پس از بهبودی به عضویت رسمی پاسداران کمیته ی انقلاب اسلامی در آمد و در کمیته ی کلانتری مرکز مشغول به فعالیت شد. در این مدت ضمن پاسداری از نظام جمهوری اسلامی موفق به تاسیس هیأت و جلسات قرآن و اقتتاح کتابخانه با کمک دوستان مذهبی خود در اول خیابان حسام الدین شد. همزمان با شروع فعالیت کتابخانه بحث و درگیری بین شهید و دوستان ایشان با افراد سازمان منافقین و سازمان توده و چریک ها فدای خلق شروع شد. منافقین درحرکتی مذبوح کتابخانه را به آتش کشیدند و کتب مذهبی و قران کریم را در آتش سوزاندند تا با خیال آقا مهدی بزاززاده و دوستانش را بترسانند و دیگر کتابخانه ای در آنجا نباشد، اما شهید باز به دایر کردن کتابخانه اقدام نمود. سازمان منافقین یک بار هم نزدیک صبح مواد آتش زا درون خانه شهید سید مهدی انداختند که خوشبختانه به ایشان صدمه ای نرسید و با کمک همسایه ها آتش خاموش گردید.
و این ماجراها ادامه داشت و شهید هر روز از طرف سازمان منافقین اقدام به تهدید و ترور می شد، لیکن ذره ای خلل در کارش به وجود نیامد. شهید سید مهدی هیچ وقت از مواضع جمهوری اسلامی و امام(ره) عقب نشینی نکرد، بلکه با قدرت تمام به حفظ و پاسداری از آرمان های نظام اسلامی پرداخت. ایشان در کمیته ی انقلاب اسلامی بصورت مداوم حضور داشتن و بیشتر به پاسداری و دفاع از مردم و دستگیری منافقین در خانه های تیمی شرکت داشتند. شهید سید مهدی دارای شخصیت شاد و مهربان و دوست داشتنی ای بود و همه محل از ایشان به نیکی یاد می کردند. او تمام وقت خودش را در مسجد یا هیأت به سر می برد و عبادت و نمازش هیچوقت ترک نمی شد. به گفته مادر شهید شب قبل از شهادت او وقتی در منزل بود حالت خاصی داشت، دیگر اون شادی و نشاط و خنده و شوخی همیشگی را نداشت و مرتب می گفت مرا حلال کنید.
صبح روز یکشنبه 1360/05/07 وقتی خواست از منزل خارج شود با گریه مادر را بوسید و خداحافظی کرد، با اینکه دست شهید هنوز بر اثر ترکش بسته شده بود از خانه خارج شد. بعد از خداحافظی به کمیته مستقر در کلانتری مرکز رفت. در همان روز سازمان منافقین اعلام جنگ مسلحانه کرد و به سمت مجلس شورای اسلامی در حرکت بودند که شهید سید مهدی به اتفاق چندتن از پاسداران جهت جلوگیری از نفوذ منافقین در چهارراه ولیعصر (عج) مستقر شدند. شهید به اتفاق پاسدار جانباز سید احمد میراسماعیلی با موتور به سمت منافقین مسلح حرکت کردند که در همین حین تیری مستقیم به سید احمد و بعد از خروج تیر به بدن شهید اصابت می کند. هر دو به زمین افتادن، شهید سید مهدی که مسلح بود شروع به تیراندازی می کند تا هم مانع حملهی منافقین بشود و هم اینکه سید احمد از صحنه دور بشود. بعد از اینکه همه فشنگ های سلاحش تمام شد، از هر طرف آماج تیر به بدنش اصابت کرد سپس منافقین با آن کینه ای که از این مردخدا داشتند با مواد آتش زا بدن پاک شهید را سوزاندند. پیکر شهید در روز 07/05/1360 بعداز تشییع باشکوه در بهشت زهرا، قطعه 24 شهدا به خاک سپرده شد.
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🗓 بازنشر
🔰 لوح | جوان بااستعداد و شجاع
▫️آیت الله خامنهای در پادگان گلف اهواز با جوانی آشنا شد که واحد شناسایی سپاه را راه اندازی کرده بود. حسن باقری سابقهی خبرنگاری داشت. توانسته بود واحد شناسایی در سپاه را راه اندازی کند: «نقشهای بود و آن وقت میآمدند کالکها را روی آن نقشه نصب میکردند و تشریح میکردند که اینها چیه. یک وقت من دیدم پسر بچهای بلند شد. بالا آمد ایستاد و شروع کرد شرح دادن. به قدری قشنگ، به قدری دقیق اینجا یک پل است؛ زیرش این است اینجا این جوری است اینجا یک بلندی است. اینها نشان دهندهی هم استعداد بود هم شجاعت. چون این شناساییها از دور امکان ندارد باید آدم برود زمین را شناسایی کند.
📥 نسخه قابل چاپ 👇🏼
khl.ink/DarLebaseSarbazi
شهید سید مهدی بزاززاده اولین باری که توسط ساواک دستگیر و شکنجه شد یک نوجوان بود . همان موقع که برای پخش اعلامیه امام خمینی سیلی خورد فهمید که مبارزه یک کار جدی و مردانه است . با شروع جنگ به گروه جنگ های نامنظم دکتر چمران در سرپل ذهاب پیوست . توی یکی از درگیری ها از ناحیه دست به شدت مجروح شد و به عقب برگشت . سید پس از بستری شدن در بیمارستان تهران وارد کمیته انقلاب اسلامی شد . او با کمک رفقایش اول خیابان «حسام الدین» یک کتابخانه و هیأت فرهنگی مذهبی راه انداخت . توده ای ها و اعضای سازمان منافقین که حریف استدلال های منطقی او نمی شدند کتابخانه را آتش زدند اما سید مهدی دوباره آن را ساخت .او منافقین را می شناخت . بارها خانه های تیمی آنها را شناسایی و متلاشی کرده بود . خوب می دانست که اعضای آن به صغیر و کبیر رحم نمی کنند و هر عابر و بیگناهی را در خیابان به گلوله می بندند . یک روز اول صبح با مواد آتش زا به خانه سید حمله شد . اگر همسایه ها نرسیده بودند اهل خانه در آتش می سوختند ... *** بعد از انفجار ساختمان مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و یارانش این بار منافقین قصد حمله به ساختمان مجلس شورای اسلامی را داشتند . هفتم مرداد ماه 1360 این خبر به کمیته مستقر در کلانتری مرکز تهران رسید . سید مهدی و همکارانش وقت زیادی نداشتند . با سید احمد میراسماعیلی سوار موتور شدند . باید هرچه سریعتر خودشان را به چهارراه ولی عصر (عج) می رساندند و جلوی حرکت تیم های مسلح آنها را سد می کردند . داشتند به چهارراه نزدیک می شدند که دیدند تعدادی از منافقین مسلح در گوشه و کنار پیاده رو جولان می دهند . ناگهان تیری به سید احمد خورد و از توی کمرش بیرون آمد . کنترل موتور از دست سید احمد خارج شد و هر دو افتادند روی زمین . سید مهدی نگاهی به دست مجروحش که هنوز خوب نشده بود انداخت و دوباره سرش را بالا گرفت. اسلحه اش را کشید و سعی کرد با استفاده از روش هایی که از شهید چمران آموخته بود رفیق مجروحش را از مهلکه نجات دهد . او موفق شد ولی منافقین که تعدادشان زیاد بود سید مهدی را به گلوله بستند. پیکر غرق در خونش وسط خیابان ولی عصر(ع) تهران افتاده بود که یکی از اعضای سازمان بنزین آورد و او را سوزاند ...
هدایت شده از قرآن و حدیث
💔شب کودکان غزه اینگونه صبح می شود
▪️باران هميشه حادثه اى عاشقانه نيست
▪️از ما كه سقفمان شده است آسمان بپرس
🤲اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
@ahlolbait
شهید علی زارع زاده
متولد 1317.1.10
محل شهادت ماووت عراق
تاریخ شهادت 1366.12.8
چگونگی شهادت ترکش بهسر
وصیت نامه ندارد
ایشان از کودکی با مسجد و جلسات قرآن انس گرفت بزرگتر که شد عشق مولایش امام حسین ع در جانش تراویده عشقی که او را به جبهه کشاندنشان او را در زمره یاران امام حسین ع ثبت کرد
آخرین بار به عنوان راننده بلدوزر (سنگر ساز بی سنگر)به جبهه های غرب اعزام شد و با اصابت ترکش از ادامه حضور در جبهه باز ماند
این شهید عزیز عشق و علاقه ی بسیار به ابا عبدالله الحسین علیه السلام داشت،و در ایام محرم در سوگ سرور شهیدان و آزادگان نوحه سرایی می کرد سرانجام نیز چون مولایش با سری مجروح به ملاقات معبودش شتافت