فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
#خلاقیت
👑تاج تولد بسازید
کلیپ های کاربردی فقط اینجا
فوروارد یادت نره💋
💕
👑💕
╲\╭┓
╭ 👑💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده ای برای آموزش اعداد*
از این ایده می تونید برای آموزش اعداد مختلف به بچه ها استفاده کنید لوبیا سفیدها رو شکل ماهی تزئین کنید تا بچه ها به تعداد مشخص شده داخل ظرف خرس های قطبی ماهی بریزن.
#سه_سال_به_بالا
#بازی_ریاضی
#اعداد
🐭 ∩_∩
. (◍•ᴗ•◍) 🐭
┏━━━∪∪━━━┓
🌻 @childrin1 🌻
┗━━━━━━━━━┛
#بازی
#خمیر_بازی
پتانسیل بسیار زیادی در خمیر بازی وجود دارد که بچهها بارها و بارها به سمت آن جذب میشوند. خمیربازی محدودیت سنی ندارد و یکی از بازی های ساده در خانه است.
🟢احساس خوشایند بازی باخمیر
🟢افزایش خلاقیت کودک
🟢تقویت هماهنگی دست ها
از بارزترین فواید خمیر بازی است.
🟡 ∩_∩
(„• ֊ •„)🟡
┏━━━∪∪━━━┓
♥️ @childrin1 ♥️
┗━━━━━━━━━┛
«اگه فرزندت از دندانپزشک میترسه این قصه رو واسش بخون.»
روزی روزگاری در یک خانه بزرگ موشی با خانواده اش زندگی می کردند.
موشی کوچولو عاشق خوردنیهای مختلف بود او عاشق پنیر و نان و تخمه و پسته و فندوق و همه خوردنیها بود یک روز صبح موشی تکه پنیری در دست گرفت تا بخورد اما همین که متوجه شد صاحب خانه بیرون رفت از سوراخ دیوار بیرون آمد. او گشت و گشت تا یک فندوق خوشمزه پیدا کرد. اما نمی توانست آن را بخورد او سعی کرد با دندانش فندوق را بشکند.
وقتی موشی در تلاش بود مادرش او را دید فورا سمت موشی دوید تا بگوید که کارش اشتباست اما کمی دیر رسید. تا به موشی رسید فندوق شکسته شده بود مادر به موشی گفت میدونم فندوق دوست داری؟ اما با دندونات نباید بشکنی تو شکلات و قندم زیاد میخوری ممکنه دندون درد بگیری موشی همچنان در حال خوردن قندوق بود وقتی شب شد دندون موشی درد کرد او جلوی آینه رفت و دهانش را باز کرد موشی با دقت نگاه میکرد که ناگهان چشمش به یک دندون سیاه افتاد همان دندانی که درد میکرد موشی از شدت درد دندان خوابش نبرد پیش مادرش رفت و گفت: " این دندونم خیلی درد میکنه سیاهم شده نمیتونم بخوابم!".
مادر نگاهی به دندانهای موشی کرد و گفت: " آره عزیزم بهتره بریم پیش دندانپزشک موشی از این پیشنهاد مادر خیلی ترسید جواب داد نه نه خوب میشه و بعد به اتاقش رفت او از شدت دندان درد خوابش نمیبرد چراغ اتاقش را روشن کرد و کتاب هایی که پدرش خریده بود را بررسی کرد موشی کتابی درباره دندانپزشکی پیدا کرد و چون میخواست درد دندانش را خوب کند.
شروع به خواندن آن کرد. او با دقت کتاب را خواند و بعد آنها را جمع و جور کرد. سپس روی پنیر خوشمزه ای که در اتاقش داشت نشست و با خودش فکر میکرد می گفت خب توی کتاب نوشته بود اگه دندونی که درد نمیکنه رو خوبش نکنیم ممکنه دندونای کناریشم خراب کنه. اما دندونپزشک واقعا ترسناکه اون یه آمپول میزنه و بعد دهنتو باز میکنه و تو حتی ممکنه نتونی خوب نفس بکشی بعد دندون خرابتو در میاره خب این درد داره تازه مامانم شاید نتونه کنارت توی اتاق باشه!". در همین فکرهابود که مامان وارد اتاقش شد. مامان موشی گفت: عزیزم؟ دندونت خوب شد؟ موشی جواب داد: بدتره". مامان موشی گفت: پس فردا حتما باید بریم دندونپزشک اما میدونم که تومیترسی .پسرم ،خب منم واقعا میترسم اما اگه دندونت رو خوب نکنیم دندونای دیگتم ممکنه خراب بشه و اینجوری خیلی اذیت میشی!". موشی که یاد حرفهای کتابی که خوانده بود افتاد، گفت: " آره مامان همینطوره واقعا چکار کنیم؟ خب من از آمپولش میترسم. حتی از اینکه شاید دهنم باز باشه و نتونم خوب نفس بکشم هم میترسم. تازه اگه توی اتاق دندونپزشکی هم تنها باشم بیشتر میترسم مامان موشی را بغل کرد و جواب داد: آره خب میدونم حق داری بترسی. اما میتونیم یه راهی پیدا کنیم مثلا از فردا صبح نفس کشیدن با بینی رو تمرین کنیم!". موشی گفت: آره خیلی خوبه اگه تو هم بری بیرون من توی ذهنم به خودم میگم که مامان همین نزدیکیه منو تنها نمیذاره و مراقبم هست!". مامان موشی را تشویق کرد و گفت بهت افتخار میکنم پسرم. تو راه خیلی خوبی پیدا کردی برای آمپولش چکار کنیم؟ اونم واقعا ترسناکه چون ممکنه یکم درد داشته باشه.". حالا که موشی احساس قوی بودن و بزرگ شدن میکرد گفت : " اونو دیگه نمیشه کاریش کرد. درد داره میدونم اما اگه اون وقتی که دکتر آمپول میزنه چشمامو ببندم و آروم توی ذهنم بگم قوی باش قوی باش شاید بتونم تحملش کنم چون نمیخوام دندونای دیگمم خراب و سیاه شه". دوباره مامان موشی را تشویق کرد و بعد سعی کردن باهم تا صبح بخوابند. صبح که شد صبحانه خوردند و پیش دندانپزشک رفتند. دندانپزشک خیلی مهربان بود موشی همه راه هایی که با مادرش پیدا کرده بود را انجام داد دندانپزشک خیلی راحت توانست دندان موشی را بکشد بعد به او گفت: " تو خیلی شجاع هستی. حتی وقتی مامانت از اتاق بیرون رفتم گریه نکردی.. موشی لبخندی زد و گفت چون میدونم مامانم هیچوقت تنهام نمیذاره مامانم اونور اتاق بود و حواسش بهم بود. اون خیلی خوب ازم مراقبت میکنه و بعد مادر وارد اتاق شد ودندانپزشک گفت باید به موشی کوچولو افتخار کنید. اون خیلی شجاعه. آن شب موشی روی پنیر خوشمزه دراز کشید و با خیال راحت خوابید
پایان...
🐭 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐭
┏━━━∪∪━━━┓
🦷 @childrin1 🦷
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دردونه🌈⭐.mp3
3.93M
#قصه_صوتی
💚لطفا پنیرش زیاد باشه💚
با صدای (خاله شادی)
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🌙
┗━━━━━━━━━┛
کانال دردونه,.mp3
5.02M
✨🌛لالایی خواب پرنده🌛✨
لالا لالایی، خوابش برده بود
خواب زیبایش، یک پرنده بود
رقصان پر کشید، توی آسمون
تا بگیرمش، زود رفته بود
مزهات عسل، شیرینترینم
در غصه رویت، هرگز نبینم
گنجینۀ من، آرزوی دل
شاید بخوابی، خوابت ببینم
صدایی میاد، از جادۀ دور
صدای شادی، جشنه و سرور
صداها میره، تا به آسمون
تا فرشتهها، تا ماه پُر نور
شکر میریزه، از رو خندههات
رنگ اناره، سُرخی لبات
جادۀ خالی، میشه پُر صدا
میاد از سفر، نازنین بابا
لالایی بخواب، نگیر بهونه
یه روزی میشه، تو این زمونه
میشی مرد ایل، میری زیارت
سوغات زیبا، میاری خونه
#لالایی
♥️ ∩_∩
(„• ֊ •„)♥️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
🌸 🌸 🌸 1403/4/1🪴 🌸 🪴 🌸 🪴
🪴 🪴
پنج شنبه 14 تیر ماهتون عالی🌸🪴
روزتون پر از مهربانی 🌸🪴
الهی که
آخر هفته تـون پـر از 🌸🪴
برکت ،شادی و آرامش 🌸🪴
و دل خـوش باشـه
بـا آرزوی بـهتـرین ها بـرای شمـا 🌸🪴
🪴 ∩_∩
(◍•ᴗ•◍)🌸
┏━━━∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🪴
┗━━━━━━━━━┛
45.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«پینوکیو»
قسمت : ۱۰ پارت ۱
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛