فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
ایده_خلاقیت
ساخت یه کارت پستال فانتزی و زیبا🌈🌼
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
💭🎲 دو سنگ🎲💭
دو تا سنگ بودند یکی سیاه یکی سفید یکی این طرف رود یکی اون طرف رود سنگ ها دوست داشتند کنارهم باشند، با هم درددل کنند، رازهای شان را به هم بگویند. اما رودخانه خیلی بزرگ بود، خیلی هم گود بود. واسه همین سنگ ها نمی توانستند بروند پیش هم. مجبور بودند دور از هم باشند. بسوزند و بسازند.
یک روز قورباغه ها قورقور شیپور زدند و گفتند: آهای آهای خبر خبر! ماهی طلایی داره میاد. این طرف. هر آرزویی دارید بهش بگید. ماهی طلایی آرزوتون و برآورده می کنه. نکنه یه وقت یادتو بره. نکنه یه وقت خواب بمونید.
سنگ ها خوش حال شدند. ماهی طلایی از راه رسید. از سنگ ها آرزویشان را پرسید.
سنگ سیاه آرزو کرد برود آن طرف رود.
سنگ سفید آرزو کرد بیاید این ور رود.
آرزوی شان برآورده شد.
حالا سنگ سیاه آن طرف رود بود. سنگ سفید این طرف رود.
ماهی طلایی هم رفته بود.
🎲
💭🎲
╲\╭┓
╭ 🎲💭🆑 @childrin1
┗╯\╲
7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اوریگامی
👗اوریگامی پیراهن👗
💕
👗💕
╲\╭┓
╭ 👗💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🔮💜گوری کوچولو💜🔮
خانم گورخر به دخترش گفت:
«گوری جان! زود باش حمام کن، تمیز شو، خوشگل شو، بریم عروسی! »
گوری کوچولو خوش حال شد و گفت: «آخ جون عروسی! » بعد هم
دوید وسط صحرا. ایستاد و به آسمان نگاه کرد. منتظر شد ابر بیاید، باران بیاید
و حمام کند؛ اما یک تکه ابر هم در آسمان نبود. هر چه صبر کرد ابرها نیامدند.
حوصله اش سر رفت. راه افتاد و رفت تا به برکه آب برسد؛ بپرد توی آب و خودش را بشورد.
توی راه، مارماری کوچولو را دید. مارماری انگار وسط دو تا سنگ گیر کرده بود و داشت
خودش را به زور بیرون می کشید. گوری گفت: «کمک می خوای؟ »
مارماری گفت: «نه، دارم حمام می کنم. می خوام برم عروسی. » گوری گفت: «با کدوم آب؟ »
مارماری گفت: «مارها که با آب خودشونو نمی شورن. من دارم لباس پوستی ام را می کشم
به سنگ ها و درش میارم. زیرش یه لباس نوی خوشگل دارم.»
گوری گفت: «من هم می تونم لباس پوستی ام را در بیارم؟»
مارماری گفت: «نه، تو باید خودت را بمالی روی خاک ها و غلت بزنی. گورخرها
این جوری حمام می کنند. » گوری خوش حال شد و غلت زد روی زمین.
خوشش آمد و هی تنش را مالید به خاک ها. پاشُد خودش را تکان تکان داد.
یک عالمه خاک به هوا بلند شد. خانم گورخر از دور دید و صدا زد:
«بسه دیگه گوری، بدو بیا یال هات را شانه کنم! دیر شد. »
گوری از مارماری تشکر کرد و گفت: «خداحافظ!
تو عروسی می بینمت.»
#قصه
👇🏻👇🏻👇🏻
🔮
💜🔮
🔮💜🔮
💜🔮💜🔮
Join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه.mp3
5.35M
#قصه_صوتی
"صُلح حیوانات"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(2).mp3
5.84M
#لالایی _صوتی
(کردی)
با صدای(سحر لطفی)
👆👆👆
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
╲\╭┓
╭ ✨❤️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
امـیدوارم امروز🌼
از زمین وزمان براتون
خوشبختی ببارد 🌈
و نیروی عظیم عشق
همراهتون باشد 🌼
تا همه ی کارها
به بهترین شکل🌈
پیش برود
ســــلام 🌼
چهارشنبه تون پرازلبخند و مهربانی🌈
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
51.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
کارتون زیبای آرمن
♡تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی♡
(قسمت ۳) فرار
💕
⭐️💕
╲\╭┓
╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مجموعه_داستان_های_مهارت_های_زندگی
این داستان :♤عیدی روز عید فطر♤
(هدیه دادن به دیگران)
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲