نبود که ایشان بر سر اینکه میخواهد برود جبهه بحث نکند. اعتقادش این بود که پدر و مادر انسان باید در همه کار ها از او راضی باشند.
جناب آقای علی میر احمدی دوست صمیمی اکبر بود او به عنوان بسیجی چند باری در جبهه حضور پیدا کرده بود. و از خاطرات جبهه برای او تعریف میکرد ایشان هم اشتیاق فروانی داشت که در جبهه حضور پیدا کند .تا اینکه وقت رفتن به خدمت مقدس سربازیش فرارسید. خیلی خوشحال بود چون به آنچه که میخواست رسید. دیگر هیچکس جلودار آن نبود اون دیگر سرباز وطن و دین شده بود.خودش را به کارگزینی لشکر 41ثارالله معرفی کرد...
رفت اهوازو در قسمت تخریب لشکر شروع به خدمت کرد.در این مدت دوره تخصصی تخریب را آموزش دید.ویکی از تخریب چی های لشکر شد.
عصمت شجاعی خواهر شهید
شهید علي دشتي
نام پدر: علي اكبر
محل تولد:نيشابور
تاریخ تولد: 1337
استان: خراسان رضوي
تحصیلات: ليسانس
محل خدمت: تيپ 3 انصارالرضا
مسئولیت: حانشین تیپ انصارالرضا
محل شهادت: سنگان خواف – درگيري با اشرار
تاریخ شهادت: 1379
زندگی نامه: علي دشتي به سال 1335 در روستاي «روح آباد» از توابع شهرستان نيشابور، ديده به جهان گشود.
دوران ابتدايي را در زادگاهش سپري كرد و سپس براي ادامهي تحصيل به نيشابور رفت.
در خرداد ماه سال 1357 موفق به اخذ مدرك ديپلم علوم تجربي و سپس خود را به حوزهي نظام وظيفه معرفي نمود و به تهران رفت اين روزها، همزمان با روزهاي اوج انقلاب اسلامي بود. او با شور و شوق فراوان در راهپيماييها شركت ميكرد و براي پيروزي انقلاب تلاش مينمود.
با شروع جنگ تحميلي، مشتاقانه به سوي جبهه شتافت و بارها در جبهه حضور يافت.
وي علاوه بر اين كه مسوول بهداري بود، يك نيروي عملياتي هم محسوب ميشد و از هيچ نبردي، هراس نداشت.
پس از جنگ تحميلي نيز، همچنان به مبارزه با دشمنان اين آب و خاك ادامه داد و سرانجام به تاريخ 1/1/1380 در مبارزه با اشرار در منطقهي «سنگان خواف» به شهادت رسيد.
@chelle_shohadaii
هدایت شده از شهید حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹شهید حاج قاسم سلیمانی: شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش میشود.
☑️کانال شهید سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
سلاااااااام سلااااااااام ❤️🌸🌼
خبر خبر خبردار😍😍😍
خبرای خوووووب اومد به بازار ☺️☺️☺️
ان شاءالله خادمین و سربازان امام عصر (عج) برنامه های جذابی برای شما بزرگواران تدارک و تهیه دیده اند
😃😃😃😃
دوتا عید بزرگ در پیش رو داریم عید قربان و عید غدیر 🤩❤️🥳😍
مگه میشه برنامه نداشت براش 😇😇
ان شاءالله قراره جشنواره قربان تا غدیر داشته باشیم 😉🌹
از روز عید قربان ویژه برنامه کانال شروع میشه 😍
هر روز مطالب غدیری جذاب و جالب توجه بارگزاری میشه
و آخر شب از مطالب همون روز پنج سوال طرح میشه
بیست و چهارساعت زمان هست برای پاسخ به سوالات
بعد از بیست و چهارساعت از بین شرکت کنندگانی که پاسخ صحیح به سوالات دادن به یک نفر جایزه ۱۱۰۰۰۰ تومنی تعلق خواهد گرفت 🤩🎉🎊🎁
یعنی نه روز نه جایزه ۱۱۰۰۰۰ تومنی
😍🎁🎉
برای شرکت در مسابقه فقط کافیه مطالب کانال رو مطالعه کنید لطفا این بنر رو بین دوستان و آشنایانتان پخش کنید تا اونا هم توی این مسابقه قشنگ بتونن شانسشون رو امتحان کنن شما هم با ترویج فضائل مولا امیر المومنین از ثواب دنیوی و اخروی بهره مند شوید 😘🥰🌺🌼🌹
https://rubika.ir/modafein_haraam313
لینک کانال روبیکا 👆🌸🌸
🇮🇷http://eitaa.com/sarbaazaan313
لینک کانال ایتا 👆🌼🌼