eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
13هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
140 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"لوازم خانگی" "Home Appliances" 🐝 ∩_∩ („• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ ♥️ @childrin1 ♥️ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌دست ورزی 🧠قوه توجه وتمرکز 👀هماهنگی چشم ودست 👐تقویت عضلات ظریف دست یادگیری مهارت دست‌ورزی در کودکان یکی از مهم‌ترین آموزش‌هایی است که بر رشد کودک تأثیر بسزایی دارد‌.‌‌‌ (⁠◠⁠‿⁠◕⁠)⁩ 🌻 ∩_∩ ‌ ‌(⁠◕⁠ᴥ⁠◕⁠)⁩🌻 ┏━━━∪∪━━━┓ 💜 @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛
قصه برای کودک لجباز در یک شهر شلوغ و پر سر و صدا ، روی بالاترین شاخه ی بلندترین درخت شهر ، خانواده ی کلاغ خان زندگی می کردند . این خانواده یک بچه کلاغ بنام کاکل سیاه داشتند که همه ی همسایه ها به او بچه کلاغ لجباز میگفتند . چون همیشه صدای قارقار و داد و بیداد او از لانه شان به گوش می رسید . صدای مامان کلاغه می آمد که میگفت : کاکل سیاه ، بیا غذایت را بخور و کاکل سیاه میگفت نمیخورم ، دوست ندارم ، بد مزه است . یا اینکه : بچه بیا بنشین سر تکالیفت ، چند باربگم ؟ پس کی میخواهی تمامشون کنی ؟ و کاکل سیاه دفتر و کتابش را پرت میکرد و میگفت نمیخوام نمیخوام بنویسم . خلاصه سر هر چیزی که بگویید ، خانواده کلاغ خان با هم مشکل داشتند . راستش بچه ها ، خود کاکل سیاه از این وضع خسته شده بود ، دلش میخواست لانه شان آرام باشد ، هم کارهایی که خودش دوست داشت را انجام بدهد و هم به حرفهای پدر و مادرش گوش کند یک روز که غمگین و تنها روی پایین ترین شاخه ی بلندترین درخت نشسته بود . متوجه صدای خنده و صحبت بچه بلبل همسایه با مادرش شد. او شنید که مامان بلبل می گفت : بلبلکم میشه اتاقت را مرتب کنی ؟ بچه بلبل گفت : مامان جون ! هنوز دلم میخواد بازی کنم . میشه چند دقیقه ی دیگر بازی کنم و بعد اسباب بازیهام را جمع کنم؟ کاکل سیاه یاد خودش افتاد که هر وقت مادرش میگه اتاقت را جمع کن او بدتر ریخت و پاش میکرد تا نشان بدهد هنوز میخواهد بازی کند. در همین فکر بود که صدای مامان بلبل را شنید که میگفت : بلبلكم بيا غذا بخور . سوپ ارزن داریم . و بعد صدای بچه بلبل به گوش رسید که گفت: مامان من سوپ ارزن هم دوست دارم ، اما خیلی دلم ساندویچ کرم سوخاری می خواهد. میشود فردا شب ساندویچ کرم بخوریم؟ کاکل سیاه دوباره به فکر فرو رفت و یاد روزی افتاد که مادرش غذایی را درست کرده بود که باب میل بچه کلاغ نبود و او دلش غذای دیگری را میخواست. ولی به جای اینکه او هم مثل بچه بلبل خواسته اش را بگوید گفته بود: نمیخوام اینو بخورم بدمزه است ... کاکل سیاه متوجه ی موضوعی شد . او فهمید که اگر خواسته هایش را بشناسد، آنها را درست بیان کند و مادرش را متوجه کند ، نه مادرش ناراحت میشود، نه خودش قار قار میکند و نه کسی او را بچه کلاغ لجباز صدا می کند . ساعت ۹:۳۰ شب بود. مامان کلاغه که دید کاکل سیاه هنوز بیداره گفت: مادر تو هنوز نخوابیدی؟ بگیر بخواب کوچولوی من . بچه کلاغ آمد قار قار کند که یاد تصمیمش افتاد و گفت: مادر ، من خسته نیستم . میتوانم امشب کمی بیشتر بازی کنم و نیم ساعت دیگر بخوابم ؟ مامان کلاغه گفت: باشه عزیزم . پس من میروم بخوابم. خدای من ! کاکل سیاه باورش نمیشد بدون لجبازی و داد و بیداد با مادرش حرف زده و خواسته اش را بیان کرده . او خیلی خوشحال بود . پس واقعا این روش جواب میده . فردای آن روز هم بچه کلاغ از این روش استفاده کرد . وقتی که کاکل سیاه خواست تلویزیون بییند ، مادرش گفت که اول باید تکالیفش را انجام بدهد . کاکل سیاه احساس ناراحتی کرد و میخواست لجبازی کند و برود تلویزیون را روشن کنه که یاد تصمیمش افتاد و به مادرش گفت: مادر ! من الان دوست دارم کارتون ببینم . میتوانم اول برنامه ی مورد علاقه ام را ببینم و بعد برم تکالیفم را انجام بدهم؟ بچه ها به نظرتون مامان کلاغه چی گفت؟... پایان. 🟣 ∩_∩ ‌ ‌(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁩. 🟣 ┏━━━ ∪∪━━━┓ 💜 @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1.کانال دُردونه_5940643165752002643.mp3
6.31M
"علی کوچولو زرنگ میشه" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) موضوع: خودمون کارهای شخصیمون رو انجام بدیم 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
9.29M
"گل زنبق" با صدای (پگاه رضوی) ♡تقدیم به همه ی کسانی که برای آرامش و امنیت کودکان تلاش میکنند.♡ ♥️ ∩_∩ („• ֊ •„)♥️ ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 ⭐️ ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1.کانال دُردونه_5981298278203918533.mp3
6.21M
"عروسک نو" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) موضوع: نظم و ترتیب 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1.mp3
10.02M
با صدای "علی زند وکیلی" 👆👆👆 💚 ✨💚 💚✨💚 ╲\╭┓ ╭ ✨💚 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃    🍃     🌱    🌱     🌱    🍃    🌱    🌱     🍃    🌸     🍃    🌸   🍃    🌸     🌱              🌱           🌱              🌸              🌸            🌸                                                        1403/3/15 ظهر قشنگ بهاریتون بخیرو شـادی🌸🍃 امـیدوارم روزتون با نشاط 🌸🍃 لبتون پـر از تبسم قـلـب تـون پر از نــور   🌸🍃 روزگـارتـون شـیـرین🌸🍃 و نعمت های الهی نصیبتـون بـاد 🌸🍃 سه شنبه تون زیبـا🌸🍃 🍃 ∩_∩ ‌ ‌(⁠✷⁠‿⁠✷⁠)⁩ 🍃 ┏━━━ ∪∪━━━┓ 🌸 @childrin1 🌸 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۵۱ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۵۲ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"حیوانات" "Animals" 🐝 ∩_∩ („• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ ♥️ @childrin1 ♥️ ┗━━━━━━━━━┛
‍ «اگه میخوای فرزندت به دوستاش حسودی نکنه این قصه رو واسش بخون» امروز نفس خیلی خوشحال بود او توانسته بود با فکر کردن و همفکری با پدر و مادرش یک گنجینه پر از الماس پیدا کند. نفس خیلی خوشحال بود و دوست داشت به پارک برود. او میخواست با بچه های دیگر بازی کند تا این خوشحالی را با آنها تقسیم کند. برای همین از مادرش درخواست کرد تا به پارک بروند. وقتی به پارک رسیدند نفس نزدیک دوستانش رفت و مشغول چرخ و فلک بازی شدند. ناگهان نفس چیزی دید که فورا چرخ و فلک را نگه داشت. دوست نفس روی یک پله نشسته بود او سرش را پایین انداخته بود و ناراحت بود نفس گفت: ناراحتی به نظرم چی شده؟". دوست نفس گفت: " من مثل بچه های دیگه نمیتونم خوب بدوم. خیلی بهشون حسودیم میشه! نفس لبخندی زد و گفت فکر کنم قصه گنجینه الماس رو نشنیدی بزار برات تعریف کنم یکی بود یکی نبود. توی یک جنگل بزرگ بچه شیری بود که همیشه ناراحت بود او به بقیه حسودیش میشد. چون یه گنجینه ارزشمند رو هنوز پیدا نکرده بود. همینطور که بچه شیر ناراحت یه گوشه نشسته بود، گرگی اومد و کنارش نشست گرگی یه گنجینه در دستانش داشت. در گنجینه را باز کرد و داخل آن چند الماس درخشان داشت یه الماس را برداشت و به بچه شیر گفت: " این الماس قدرت منه. قدرت من در کار گروهی. "، سپس الماس دیگری برداشت و گفت: " این هم الماس شجاعت منه .. بچه شیر وقتی الماس های گرگی را دید به او حسودی کرد دوباره ناراحت شد و سرش را پایین انداخت. کمی نگذشته بود که خرگوشی هم از دور دیده می شد. خرگوشی هم یه گنجینه در دست داشت. او پیش بچه شیر و گرگی نشست. گرگی گفت: " ببینم تو به من حسودیت نمیشه؟ ببین من چه گنجینه با ارزشی دارم توش دوتا الماسه خرگوشی جواب داد: نه! چرا حسودیم بشه؟ منم داخل گنجینم الماسهای براقی دارم و بعد در گنجینه را باز کرد و یک الماس را برداشت و گفت این الماس با هوشیه منه."، سپس، الماس دیگری برداشت و گفت اینم الماس تيزبيني من هستش. وقتی میدونم خودم چه الماسایی دارم چرا باید به تو حسودیم بشه؟!" و بعد خندید. اما بچه شیر هم به گرگی حسودی می کرد و هم به خرگوشی بچه شیر ناراحت بود دلش میخواست مثل گرگی و خرگوشی الماس داشته باشد. او میخواست یک گنجینه الماس داشته باشد اما نداشت و ناراحت بود. او خیلی به بقیه حسودی می کرد. خرگوشی به بچه شیر گفت: ببینم تو چرا حسودی میکنی؟ مگه تو گنجینه الماس نداری؟ بچه شیر با صدای لرزان جواب داد: " نه من هیچی ندارم!". گرگی خندید اما خرگوشی تعجب کرد. خرگوشی گفت: مگه میشه نداشته باشی؟ همه موجودات زنده این گنجینه رو دارن. شاید تو پیداش نکردی! بچه شیر گفت نه من ندارم آخه ...".بچه شیر در حال حرف زدن بود که کرمی از زیر زمین بیرون آمد. کرمی هم یک گنجینه کوچک داشت که پشتش گذاشته بود خرگوشی به بچه شیر گفت: ببین کرمی هم گنجینه داره تو حتما گنجینه خودتو پیدا نکردی کرمی گنجینه را روی زمین گذاشت و با دهانش در آن را باز کرد بعد یک الماس درخشان درآورد و گفت: این الماس تاب خوردن منه من میتونم به راحتی دور خودم تاب بخورم. گرگی گفت: خب تو یه دونه الماس داری اما من و خرگوشی دوتا داریم. به ما حسودیت نمیشه کرم الماس را داخل گنجینه گذاشت، در آن را بست و گفت: مهم اینه که گنجینه دارم خیلی هم خوشحالم.". بعد خرگوشی به بچه شیر نگاه کرد و گفت: " من الماسای تو رو دیدم تو الماس قدرت و زور زیادو داری حتی الماس فرز بودن کافیه بری و پیداشون کنی". بچه شیر خیلی خوشحال شد. او گشت و الماس ها را پیدا کرد. بعد داخل یک گنجینه قشنگ گذاشت حالا او هم یه گنجینه با ارزش داشت. وقتی گنجینه الماسش را پیدا کرد دیگر به کسی حسودی نکرد.. خب دوست خوبم قصه ما تموم شد. حالا بگو ببینم توام مثل بچه شیر گنجینه الماستو پیدا کردی؟ دوست نفس پرانرژی بالا پرید و گفت: " مرسی نفس منم میرم تا الماس هامو پیدا کنم و بزارم توی گنجینه الماس خودم نفس گفت: " با بابا و مامانت مشورت کن تا پیداشون کنی وقتی پیدا کردی اونا رو بذار توی ذهنت گنجینه الماس ما آدما توی ذهنمونه اگه همیشه بدونی که این گنجینه رو داری دیگه به کسی حسودی نمیکنی. پایان... 🐸 ∩_∩ („• ֊ •„)☘ ┏━━━∪∪━━━┓ ☘ @childrin1 🐸 ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1.کانال دُردونه_5947308087412000389.mp3
4.24M
"خانم گاوه و مشکل چاقی" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
کانال دردونه... ... _401244348827566391.mp3
4.67M
"گل نرگس" 👆👆👆 🌺 ✨🌺 🌺✨🌺 ╲\╭┓ ╭ 🌺✨ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿   🍃   🍃    🌿 🍃   🌿   🌿    🍑 🌿   🍃   🍑 🍃   🌿 🌿   🍑 🍃 🍑         ســـ🥰ــ✋ـــلام چهارشنبه 16 خرداد ماهتون زیبا🕊🍑 و چـون صـدای پـرندگـان شـاد و پـرانـرژی و دنیـاتـون🕊🍑 غرق درشـادی و آرامـش🕊🍑 الهی نگاه پر مهر خـدا🕊🍑 هـمراه لحظه‌هـاتـون🕊🍑 امروزتون پراز امید🕊🍑 🕊 ∩_∩ ‌ ‌(⁠✷⁠‿⁠✷⁠)⁩ 🕊 ┏━━━ ∪∪━━━┓ 🍑 @childrin1 🍑 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز  محیط زیست، روزی برای آگاهی و قدرشناسی نسبت به محیط زیستی است که در آن زندگی می‌کنیم. 5ژوئن روز جهانی محیط زیست گرامی باد. 🟣 ∩_∩ ‌ ‌(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁩. 🟣 ┏━━━ ∪∪━━━┓ 💜 @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا