🍃 🍃 🌱 🌱 🌱 🍃 🌱
🌱 🌱 🍃 🌷 🍃 🌷 🍃
🍃 🌷 🌱 🌱 🌷
🌱 🌷 🌷
🌷
1403/4/11
به 11 تیر ماه خوش آمدید 🌷🍃
امــروزتـان شــاد و زیبــا 🌷🍃
امـیدوارم امروز خــدا
سرنوشتی دوستداشتنی🌷🍃
زنـدگی پـر از عــشـق
روزی فراوان، لبی خـندان 🌷🍃
ودلی مهربون براتون رقم بزنه🌷🍃
دوشنبه تـون قـشنگــــــــ و گـلبـارون 🌷🍃
🍃 ∩_∩
(✷‿✷) 🍃
┏━━━ ∪∪━━━┓
🌷 @childrin1 🌷
┗━━━━━━━━━┛
48.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«پینوکیو»
قسمت : ۷ پارت ۱
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
20.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«پینوکیو»
قسمت : ۷ پارت ۲
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
💛جان پیمبر سلام💚
💚حضرت حیدر سلام💛
💛برادر و وصی و...💚
💚نفس پیمبر سلام💛
🌺بچهها جون، عید بزرگ مباهله مبارک🌺
توی این روز بزرگ، خدای مهربون یه بار دیگه عظمت مولامون رو به همه نشون داد.
و همه ی مردم فهمیدن که دنیا و هرچی که توی دنیاست فقط و فقط بخاطر اهل بیت (علیهمالسلام) خلق شده♥️
🍃🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸🍃
┏━━━∪∪━━━┓
🍃🌺@childrin1 🌺🍃
┗━━━━━━━━━┛
روزِ مُباهِله
سلامِ من به بچه های شیعه
که دنبالِ حقیقتن همیشه
میخوام بِگم یه قِصّه من بَراتون
عَوَضْ بِشه یِکم حال و هواتون
یه قِصّه از یه روزِ خیلی مهم
نَگی یه وقت نگفتی این و بِهم
یه شهری بود به اسمِ شهرِ نَجْران
مسیحی بودن و نَه یک مسلمان
یه روز پیامبرِ خدا مُحَمَّد
یه نامه داد بَراشون از محبَّت
دعوت بِشَن به دینِ خوبِ اسلام
به دینِ مهربونی ، عشق و اِکرام
ولی قبول نکردن و با اِصرار
اسلام و دینِ ما رو کردن اِنکار
خدا بِگفت به حضرتِ محمد
مُباهِلِه بِکُن با اون جماعت
یعنی که مردمانِ شهرِ نجران
بیان و با پیامبر و عزیزان
دُعا کُنن خدا عذاب کُنه اون
کسی رو که نبوده حق باهاشون
روزِ مُباهِلِه رسید و نجران
دیدن پیامبر اومده چه خندان
دستِ امام حسن رو تویِ دستاش
امام حسین رو هم آورده همراش
حضرتِ زهرا و علی رو هم با
خودش آورده بود به همراه
مسیحیا وقتی دیدن که احمد
رسیدْ با خانواده اش به مقصد
ترسیدن و گفتن با هم که حتما
حق با پیامبرِ خداست و قطعا
باید به حرفای نبی کُنیم گوش
این روز و هرگز نکنیم فراموش
شاعر : علیرضا قاسمی
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)✨
┏━━━∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
31.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
🎥انیمیشن مباهله پيامبر با مسيحيان نجران
🌸بچه ها ، امروز سالروز مباهله هست .روزی که مسیحیان ، حق بودن و راستگو بودن پیامبر را قبول کردند.
✅ مباهَلَه، درخواست لعن و نفرین الهی برای نشان دادن حق بودن است و بین کسانی رخ میدهد که هر کدام ادعای حق بودن دارند.
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)✨
┏━━━∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
«با این قصه به کودکت یاد بده تماشای کارتون زیاد مضره»
با خدای مهربون ، زیر سقف آسمون، هیچ کسی تنها نبود. در یک جنگل سرسبز و زیبا حیوانات زیادی زندگی می کردند خرگوش خان که حیوان باهوش و مهربانی بود در این جنگل زندگی می کرد.
برای هر حیوانی ، مشکلی پیش می آمد ، میامد و مشکلش را به خرگوش خان میگفت ، خرگوش خان به حرف هایش خوب گوش می داد و کمکش میکرد همیشه راه حلهای خرگوش خان خوب بود ، روزی قورباغه جهانگرد به این جنگل آمده بود ، مشکلی برای قورباغه جهانگرد پیش آمد ، همه به او گفتند باید از خرگوش خان راه حل مشکلت را بپرسی این بار نیز راه حل خرگوش خان خوب بود و مشکل قورباغه جهانگرد حل شد ، روز بعد قورباغه جهانگرد آمد و برای تشکر از خرگوش خان به او هدیه ای داد آن هدیه تبلت بود. خرگوش خان که تا به حال تبلت نداشت خیلی خوشحال شد روزهای اول ، خرگوش خان یکی دو ساعت کارتون و انیمیشن میدید و بقیه روز را در جنگل بازی می کرد ،اما کم کم ، هر روز نگاه کردن کارتون ها بیشتر و بیشتر می شد تا اینکه این روزها تمام مدت خرگوش خان یا با تبلت کارتون میبیند یا بازی می کند و دیگر برای بازی کردن به جنگل و کنار دوستانش نمی رود .
یک روز برای سنجابی مشکلی پیش آمد ، سنجابی بعد از مدت زیادی که دنبال خرگوش خان میگشت او را در لانه و در حال تماشای کارتون پیدا کرد و مشکلش را به او گفت اما خرگوش خان دیگر حوصله گوش کردن نداشت و هر چقدر فکر کرد راه حلی به ذهنش نرسید. سنجابی ناراحت از آنجا رفت و خرگوش خان به تماشای خود، ادامه داد.
روزها گذشت و گذشت ، روزی برای خرگوش خان مشکلی پیش آمد هر چقدر خرگوش خان فکر کرد نتوانست مشکل خود را حل کند ، اصلا چیزی به ذهنش نمی رسید ، در جنگل به راه افتاد و به کنار رودخانه رفت تا لاک پشت دانا را پیدا کند لاک پشت دانا تا خرگوش خان را دید گفت به به خرگوش خان خیلی وقت است شما را ندیده ام ، دلمان برایتان تنگ شده است ، کجایی؟؟ چرا پای چشمانت گود افتاده است.خرگوش خان سلام کرد و گفت: نمی دانم چرا نمی توانم راه حلی برای مشکل خود پیدا کنم ، آمده ام تا از شما کمک بگیرم و مشکلش را برای لاک پشت دانا گفت؛ لاک پشت دانا خوب گوش کرد و راه حل خوبی به او داد خرگوش خان با خود فکر میکرد و می گفت: این راه حل که خیلی آسان بود چرا به فکر خودم نرسید ؟ چرا اینقدر دقت و تمرکزم کم شده است و بی حوصله هستم ؟ تا بالاخره فهمید چه چیزی عوض شده است.
«عزیز دلم امروز علاوه بر اسم قصه شما بگو چه چیزی برای خرگوش خان عوض شده بود ؟؟؟»
🐝 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐝
┏━━━∪∪━━━┓
🌼 @childrin1 🌼
┗━━━━━━━━━┛