مهدی شاهدی در ۱۲ آبان ماه سال ۱۳۴۶در بهبهان در خانواده ای مذهبی متولد شد. وی مخالفت خود را با رژیم پهلوی از دوران نوجوانی آغاز کرد و زمانی که در کلاس چهارم دبستان بود، با پرتاب کفش خود به سوی قاب عکس شاه ( که در بالای کلاس نصب بود ) آن را شکست. علی رغم سن کمی که داشت؛ تظاهرات ضد رژیم شرکت می کرد.
#چله_شهدایی
#شهید_مهدی_شاهدی
@chelle_shohadaii
🔰بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در بسیج دانش آموزی فعالیت داشت و از اعضای فعال به شمار می رفت. در مسجد «المهدی» در برگزاری نماز جماعت و کلاس های عقیدتی نقشی فعال داشت. از نظر اخلاقی، الگو و نمونه بود. با اهالی محل زندگی خانواده اش روابط خوب و دوستانه ای داشت و همسایه ها از وی راضی بودند. متدین، بردبار، راست گو و صبور بود.
💫در امور معیشتی خانواده ساعی و کوشا بود؛ و از آنجا که در آمد خانواده از راه دامداری حاصل می شد، در این امور نهایت همکاری را با خانواده می نمود. در عین توجه به معیشت خانواده، به تحصیل نیز می پرداخت و همواره شاگرد ممتاز بود. نمازش را هیچ گاه به تاخیر نمی انداخت و خلوص و صداقتش در رفتارش با دیگران نمایان بود.
#شهید_مهدی_شاهدی
#چله_شهدایی
@chelle_shohadaii
🔰سال ۶۴ با آن که دانش آموز سال چهارم دبیرستان بود، داوطلبانه به جبهه نبرد جزیره مجنون اعزام شد. وی سال ۶۵موفق به دریافت دیپلم متوسطه شد. در همان سال در کنکور سراسری شرکت نمود و در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه شهید چمران اهواز پذیرفته شد و در این رشته به تحصیل پرداخت. همچنین در همین سال در رشته علوم قضایی دانشگاه قم نیز پذیرفته شده و مصاحبه ای نیز انجام داد، اما به علت علاقه به حضور در جبهه کارهای ثبت نامش را دنبال نکرد.
#شهید_مهدی_شاهدی
#چله_شهدایی
@chelle_shohadaii
🍃به امور دنیوی وابستگی نداشت و در آرزوی شهادت در راه خدا بود. تا سال ۶۵ چندین بار قصد عزیمت به جبهه را نمود؛ ولی چون برادرش « رضا » در سال ۶۱ در عملیات رمضان شهید شده بود و برادر دیگرش نیز از رزمندگان جانباز بود و در جبهه حضور داشت، مهدی را از عزیمت به جبهه باز می داشتند.
🥀اخلاق و رفتار برادرش رضا و به خصوص شهادت وی تاثیر عمیقی در روح مهدی گذاشت. سرانجام وی در آذر ماه سال ۶۵ به جبهه فاو در عراق اعزام شد و با شرکت در نبرد سخت فاو، در شب شانزدهم دی ماه همان سال به دیدار پروردگار خویش شتافت.
#شهید_رضا_شاهدی
#شهید_رضا_شاهدی
#چله_شهدایی
@chelle_shohadaii
خاطره ای از شهید شاهدی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
راوی : عبدالرحیم کاووسی
قبل از عملیات کربلای چهار با گردان فتح بهبهان درروستای گسوه آبادان مستقر شدیم . روز قبل از اعزام هر کدام از نیروها مشغول کاری بودند . یکی وصیت نامه می نوشت ، دیگری اسلحه اش را تميز می کرد آن یکی خاطره می نوشت . نگاهم افتاد به "مهدی شاهدی" او دانشجوی رشته ادبیات شهید چمران اهواز بود گفتم: آقا مهدی داری چکار می کنی؟ گفت: دارم شعر می نویسم. ببین چطوره؟ وتک بیت شعری را که نوشته بود برايم اين چنين خواند : عاشق که شدی تیر به سرت باید خورد / زهری است که مانند شکر باید خورد. گفتم : شعرت از نظر محتوی و مضمون عالی است از نظر وزن هم خوب است اما قافیه ندارد گفت: چه بگويم. گفتم : عاشق که شدی تیر به سر باید خورد / زهریست که مانند شکر باید خورد. خوشحال شد و گفت : عالی شد همین را می نویسم.
#شهید_مهدی_شاهدی
#چله_شهدایی
@chelle_shohadaii
ادامه خاطره :
عملیات کربلای ۴ در بدو شروع به دلیل عدم فتح متوقف شد و نوبت به گردان ما نرسید. چند روز بعدگردان ما به شهر فاو اعزام شد و درخطوط پدافندی منطقه عملیاتی مستقر شدیم .
🥀 نیمه های یک شب "فضل الله عصایی" فرمانده دسته مرا از خواب بیدار کرد و با چشمان اشکبار گفت: می دانی برادر مهدی هم رفت. جا خورده پریدم وگفتم : کجا؟ گفت: چند دقیقه قبل سر پست نگهبانی تیرقناسه عراقی به سرش خورد و شهید شد. قطره اشکی بر گونه ام چکیده با خودم زمزمه کردم : عاشق که شدی تیر به سرت باید خورد... و دیگر نیازی به وزن و قافیه ندارد.
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
منبع : ( زراعت پیشه ، نجف ، 1398،تپه عرفان : خاطراتی از روزهای یکدلی ،مشهد ، انتشارات شاملو )
#شهید_رضا_شاهدی
#شهید_مهدی_شاهدی
#چله_شهدایی
@chelle_shohadaii
روزهای آخر، چند روز قبل از شهادتش مدام این یه بیت شعر رو با خودش زمزمه می کرد:
عاشق که شدی تیر به سر باید خورد / زهری است که مانند عسل باید خورد
هیچ کدام از بچه ها نمی دونستن که منظورمهدی از خواندن این یه بیت شهر چیه!
گذشت تا اینکه خبر شهادتش بین بچه ها پیچد وقتی بالا سرش حاضر شدیم دیدم یه تیر خورده وسط پیشونیش به حالت سجده افتاده و به شهادت رسیده.
اون موقع بود که فهمیدیم مهدی می خواست با خواندن اون یه بیت شعر چه چیزی رو بهمون بفهمونه:
عاشق که شدی تیر به سر باید خورد / زهری است که مانند عسل باید خورد
با بچه ها و رفقای شهید قرار گذاشتیم روز بعد از شهادتش یه مجلس یادبود برای شهید شاهدی تو سنگر خود شهید برگزار کنیم، همه قبول کردند.
صبح فرا رسید همه اومده بودند قبل از شروع مراسم شهید نصراله رستگار لب به سخن گشود: بچه ها دیشب خواب مهدی رو دیدم، می گفت به بچه ها بگو کسی برای من گریه نکنه، ناراحت نباشه که جای من خیلی خوبه.🥺
آخه اون لحظه ای که تیر به سرم اصابت کرد جسمم به زمین نیفتاد سر به دامن ارباب بی کفن گذاشتم، اون لحظه آقا بالا سرم بود، تو دامن آقا اباعبدالله(ع) جون دادم… 🌷🥀
السلام علیک یا اباعبدالله🥺😭
#چله_شهدایی
#شهید_مهدی_شاهدی
#امام_زمان
#السلام_علیک_یا_اباعبدلله
@chelle_shohadaii