eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
13.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
140 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یڪ میان وعده خوشمره و مقوی😍 ✔️مواد لازم: 🥣حریره بادام+6 🥣ڪره بادام زمینی +12 🥡ڪنجد+7 🍥سه شیره+8 🚰آب ✖️(+6یعنی 6 ماه به بالا مجاز است) ✖️ خسته نباشید نوش جان🤗 اگر سویق حرارت ببیند هیچ مشڪلی ندارد✔️ خاصیت حریره بادام ✔️: غذایی مقوی با طبیعت گرم و تر بسیار زود هضم است و برای ڪودڪان شیرخوار و افراد مسن مناسب است. حریره بادام جهت پوڪی استخوان، نرمی استخوان و رشد استخوان نیز مفید است. چاق ڪننده است و نیروی درونی بدن را افزایش می دهد و عالی برای وزن گیری افزایش هوش و جلوگیری از دیابت. ⛔حتما از سویق و جوانه گیاهان تازه توی غذای ڪودڪان استفاده ڪنید چون دوسال ابتدایی ڪودڪان دوسال طلایی برای رشد و شڪوفایی ڪودڪان هست پس آن ها از غذا های مقوی دریغ نڪنید. 🌼 🌈🌼 ╲\╭┓ ╭ 🌈🌼🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢با این بازی ها مهارتهای حرکتی کودکتون رو رشد بدین و تقویت کنید. 🟢این بازی ها همه حواس بچه ها رو درگیر میکنه 🧩 ∩_∩ („• ֊ •„)🧩 ┏━━━∪∪━━━┓ 🟢 @childrin1 🟢 ┗━━━━━━━━━┛
‍ 🌳🐣جوجه کلاغ پارک🐣🌳 تابستان بود. مدرسه ها تعطیل شده بود و پارک بزرگ شهر هر روز پر می شد از هیاهو و سر و صدای بچه ها. جان می گرفت از شور و شادی و خنده آنها. پی بازی بودند همه؛ در جنب و جوش؛ سرسره بازی، تاب و الاکلنگ، ترامپولین، هفت سنگ. گرچه گهگاهی هم صدای گریه کودکی که زمین خورده بود، یا بهانه گیری می کرد به گوش می رسید، اما از آن بالا اگر کسی پارک را می دید گوشه ای از بهشت را می دید انگار. بر فراز یکی از کاج های بلند، درست چسبیده به زمین بازی بچه ها، لانه کلاغی بود. درون این لانه جوجه کلاغی که یک ماهی بود سر از تخم درآورده بود با پدر و مادرش زندگی می کرد. جوجه کلاغ که به تازگی چشمانش باز شده بود و پرهای سیاهش داشتند کم کم پدیدار می شدند، هر روز پسین می آمد لبه لانه، سرک می کشید و با اشتیاق پایین را نگاه می کرد. او که این همه شادی و شادمانی را در بچه ها می دید، دوست داشت زودتر بزرگ شود، بتواند پرواز کند و برود با بچه های آدمها بازی کند. یک روز همین آرزویش را به پدر و مادرش گفت. آنها به او گفتند ما نمی توانیم با انسان ها بازی کنیم چون برخی از آنها ما را آزار می دهند، در قفس زندانی می کنند، سنگ به ما پرت می کنند، چوب به ما می زنند، پرهای ما را می کنند، ما حتی نباید به آنها نزدیک شویم. خیلی از آنها هم خوبند و نه تنها ما را آزار نمی دهند بلکه به ما کمک هم می کنند. خوراک و دانه می دهند به ما، اگر بیمار شده باشیم درمانمان می کنند، اگر زخمی شده باشیم بر زخم هایمان مرهم می گذارند. اما مشکل اینجاست که ما نمی دانیم کدام انسان خوب است کدام انسان بد. برخی از انسانها برای ما دانه می پاشند و وانمود می کنند با ما دوستند، اما دنبال این هستند که ما پرنده ها را بگیرند و در قفس بیاندازند یا حتی بدتر بکشند. اما جوجه کلاغ نمی توانست باور کند که این موجودات به این شادی بتوانند چنین کارهای بدی بکنند. تا اینکه یک روز که تابستان از نیمه گذشته بود و جوجه کلاغ پر و بالش دیگر خوب بزرگ شده بودند و تمرین پرواز را به کمک پدر ومادرش به تازگی آغاز کرده بود چیزی را دید که خیلی برایش دردآور بود. ظهر بود و پارک خلوت بود. چند تا بچه دنبال گربه ای توی پارک می دویدند. گربه گویا که یکی از پاهایش زخمی شده بود. می لنگید و نمی توانست به خوبی بدود. سعی می کرد از دست بچه ها پشت درختی یا نیمکتی پناه بگیرد. بچه های آدمیزاد همان بچه هایی که جوجه کلاغ همیشه در حال بازی و شادی دیده بود، گربه را با چوب و لگد می زدند و گربه بیچاره داشت درد می کشید و ناله می کرد. در همین زمان پیرزنی با نوه اش جلو آمدند. پیرزن بچه ها را دعوا کرد. آمد جلو که گربه را از روی زمین بردارد. گربه از ترس اینکه پیرزن هم می خواهد آزارش دهد نزدیک بود دست او را گاز بگیرد. نوه پیرزن که پسری پنج شش ساله بود، از توی سبدی که همراهشان بود ظرفی را در آورد و آن را نزدیک گربه گذاشت. گربه که پیدا بود بدجور گرسنه است ترسش را کنار گذاشت، به طرف بشقاب خزید و شروع به خوردن کرد. تکه های استخوان را این ور و آن ور می کرد و خوب می لیسید و پاک می کرد. گربه که سرگرم خوردن بود پیرزن به او نزدیک شد، نوازشش کرد و به نوه اش گفت هرچه در سبد است را بریزد درون پلاستیکی و سبد را خالی کند. پسرک سبد را خالی کرد و مادربزرگ به آرامی گربه را بغل کرد و درون سبد گذاشت. بیمارستان چسبیده به پارک بود. گربه را بردند آنجا. جوجه کلاغ نیز از این درخت به آن درخت می پرید و آنها را دنبال می کرد. مادربزرگ سبد گربه را در حیاط بیمارستان پیش نوه اش گذاشت. رفت و پس از چند دقیقه با یک پرستار سفید پوش برگشت. پرستار زخم پای گربه را ضدغفونی و پانسمان کرد. مادربزرگ و نوه اش از پرستار تشکر کردند. پلاستیک را مادربزرگ برداشت و سبد گربه را نوه، از بیمارستان آمدند بیرون، سوار تاکسی شدند و رفتند. جوجه کلاغ نفسی با خیال راحت کشید و پیش خود گفت خدا را شکر، داشت از همه آدمها بدم می آمد. و از خدا خواست که این مادربزگ و نوه مهربان هیچ گاه گرفتار و غمگین نشوند. ╲\╭┓ ╭ 🌳🐣 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قد کودک من چقدر باید باشه؟ «لطفا کانال ما رو به دوستان خود معرفی کنید». ♧ ∩_∩ („• ֊ •„)♡ ┏━━━∪∪━━━┓ ♡ @childrin1 ♧ ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دردونه،،،.mp3
3.62M
"در انتهای کلاس" قسمت اول با صدای (خاله شادی) 💗 ∩_∩ („• ֊ •„)💗 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 🌙 ┗━━━━━━━━━┛
چراغ خونه ی مایی دیگه از شب نمی ترسم تو مهتابی تو زیبایی تو این جایی لالالایی گل مایی لالالایی بمونی تا ابد پیشم نری جایی لالالایی لالادنیا پر از رنگه یه جا صلحه یه جا جنگه لالاهرجا که آشوبه دلا غمگینه و تنگه لالا دنیا پر از نوره پر از عشقه پراز شوره ولی گاهی تو می بینی دلا از همدیگه دوره لالا لالاشب تاره درخت سیب بیداره لپ سیبا همه سرخه درخت انگار تب داره! لالالالاگل سنبل نشسته توی ایوون گل هواگرمه که این طوری عرق کرده تن بلبل لالالالاگل گندم لالاخوابن همه مردم نترس ازشهر خواب امشب کسی اونجا نمی شه گم لالالالاگل صدپر گل نیلوفر مادر بخواب آروم که می خنده شب زیبای شهریور ♥️ ∩_∩ („• ֊ •„)♥️ ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 ⭐️ ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1،،،،کانال دُر دونه.mp3
4.06M
"در انتهای کلاس" قسمت دوم با صدای (خاله شادی) 💗 ∩_∩ („• ֊ •„)💗 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 🌙 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"پرستو لونش لالا کرده" 👆👆👆 💜 ✨💜 💜✨💜 ╲\╭┓ ╭ ✨💜 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1...کانال دُردونه.mp3
3.33M
"دندون لق من کی میافته" با صدای (خاله شادی) 💗 ∩_∩ („• ֊ •„)💗 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 🌙 ┗━━━━━━━━━┛
کانال دردونه... ... _401244348827566391.mp3
4.67M
"گل نرگس" 💗 ∩_∩ („• ֊ •„)💗 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌺 @childrin1 🌺 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱    🍃     🌱     🍃 🍃    🌱     🍃     🌼 🌱    🍃     🌸 🍃    🌱 🌱    🌼 🍃 🌸 سـ😍✋ــلام روز قـشنگـــ🌸🍃 تابستونیتون بخیر امــیـدوارم 🌼🍃 هفت روزهفتتون ️یکی از یکی زیبـاتر🌸🍃 و دوست داشتنی تر و️ پراز عشق  و دوستی🌼🍃 و پر از خیر و برکت باشـه صبحتون به زیبـایی گـــل🍃🌸 هفته ی خـوبـی داشتـه باشیـد🍃🌼 🌸 ∩_∩ („• ֊ •„)🌼 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌼 @childrin1 🌸 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«ناسور» قسمت: سوم «ناسور نام یک انیمیشن ایرانی از نبرد کربلا می‌باشد که به کارگردانی عبدالله دالوند که در ایران تولید شده‌است و انیمیشن برگزیده جشنواره نجف است.این انیمیشن در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد بهترین انیمیشن بوده است.»  🎞 ∩_∩ („• ֊ •„)📺 ┏━━━∪∪━━━┓ 📺 @childrin1 🎞 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚بازگشت دوست حبابی💚 ♥️ ∩_∩ („• ֊ •„)🌈 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌈 @childrin1 ♥️ ┗━━━━━━━━━┛
چهاردهمین آیه از              سوره پاک لقمان سفارش مهمی                   داده به هر مسلمان میگه باید همیشه              کنار شکر خدا یادت باشه تشکر                کن از مامان و بابا 🌸 ∩_∩ („• ֊ •„)🌸 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌼 @childrin1 🌼 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥳بازی هیجانی 🙌تقویت حرکات ظریف 🤓دقت توجه و تمرکز 🤩هیجان و هدف 🦵تقویت حرکات درشت 👀هماهنگی چشمها 🐝 ∩_∩ („• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ ♥️ @childrin1 ♥️ ┗━━━━━━━━━┛
‍ 🔮⭐️ دندان شیری ⭐️🔮 مدتی بود مسواک و خمیردندان با هم قهر کرده بودند و مونا نمی‌توانست دندان‌هایش را تمیز کند،ماجرا از این قرار بود… یک شب وقتی مونا می‌خواست دندان هایش را مسواک بزند یکی از دندان‌هایش افتاد و از جای دندانش کمی خون آمد.خمیر دندان و مسواک که هر دو مونا را خیلی دوست داشتند، هر کدام تقصیر را گردن دیگری انداخت. خمیردندان می‌گفت: ” تقصیر تو بود که اون دندان افتاد، چون تو دندان‌های مونا را محکم مسواک کردی”. اما مسواک می‌گفت:” تقصیر توست. حتما خمیر تو خوب نبوده و دندان مونا را از لثه‌اش جدا کرده، چون من محکم مسواک نزدم.” دعوای مسواک و خمیر دندان باعث شد که مونا نتواند دندان‌هایش را مسواک بزند و بعد از خوردن غذا، شیرینی و شکلات خورده‌های غذا بین دندان‌هاش باقی ماند. چند روز گذشت، یک روز مونا گریه کنان در حالی که دستش روی صورتش بود پیش مادرش رفت وگفت: “مامان دندونم ، دندونم درد می کنه.” مادر دست مونا را از روی صورتش برداشت و گفت: “دهانت را باز کن ببینم.” مونا دهانش را باز کرد و مادر دید خرده‌های غذای مانده بین دندانها یکی از دندان‌های مونا را خراب کرده و به خاطر همین دندانش درد گرفته. مادر از مونا پرسید: ” مگر مرتب دندان‌هایت را مسواک نمی زنی؟ “ مونا ماجرای قهر مسواک و خمیر دندان را برای مادرش تعریف کرد. مادر و مونا پیش خمیردندان و مسواک رفتند، آنها هنوز با هم قهر بودند و پشتشان را به هم کرده بودند. مادر خمیردندان و مسواک را برداشت و به آنها گفت: ” ببینید، قهر شما باعث شده تا دندان مونا خراب شه و درد بگیره. مگه شما دوستان او نیستید؟ “ هر دو با هم گفتند: “چرا من دوست مونا هستم.” و خمیر دندان ادامه داد: “من مونا رو خیلی دوست دارم برای همین وقتی دیدم مسواک یکی از دندان‌هاش رو کند، دیگه باهاش صحبت نکردم.” مسواک گفت: ” نه! من دندان‌های مونا رو نکندم. این خمیر دندان بود که دندان مونا رو کند.” مادر خمیردندان و مسواک را به دست مونا داد و گفت: ” شما هر دو اشتباه می‌کنید، چون هیچ کدام از شما باعث افتادن دندان مونا نشدید. آن دندان یکی از دندان‌های شیری مونا بود که افتاد، و به جای آن یک دندان دایمی و قشنگ در میاد. حالا بهتره شما با هم آشتی کنید تا مونا بتونه دندان‌هاش رو بشوره و همه با هم به دندانپزشکی بریم. در مطب آقای دکتر بیشتر راجع به دندان های شیری صحبت می‌کنه.” آقای دکتر بعد از اینکه دندان‌های مونا را دید گفت: ” خانم کوچولوی به این تمیزی چرا دندان‌هاش خراب شده؟” و مونا ماجرای مسواک و خمیر دندان را برای آقای دکتر تعریف کرد. آقای دکتر پرسید: “خب این دوستای کوچولوی ما کجا هستند؟” مونا گفت:” آنجا روی میزند، اما انگار هنوز با هم قهرن.” اقای دکتر گفت: ” پس بهتره من دلیل افتادن دندان تو را بگم تا این دو دوست قدیمی دیگه از دست هم ناراحت نباشن. ما برای جویدن غذا به دندان نیاز داریم و وقتی که خیلی کوچکیم دندانهایمان کم کم در میاند اما این دندان‌ها، دندان‌های شیری هستند، و بعد از چند سال وقتی ۶-۷ ساله شدیم یکی یکی می‌افتند و به جای آنها دوباره دندان‌های تازه در میاریم، اما اگه مواظب دندان‌هامون نباشیم و این دندان‌های جدید خراب بشن، آنوقت من مجبور میشم آن دندان خراب را بکشم، اما دیگه جای اون دندان تازه‌ای در نمیاد.” مسواک و خمیر دندان که متوجه اشتباهشون شدند، قول دادند دوستان خوبی برای هم باشند و به مونا کمک کنند تا دندان‌های سالمی داشته باشد. وقتی از دندانپزشکی به خانه برگشتند مونا جلوی آیینه رفت و خندید و به جای خالی دندانش نگاه کرد، حالا دیگه خوشحال بود چون می‌دانست به زودی یک دندان دیگر در جای خالی دندانش درمیاد. 🔮 ⭐️🔮 🔮⭐️🔮 join🔜 @childrin1
@childrin1ــکانال دُردونه.mp3
3.37M
"شاهین و شاخه ی بریده" با صدای (خاله شادی) 💗 ∩_∩ („• ֊ •„)💗 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 🌙 ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه'.mp3
2.84M
"بنیامین بهادری" 👆👆👆 💜 ⭐️💜 💜⭐️💜 Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا