فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
♻️ آموزش گلدون با گل یک کاردستی زیبا
با ما همراه باشید😍🤗
💕
🌼💕
╲\╭┓
╭ 🌼💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#دانستنی_ها
چرا هنگام سرما می لرزیم؟
بدن شما نیاز دارد درجه حرارت مركزی خود را در حد 36.9 درجه حفظ كند.
مغز شما برای جلوگیری از كاهش بیش از حد دمای بدن(هیپوترمی) و سایر عواقب سرد شدن درون آن به دقت درجه حرارت بدن را تحت نظارت دارد.
اگر سطح پوست بیش از حد خنك شود، گیرندهای پوست پیامهایی را به مغز میفرستند كه رشتهای از شگردهای گرمكننده را به راه میاندازد.
لرزیدن یكی از این تاكتیكهاست، كه در آن عضلات شما با سرعت زیاد منقبض و منبسط میشوند.
علاوه بر جنبیدن عضلات دست و پا، عضلات فك هم ممكن است شروع به لرزش كند و در نتیجه دندانهایتان به هم بخورد.
این فعالیت غیرارادی عضلانی گرما تولید میكند كه به بدن كمك میكند تا درجه حرارتش را بالا ببرد.
این حالت همچنین هشداری برای شماست كه خود را به پناهگاهی گرم و نوشیدنی داغ برسانید.
join🔜 @childrin1
🚗🐛ماشین قرمز🐛🚗
یکی بود یکی نبود، ماشین قرمزی بود، کوچولو و شیطون. هر چی مامانش میگفت ماشین کوچولو، اینقدر تند نرو، گوش نمیکرد. میگفت: «مامان، تند رفتن خیلی کیف داره!» مامانش میترسید که نکند با این همه شیطونی بلایی سر ماشین کوچولو بیاید.
یک روز ماشین کوچولوی قرمز داشت توی خیابان تند میرفت که خورد به عصای پیرمرد. عصا پرت شد توی خیابان. پیرمرد ترسید. ماشین کوچولو آنقدر تند میرفت که او را ندید، اما صورتش خط خطی شد.
یک دفعه دیگر هم که تند میرفت، خورد به چراغ راهنمایی. چراغ ها قاطی کردند هی سبز می شدند، هی قرمز. خیابان هم شلوغ و پلوغ شده بود. چراغ های ماشین کوچولوی قرمز هم شکست.
شب که شد ماشین کوچولوی قرمز جایی را نمیدید. نمیتوانست راه خانهاش را پیدا کند. هر طرف که میرفت راه اشتباه بود. یاد حرفهای مامانش افتاد. اشکهایش چکچک ریخت روی زمین. یک گوشه خیابان نشست و چشمهایش را بست که یهو یک دسته نور خورد به چشمهایش.
اولش فکر کرد که چراغهای خودش است، اما بعد دید که یک دسته کرم شبتاب، دارند میروند. کرمهای شبتاب تا چشمشان به ماشین کوچولوی قرمز افتاد، به او گفتند: «ما را به خانه میبری؟ ما خیلی خسته هستیم!» ماشین کوچولوی قرمز گفت: «تاریک است. من هم چراغ ندارم.»
کرمهای شبتاب گفتند: «ما میشویم چراغ راه تو. زود راه بیفت.» ماشین کوچولوی قرمز خیلی خوشحال شد. صد تا کرم شبتاب سوار شدند و به خانهشان رسیدند.
ماشین کوچولو تازه فهمیده بود که خانه آنها توی همان پارکینگ ماشینها است و زود خودش را به مامانش رساند. صبح که شد مامانش دو تا چراغ خوشگل برای ماشین کوچولو خرید و ماشین کوچولو تصمیم گرفت که دیگر تند نرود.
#قصه
🚗
🐛🚗
🚗🐛🚗
join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
689.5K
🌿🍄 سن... سن... سنجاقک 🍄🌿
سن سن سنجاقک
افتاد توی چشمه و داد زد: کمک
دارم میشم بیچاره
یکی بیاد از آب درم بیاره
یه قورباغه از اون وَرَک
اومد کنار سنجاقک
زود دهنش رو باز کرد
زبونشو دراز کرد
سنجاقکه گفت: برو قورباغه جون
من نمیشم شامتون!
بعدش بگم سنجاقکه چی کار کرد؟
از آب پرید بیرون و زود فرار کرد
#شعر
🌿
🍄🌿
🌿🍄🌿
join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.39M
#قصه_صوتی
"لاله های باغچه پیرزن"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
4.39M
#لالایی_صوتی
"آذری"
👇🏽👇🏽👇🏽
👶🏼
💚👶🏼
╲\╭┓
╭ 👶🏼💚🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌸سلام و صد سلام
🌸روزتون پر از سلامتی
🌸سرشـار از مهر و دوستی
🌸موفقیت و لطف خدای مهربان
🌸یکشنبه 12 بهمن ماهتون بخیر و شادی
🌸
🌈🌸
╲\╭┓
╭ 🌈🌸🆑 @childrin1
┗╯\╲
32.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
جک و لوبیای سحر آمیز🌿🌿
👆👆👆
🏵
💭🏵
🏵💭🏵
╲\╭┓
╭ 🏵💭 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#کاربرگ
چند کاربرگ عالی شناخت اعداد یک تا ده
برای کودکان پیش از دبستان و کلاس اولیها
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
🚴♀کاردستی
🚴♀کار با نی و کاغذ رنگی🎨
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
#تربیت_جنسی_کودکان
سلام والدین محترم
💕💕
9⃣ مهارت مهم که همه کودکان برای پیشگیری از اتفاقات تلخ باید یاد بگیرند.
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
رده سنی : ۴ + سال
هدف : تقویت هوش کودک ، یادگیری شمارش ، رنگ ها ، دست ورزی ، بهبود عملکرد دو نیمکره مغز ، تمرکز و حافظه
ذخیره کنید و در وقت مناسب با بچه ها تمرین کنید.
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اریگامی
اریگامی لک لک🌈🌈
🌸
🌈🌸
╲\╭┓
╭ 🌈🌸🆑 @childrin1
┗╯\╲
#دانستنی_ها
شگفتی های حیوانات/ پرنده🕊
امروز پرواز کردم و اومدم پیش شما کوچولوهای عزیزم تا از خودم براتون بگم
من یه پرنده هستم🕊
خدا من رو سبک آفریده
جالبه بدونید به جای دو دست و دو پا، فقط دو تا پا دارم.
به جای پنج انگشتی که شما دارید، چهار انگشت دارم
بالها و دم من پرهای بلند دارد که میتونم با اونها پرواز کنم.🦅
حتما منو دیدید که تمام بدنم از پر پوشیده شده
به خاطر این هست که هوا در بدنم بیاد و به راحتی بتونم اون بالاها تو آسمون❄️ پرواز کنم و همه جا را ببینم.
من دانه و گوشت میخورم.🌾
اینم جالبه بدونید که من مثل شما لب و دندان ندارم
عوضش منقاری تیز و سخت دارم که غذام رو با اون میگیریم و میخورم🍃
البته اینم بگم که ما پرنده ها انواع مختلفی داریم که باید هر کدوم و جداگانه براتون اسم ببرم و بگم...
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌳🦋آزادی پروانه ها🦋🌳
بهار بود ، پروانه های قشنگ و رنگارنگ در باغ پرواز می کردند.
حسام ، پسر کوچولوی قصه ما توی این باغ ، لابه لای گلها می دوید وپروانه ها را دنبال می کرد . هر وقت پروانه زیبایی می دید و خوشش می آمد آرام به طرف او می رفت تا شکارش کند . بعضی ازپروانه ها که سریعتر و زرنگتر بودند ، از دستش فرار می کردند، اما بعضی از آنها که نمی توانستند فرار کنند ، به چنگش می افتادند . حسام ، وقتی پروانه ها را می گرفت، آنها را در یک قوطی شیشه ای زندانی می کرد .
یک روز چند پروانه زیبا گرفته بود و داخل قوطی انداخته بود ، قصد داشت که پروانه ها را خشک کند و لای کتابش بگذارد و به همکلاسی هایش نشان بدهد.
پروانه ها ترسیده بودند ، خود را به در و دیوار قوطی شیشه ای می زدند تا شاید راه فراری پیدا کنند . حسام همین طور که قوطی شیشه ای را در دست گرفته بود و به پروانه ها نگاه می کرد خوابش برد .
در خواب دید که خودش هم یک پروانه شده است و پسر بچه ای او را به دست گرفته و اذیت می کند . تمام بدنش درد می کرد و هر چه فریاد و التماس می کرد کسی صدایش را نمی شنید . بعد پسر بچه ، حسام را ما بین ورقهای کتابش گذاشت و کتاب را محکم بست و فشار داد . دست و پای حسام که حالا تبدیل به یک پروانه نازک و ظریف شده بود ، ترق ترق صدا می داد و می شکست و حسام هم همین طور پشت سر هم جیغ بلند می کشید ….
حسام آنقدر جیغ کشید که از صدای فریاد خودش از خواب پرید و تا متوجه شد که تمام این ها خواب بوده است دست به آسمان بلند کرد و از خدا تشکر کرد .
ناگهان به یاد پروانه هایی افتاد که در داخل قوطی شیشه ای، زندانی شده بودند..!
او به سرعت قوطی پروانه ها را به باغ برد ، در قوطی را باز کرد و پروانه ها را آزاد کرد . پروانه ها خیلی خوشحال شدند و از قوطی بیرون پریدند و شروع به پرواز کردند .
حسام فریاد زد : پروانه های قشنگ مرا ببخشید که شما را اذیت می کردم. قول می دهم این کار زشت را هرگز تکرار نکنم.
#قصه
🌳
🦋🌳
🌳🦋🌳
join🔜 @childrin1
#نکته
میدونید چرا بچه ها از بازی دالی موشه لذت می برند؟
این بازی علاوه بر شادی و سرگرمی کودک ذهن او را نیز فعال می کند کودک هنگامی که شی یا شخصی را که ناپدید شده دوباره می بیند متعجب و شگفت زده می شود کودک از طریق این بازی یاد میگیرد که اشیا و یا اشخاصی در اطراف او هستند که هر چند آنها را نمی بیند اما همچنان وجود دارند از طریق این بازی کودک به تدریج متوجه می شود که وقتی شمارا نمی بیند دچار اضطراب نشود به دلیل اینکه می دانند شما به زودی برمیگردید بازی دالی پیش بینی کردن را که یکی از از مهم ترین مهارت ها در مسیر رشد کودک است به او می آموزد این بازی به کمتر شدن اضطراب جدایی در کودک کمک می کند.
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
3.98M
#قصه_صوتی
"قار قاری"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
2.45M
#لالایی_صوتی
(لالایی محلی تالشی)
👆👆👆
💚
🌼💚
💚🌼💚
Join🔜 @childrin1