eitaa logo
``کیمسوفیا``
82 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
275 ویدیو
4 فایل
ما؟ کاشفان قتل: کیمیاگرِ شکسته و فیلسوفِ مجنون♥️🌱 منطق حکم میکند که ما به همه مظنون باشیم مگر اینکه دلایل قانع کننده ای وجود داشته باشد که بی گناهیشان را ثابت کند. _هرکول پوآرو🔍
مشاهده در ایتا
دانلود
حسرت پرواز را نخور! اندیشه‌ات پریدنی‌ست. در تکرار بی‌هیاهوی موج های سنگی له نشو. تو به لطافت یک پر هستی!
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست میروی و خانه لبریز از نبودت میشود باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست بیتا امیری
``کیمسوفیا``
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می نشینی روبه رویم خس
از اون شعراست که آدم شادو غمگین میکنه؛ دیگه با آدم ناراحت چه میکنه رو به تصور خودتون واگذار میکنم.
و تمام اندوه‌ها را در سکوت گذراندم..
شما هم اینجوری هستین که وقتی یاد خل بازی های احمقانه دوران بچگیتون میفتین دلتون میخواد هم خودتون رو خفه کنین هم همه اون فامیل هایی که اون رفتارتون رو دیدن؟
هدایت شده از تقدیمی های چنل فصل آخر
Atlantis.mp3
9.3M
هدایت شده از تقدیمی های چنل فصل آخر
آدم‌هایی که دوستشان داری جبر ریاضی نیستند: که محاسبه شوند، تفریق شوند، با یک ممیز بین خودت و آنها فاصله بیندازی. -راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب تقدیم به:https://eitaa.com/chem_philos
``کیمسوفیا``
تقدیم به: https://eitaa.com/chem_philos
وای مرسی. وای مرسی✨. خیلی خوشگله این.
سکوت و میکنم و غم در دلم میجوشد. آرام آرام بالا می‌آید و از گلویم به چشمانم میرسد. به پشت دو قدمی بر میدارم و بعد میدوم. صدایشان همه جا هست.. همه جا. به خانه که میرسم قدم هایم آرام است و صدا ها بلند تر. به اتاقم که میرسم چشمم می افتد به خیال‌انگیز ترین و باصلابت ترین صامت تاریخ:کتاب هایم. لای آخرینی که داشتم میخواندمش را باز میکنم و اجازه میدهم موج های امنتیش به روحم جلا ببخشد.
گمان میبردم مبرهن تر از مرگ زندگی باشد..
مشکل ما از اونجایی شروع شد که همه فکر میکردن منطقی ها (Xxtx ها) نباید احساس داشته باشن...