🚨 بیشرفی سر گور دیکتاتور پهلوی
ربع پهلوی و ابراهیم حامدی، خواننده مبتذل در سالگرد به درک واصل شدن شاه دیکتاتور ایران بر سر گورش در مسجد رفاعی مصر حاضر شدهاند در حالی که همسرانشان روسری سر کردهاند! همین بیشرفها و رسانههای همسو با آنها در طول ماههای گذشته مردم را به حضور بدون حجاب در مساجد و هیآت عزاداری تشویق و ترغیب میکردند!
#آگاهی_سیاسی #جهاد_تبیین #طنز_سیاسی #حجاب #حجاب_عفاف
پاسخ درخور توجه و مستند و عاقلانه به ادعای حضور همه جور آدم در عزاداری امام حسین علیه السلام توسط حاج شیخ حسین انصاریان :
مجلس عزای امام حسین(ع) پذیرای همه نوع افکار است، اما نه همه نوع ابزار
شراب خوار هم شاید به مجلس امام حسین بیاید اما نه با شیشه شراب، قمارباز هم میتواند به مجلس امام حسین بیاید اما نه با آلات قمار
آن سگباز و میمونباز هم میتوانند به مجلس امام حسین بیایند اما نه با سگ و میمون
طبیعتا آن کسی هم که کاشف حجاب است و در خیابانها تننمایی میکند هم میتواند به مجلس امام حسین بیاید اما وقتی به مجلس امام حسین وارد شد حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه یعنی با سر لخت و یا تن لخت وارد شود. پس حتماً باید آداب پوشش را رعایت کند.
بله دستگاه امام حسین بزرگ است و پذیرای همه افکار و ادیان است. ولی قائده و قانون دارد، احترام دارد.
همه نوع آدمی حق دارد وارد مجلس امام حسین شود،حتی آن گنهکار هم حق دارد، اما هیچکس حق ندارد آداب این مجلس را به سخره گرفته و بیحرمتی کند.
هیچ کس حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه وارد این مجلس شود و حرمت این مجلس را بشکند و قبح زدایی کند.
مهمان حرمت دارد به شرط اینکه حرمت صاحب خانه را حفظ کند.
#ماه_محرم #جهاد_تبیین
#شبهات #حجاب_عفاف #حجاب
شربت خنک کننده ، ضد عطش ، آرام بخش
🔸یکی از سالمترین، مقوی ترین و خوشمزه ترین نوشیدنی های خنک برای فصلهای گرم وروزه داری، شربت بهارنارنج و تخم شربتی است.😋
😍خواص شربت بهارنارنج :
🔹آرامشبخش
🔸ضد هیجانات دستگاه عصبی
🔹تقويت قلب و اعصاب
🔸از بین بردن تشنج و تپش نامنظم قلب
🔹کاهش سردردهای میگرنی
🌻اگر بهارنارنج را با بید مشک ترکیب کنیم مخلوط خوبی برای رفع استرس میشود.
#طب_سنتی #دانستنیها
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 #کلیپ_انگیزشی
👏 #هفتههای_علوی
🙏 موضوع: #زیبایی
👌هر هفته یک نکته از جملات کاربردی #نهجالبلاغه
🙏#حجتالاسلام_حسنی
#سلام
#صبح_بخیر
👏 صبح روز #پانزدهم_محرم همراه با نور و برکت #امام_حسین علیه السلام باشد.
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۵۵۷
#امروز👇
🙏 #چهارشنبه #یازدهم_مرداد ۱۴۰۲
👈ثواب قرائت امروز محضر مبارک #امام_حسین و همه #شهدای_کربلا علیهمالسلام
☆"مهمترین مهارت زندگی مشترک!"☆
♦️ مهارت #حل مشکل،(#تعارض)،
مهمترین مهارت زندگی مشترک است،
زیرا اگر این مهارت را به دست نیاورید
زندگیتان به قدری بهم میریزد که کسب دیگر مهارتها فایدهای نخواهد داشت.🔻
✅ مهارت حل مشکل یعنی اگر در زمینهای با همسرتان اختلاف نظر پیدا کردید، بتوانید مشکل را حل کنید و به نقطه نظر مشترک برسید.
#حل_تعارض_زوجین
#همسر
#مهارت_زندگی
#همسرداری
⤴️⤴️
#دختر_شینا
قسمت هفتاد و هفت
اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه ها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند، اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.با خودم می گفتم: «همین امروز و فردا صمد می آید. او که بیاید، حوصله ام سر جایش می آید. آن وقت دوتایی خانه تکانی می کنیم و می رویم برای بچه ها رخت و لباس عید می خریم.» یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور افتاد. چرا این کار را کردم. چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم. بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: «صمد خودش می آید و برای بچه ها خرید می کند.» خیلی اصرار کرد. دست آخر گفت: «پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگ ترت هستم.» هنوز هم توی روستا رسم است، نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می خرند. نخواستم دلش را بشکنم؛ اما نمی دانم چطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشش نیامد گفت: «خواهر جان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد.»
گفتم: «نه، همین خوب است.»
همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش آب و رنگ می خرم.بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند.خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود، گفت: «مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس های بابا را با خودش برد.»
ناراحت شدم. پرسیدم: «چرا زودتر نگفتی؟!...»
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: «یادم رفت.»
اوقاتم تلخ شد.یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
بچه ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: «بابا!.. بابا آمد...»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله. از چیزی که می دیدم، تعجب کرده بودم.پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم، امین، هم با او بود. بهت زده پرسیدم:«با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟!»
پدرشوهرم پیرتر شده بود.خاک آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: «نه...خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه.»
پرسیدم: «چطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 #کلیپ #تقویم_محرم
👏 #وقایع_روز_پانزدهم_محرم
🙏موضوع: #تاریخ_گویای_محرم
👌همگام با #کاروان_امام_حسین از #کربلا تا #کوفه و #شام
#امام_حسین #محرم #مقتل #مقتل_خوانی #روضه #روضه_امام_حسین #تاریخ_امام_حسین #تاریخ_محرم #ناگفته_های_کربلا #در_کربلا_چه_گذشت؟
#ماجرای_کربلا #تاریخ_کربلا #دهه_محرم #زینب_کبری #اسرای_اهل_بیت #داستان_محرم #داستان_کربلا