eitaa logo
چوب الف
62 دنبال‌کننده
40 عکس
9 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ولی من برخلاف شما ناراحتم... ناراحت مثل تمام شکست هایی که‌کلکسیون خاطرات ما هستند، مثل پنالتی چیپ یحیی، مثل شوت طارمی جلو پرتغال، مثل لگد علی کریمی به ساک پزشکی تیم در جام جهانی، مثل زمانیکه فردوسی‌پور میگفت خداحافظ جام جهانی و احتمالا خداحافظ برانکوایوانکوویچ، مثل فحش هایی که بدرقه علی‌دایی شد، مثل بازی ایران و عربستان در ورزشگاه آزادی... مثل تمام یک ثانیه هایی که آه چند سال یک ملت بود؛ در فوتبالی که مثل استادیوم آزادی دو قطعه اش میکنند و وسط سربازان نیروی انتظامی را می‌نشانند تا قرمز و آبی هم را نکشند، طرفدار ایران بودن مثل همان سربازهای بین جمعیت است که بیشترین کتک احتمالی را هم خواهند خورد! 🔵 پایان، آغاز همیشگی ما بوده، یک لحظه خاص تاریخی که نقطه را میگذاریم و به سر خط میرویم، جایی که به جای دیکته، انشا مینویسیم، جایی مثل تمام لحظات شکست، مثل تکرار همه حرفهایی که بی مالیات بر ارزش نیافزوده معنایی میشود زد، همان جایی که به یکباره میفهمیم علی دایی گل زدن بلد نبوده، داور بازی اگزوزفروشی داشته و حالا هم ایرانی ها برخلاف ژاپنی ها دنبال توپ رفتن را یاد نگرفته اند... در میان این انشاها میشود به فیلم پنالتی باجو یا خطای زیدان در فینال ها نگاه کرد و کمی دهان را بست و فکر را باز کرد... میشود فقط ناراحت بود، افسوس خورد و حتی پنهانی اشک ریخت! 🔴 کیروش هم میرود(این را احتمالا خبرگزاری فارس با هشتگ پوشش خواهد داد)، اما شهامت دفاع کردن از مردی که سالها فوتبال ایران را پله به پله ارتقا داد، آنهم در میان این همه جمعیت حاجت روا کار سختی است، بگذاریم در میان لنگ و کیسه ای که حواله هم میدهند مربی بعدی بیاید، باز شکست بخورد، باز فحشش بدهیم و آخر سر بدرقه اش کنیم... برای این مرد پرتغالی که تلاش کرد تا "تیم بودن" را یادمان دهد تمجیدهای تکراری اثربخشی ندارد، پخش کردن موسیقی بتهوون در کنسرت ماکان بند جمعیت را عصبانی میکند، او نماد صرف کردن فعل های سخت و آرزوهای بلند در میان جمعیتی بود که جماعت نشده اند! ✅ مثل زندانی ها چهار خط دیگر روی آرزوهای چهل و چندساله‌مان میکشیم و به انتظار مینشینیم... زمانیکه اینتری ها به اندازه تعداد سالهای ناکامی ما قهرمان اروپا نشدند و در سالی که انتظارش را داشتند به منچستر باختند، تمام جوزپه‌مه‌آتزا تیم را در پایان تاریخ ذهنیشان تشویق کردند، سال بعد آن تیم پرافتخارترین تیم تاریخ ایتالیا شد... @chobealef
[سوتفاهم‌ برطرف شد!] 🔴نقدی بر فیلم #تیغ_و_ترمه در حاشیه جشنواره فیلم فجر @chobealef
[همان همیشگی سینمای ایران] 🔴نقدی بر فیلم #جاندار در حاشیه جشنواره فیلم فجر @chobealef
[همان همیشگی سینمای ایران] 🔴نقدی بر فیلم #جاندار در حاشیه جشنواره فیلم فجر @chobealef
"چاپید شاه" بر وزن "جاوید شاه" هرقدر که جاوید باد گفتن گزاره ای عاطفی است چاپیدن فعلی با بار معنایی برداشتن، خوردن، دزدیدن است چاپید شاه در معنای اولیه یعنی "شاه دزدی کرد" در معنای ثانویه یعنی "شاه (کسی است که) میدزدد" معنای اول فعل ماضی دارد معنای دوم فعل مضارع اولی را باید در تاریخ به دنبالش گشت دومی را در حال حاضر در معنای اولی شاه شخصی بوده که فرار کرده در معنای دومی هرکس که میدزدد مثل شاه است دهه فجر سرگردان میان این "شاه" اولی و "شاهان" دومی است! 🔴 یکی از صدها هزار دیوارنوشته۵۷ @chobealef
[رد خون؛ عبور از نحسی سینمای ایران] 🔴نقدی بر فیلم #ماجرای-نیمروز۲ در حاشیه جشنواره فیلم فجر @chobealef
این تصویر نمونه ای کامل از "سفیدنمایی" است،یک سفیدنمایی گسترده و حساب شده که میتواند کلاه جامعه ای را بردارد، اگر سیاه‌نمایی عمدتا اشاره به حالتی دارد که نقص های موجود در یک جامعه یا فضا را به همه اجزا و شرایطش تعمیم دهیم و از دست گچ گرفته شده یک نفر نتیجه بگیریم که احتمالا مرگ مغزی هم شده در سفیدنمایی بالعکس است... @chobealef
[⛔خطر سفیدنمایی!] 🔴 این تصویر نمونه ای کامل از "سفیدنمایی" است،یک سفیدنمایی گسترده و حساب شده که میتواند کلاه جامعه ای را بردارد، اگر سیاه‌نمایی عمدتا اشاره به حالتی دارد که نقص های موجود در یک جامعه یا فضا را به همه اجزا و شرایطش تعمیم دهیم و از دست گچ گرفته شده یک نفر نتیجه بگیریم که احتمالا مرگ مغزی هم شده در سفیدنمایی بالعکس است...احتمالا میپرسید ربطش چیست،عرض خواهم کرد! 🔵 مسیح علینژاد خبرنگار سابق روزنامه اعتماد و همبستگی که حالا چندسالی است بعنوان یک فعال سیاسی خارج نشین جلودار حرکت های مبارزاتی(عمدتا اجتماعی)علیه حاکمیت است در میانه تحریم ها به دیدار وزیرخارجه ایالات متحده میرود و درخواست تحریم بیشتر ایران را میکند...از چپ تا راست، مذهبی و سکولار، موافق یا مخالف و...همه علیه او موضع میگیرند و اقدامش را محکوم میکنند،هم قطاران سابق وی در قطار اصلاحات نیز بیش از همه این رفتار را نفی میکنند تا جدا بودن مرام سیاسی‌شان از او را ثابت کنند...احتمالا باز هم میگویید که این خیلی خوب است ایرادش چیست،عرض خواهم کرد! 🔴 محکوم کردن یک جز برای تبرئه یک کل نمونه قدیمی و پرتکرار سفیدنمایی است، اینکه همه در محکومیت یک فساد میلیاردی پاکدستی خود را ثابت کنند تا کسی بابت فساد هزارمیلیاردی یقه‌شان را نگیرد...پیش از هرچیز به خودمان بگوییم چرا دیدار یک مخالف سیستم با وزیرخارجه دشمن آن سیستم بد است؟چون وزیر خارجه ترامپ است!با این اوصاف دیدار یک مخالف سیاسی با وزیر خارجه اوباما صحیح است؟(من میگویم که از نظر بخش عمده مخالفان آری!)...حالا بحث را از شخص خارج کنیم و بر مبنای استقلال ملی به این کار نگاه کنیم و بگوییم هر اقدامی حتی در راستای اصلاح سیاسی اگر مشروط به دخالت نیروی خارجی در امور داخلی شود خلاف اصول یک مبارزه سیاسی صحیح و شریف است! ✅ مسیح علینژاد کارش وطن فروشانه بوده اما تنها یک قطعه پازل وطن فروشی است...هر اقدامی که تاثیرگذاری بازیگر خارجی در تحول داخلی را افزایش دهد وطن فروشانه است و این وطن فروشی هرچه از سوی یک فرد بالاتر باشد خیانت بزرگتریست...مسیح علینژاد یک قطعه سوخته پازل غربگرایان ایرانی است،کارش غلط است اما نه به اندازه صحبت ظریف که به طرف های غربی گفته بود در صورت عدم توافق رقبای ما پیروز میشوند، نه به اندازه جنبش سبز که شعار "اوباما اوباما یا با اونا یا با ما" را داده بود و نه به اندازه دولت مستقر که برای پیروزی داخلی حساسیت به تهدید خارجی را در تمام سطوح بالا برده...محکومیت علینژاد از سمت هرکس که باقی موارد را محکوم نکرده یک "سفیدنمایی" برای تبرئه همقطاران علینژاد است! @chobealef
🔴 چند چیپس دریافت کنیم؟ 🔶 امشب در یکی از این فروشگاه های زنجیره ای که تخصصشان تخفیف بود مشغول خرید چیپس و مقداری مواد نامغذی و سرطانزا دیگر بودم که فروشنده زن دائم فریاد میزد امشب مرغ ها و گوشت های چرخ کرده‌مان تخفیف خورده، قیمت فردا یازده هزارتومان گرانتر است و خلاصه اگر نخرید فردا باید گرانترش را بخرید(به احتمال قریب به یقین هم راست میگوید) و عمده جمعیتی از حاضران در فروشگاه با جنب و جوش برای خرید گوشت و مرغ شتافتند... 🔷 به صندوق رسیدم و فروشنده گفت یک چیپس دیگر بردار، گفتم همین سه تا کافیست، جواب داد چهارتا بخری شامل تخفیف میشود و اندازه سه چیپس پرداخت میکنی اما اگر همین سه تا را بخری باز به اندازه سه چیپس پایت میافتد... ضرب و تقسیمی کردم و دیدم بین پول سه چیپس دادن و سه چیپس یا چهار چیپس دریافت کردن کدام عقلانی تر است؟ عقلم با قاطعیت حکم داد که سه چیپس دریافت کردن عاقلانه‌تر از چهار چیپس دریافت کردن است... شما تنها نیستید، آن فروشنده و خریدارانی که پشت سرم بودند هم با خودشان لبخندی زدند و زیرلبی "گیر چه اسگلی افتادیم این آخر شبی" را تکرار کردند! 🔶 اما عاقلانه ترین کار همین "نه" گفتن به تخفیف های چرب و چیلی است که تعارفمان میکنند، آنها با تخفیفی که نه به نرخ امروز، بلکه به بهای گرانی فردا پیشکشمان میکنند همان مازاد تقاضایی را خلق میکنند که لازمه افزایش قیمت هر کالایی است، آنها میخواهند که فرض کنیم امروز باید بخریم تا فردا گرانتر نخریم، اما در واقع ما امروز میخریم تا فردا گرانتر فروخته شود... آنچه در میان این تخفیف ها فروخته میشود یک تقاضای مازاد بر نیاز(چهار چیپس بجای سه چیپس) است که خود مقدمه رساندن قیمت سه چیپس به نرخ چهار چیپس میشود. 🔷 ما درست در میان هزاران جوک و گله و شکوه در چهل و پنج دقیقه کل پرایدهای آشغال تاریخ را پیش خرید کردیم تا فردا گرانتر نخریم، اما درست در همان لحظه اجازه گران شدن پراید را دادیم... ما میگذاریم تا فروشگاه های مجازی با تبلیغ جمعه سیاه در کم تقاضاترین برهه سال شمسی(آذر) تقاضاها را به سقف برسانند و در میان افزایش تقاضا قیمت ها را بالا بکشند و سپس از مازاد آن رقمی را بعنوان تخفیف کم کنند و گرانتر از قیمت چند ماه پیش در پاچه‌مان کنند و ما از گران خریدن حس رضایت هم داشته باشیم... برنده هیچکدام از مسابقات "چه کسی بیشتر مصرف میکند؟" مصرف کنندگان نبودند‌، خلاصه که حواستان باشد لابلای تخفیفی که امروز میگیرید کالای فردایتان را گرانتر نکنید! @chobealef
در منطقه ای از جهان که اگر یک وجبش را بکنی مین های جنگی پیدا میشود، در وجب دوم به عتیقه هایی که یادگار تمام تمدن های تاریخ است میرسی و وجب سوم تو را به اقیانوسی از نفت میرساند... در منطقه ای که بوی باروت، صدای گلوله، طعم مرگ، تصویر انفجار و زمختی جنگ حواس پنجگانه آدمی را آنقدر مشغول میکند تا فرصتی برای حس ششم و یافتن معمای توطئه های بعدی نباشد... در منطقه ای که هزار مذهب و یک‌ میلیون قومیت مانع از آن میشود تا مردمانش همسایگان خود را بنی‌آدم بدانند... و درست در لحظه ای از تاریخ که درد زایمان خاورمیانه جدید روزی هزار مادر و فرزند را به آرزوی یک ملاقات دیگر میگذارد، این عکس نشانه ای از یک پیروزی است، یک قاب یک در یک که دو مرد با هزاران نقطه نظر مخالف تنها از آن جهت که به متجاوزان "نه" گفته اند یکدیگر را به آغوش میکشند... نرخ میلیاردها بشکه نفت خرج یک تروریسم نوظهور و کم سابقه شد تا این دو رهبر را مجبور به گفتن "آری" کند ولی آنها "نه" گفتند! @chobealef
شاید باورش سخت باشد اما بخش عمده کارهای انساندوستانه نیکوکاران شبیه اقدام ایالات متحده است، باعث گرسنگی ما میشوند، بعد علیه گرسنگی ما شعار میدهند و نهایتا با یک پرس قیمه بادمجان ما را به این نتیجه میرسانند که چقدر به فکر ما هستند... @chobealef
🔴 آمریکای نیکوکار!‌ ۱- ایالات متحده آمریکا به دلایل بدیهی و پیش پا افتاده ای با بعضی دولتها دشمنی دارد و به شواهد بدیهی و پیش پا افتاده دیگری نه تنها از ساقط شدن آن دولتها استقبال میکند که برای تحقق آن بارها پیشقدم شده... از تجربه دولت ملی مصدق در ایران خودمان و دولت چپگرای آلنده در شیلی که هر دو با کودتایی خارجی ساقط شدند تا حکومت بشاراسد در سوریه و مادورو در ونزوئلا فعلی... یکی از پرتکرارترین راههای این براندازی که الان جمهوری اسلامی هم آن را تجربه میکند است، یعنی آمریکا کشوری را تحریم میکند تا در سایه تحریم نارضایتی عمومی شکل بگیرد، در سایه نارضایتی مردم علیه حکومت نامطلوب کاخ سفید خیزش کنند و بعد به امید وعده گشایش های آمریکا آن را ساقط کنند... نمونه حی و حاضر آن در ونزوئلا نمایان است که آمریکا ملتی را تحت فشار گذاشته و بعد با زندگی سخت آنها همدردی میکند و وعده میدهد که اگر حکومت مطلوبش را بپذیرند آنها را تحت حمایت قرار میدهد... در چنین پازلی آمریکا یک جنایتکار است یا نیکوکار؟ ۲- شاید باورش سخت باشد اما بخش عمده کارهای انساندوستانه نیکوکاران شبیه اقدام ایالات متحده است، باعث گرسنگی ما میشوند، بعد علیه گرسنگی ما شعار میدهند و نهایتا با یک پرس قیمه بادمجان ما را به این نتیجه میرسانند که چقدر به فکر ما هستند... (حالا یکبار دیگر توئیت بالا را بخوانید)، یک آقازاده سیاسی که مدیر یک مدرسه گرانقیمت است در گزارشکاری انساندوستانه خبر از پذیرش چند روزه چند دانش آموز سیستانی برای شرکت در کلاسهایش و برگزاری یک خیریه به نفع آنان میدهد... آیا در چنین فضایی یک دبیرستان گرانقیمت جنایتکار است یا نیکوکار؟ ۳- مدل خیریه‌ای این دبیرستان(که صرفا یک مصداق از نهاد مدرسه غیردولتی است نه تنها مصداق آن) شاهد مثالی از مشروعیت بخشی به طبقات ممتاز با بهانه نوعدوستی آنان است... مجموعه ای از دبیرستانها با خلق انحصاری از بهترین امکانات و کادرآموزشی که بهای رسیدن به آن شهریه ای گرانقیمت است مانع از آن میشوند تا عمده دانش آموزها که‌در خانواده های متوسط و فقیر به دنیا آمده اند فرصتی برای موفقیت در آزمون های تحصیلی پیدا کنند(جنایت) اما در مقابل آنها برای مقابله با مکافات اجتماعی این نابرابری نسخه برگزاری خیریه را تجویز میکنند(نیکوکاری)... این یک مثال کوتاه از منطقی است که کمک به "فقرا" را قداست میبخشد اما در برابر مقابله با شکل گیری "فقر" غسل شهادت میکند تا مبادا جایگاه ممتاز اقلیت دچار خدشه شود: جنایتکاران نیکوکار! @chobealef
🔴معیاری برای راستی آزمایی عدالت خواهی مسئولان هنگامی که مردمان نزد امام علی آمدند و خواستند تا با عثمان ابن عفان سخن گوید ؛ امام نزد او رفت پس عثمان به او گفت : «از مردم بخواه که به من مهلتی بدهند تا از بیعدالتیها جلوگیری کنم». ✅علی «ع» چنین پاسخ داد: «آنچه در مدینه است مهلتی نمی خواهد، و آنچه بیرون مدینه است، مهلت، به اندازه رسیدن دستور تو به آنجاست» .. ✅این کلام انقلابی، هشداری است برای حکومتهایی که عملی کردن عدالت و اصلاح روابط اقتصادی و جلوگیری از بیعدالتیهای مالی را به تأخیر می اندازند و می گویند: «هنوز وقت اقدام درباره این امور نرسیده است، هر وقت فرصت مناسب رسید اقدام خواهیم کرده. این چگونگی برخلاف روش انقلابی و اسلامی علی بن ابیطالب است ». 📚الحیات/ جلد ۳ / صفحه ۳۵۶ @chobealef
[چند دقیقه سکوت به احترام بحران!] ⚫ حس و حال بدی، شبیه همان پنجشنبه که در سالن کتابخانه دانشگاه سرم لای کتابم بود و درست وسط شنیدن صدای آژیرهایی که قطع شدن سریعشان نشانی از سرعت بالای ماشینهای آتش نشانی به سمت محل حادثه داشت، بغل دستی ام گفت دو طبقه از پلاسکو بخاطر آتش سوزی فروریخته است، متعجبانه نگاهش کردم که مگر میشود؟ موبایل را درآوردم تا نشدنش را به او ثابت کنم و همان لحظه فیلم سقوط کل ساختمان روی کانالها قرار گرفت! کار نشد نداشت و آن ساختمان قدیمی و پر خاطره ریخت... مثل امروز که سیل همه چیز را شبیه فیلمهای تخیلی آخرالزمانی هالیوود با خود برد و تا الان که بیش از ده نفر شوکران مرگ نوروزی را سر کشیده اند هنوز فیلمش برایم شبیه فیلمهاست! 🔴 این تحلیل های در ثانیه مردم هرقدر که از دل می آید ناچارا به دل نمی‌نشیند، یکی در کسری از ثانیه و با دیدن چند عکس تحلیل جغرافیایی از محل حادثه ارایه میدهد، دیگری میگوید چرا جاده را نبسته اند، در این وسط کسی به نقش غذای دیشب رییس هلال احمر در بارش باران میپردازد و فقره آخر یکی افشا میکند که سالها پیش همه وقایع امروز را پیش‌بینی کرده و موجودات ترسناکی به نام مسوولین حرفش را آویزه گوش نکرده اند... این تحلیل ها خیلی آشناست، مثل همان ساعات اولیه بعد از سقوط پلاسکو، اینکه چرا هلی‌کوبتر آتش نشانی چهارطبقه آتش را خاموش نکرده، چرا ترافیک محدوده کنترل نشده بود، چرا ساختمان اصلا پلمب نشده بود و... چرا ها و چگونگی هایی که نه الزاما غلط و نه اجبارا صحیحند، تنها بروندادی از یک تلاش جمعی برای عقب نماندن از واکنش به اتفاقات است، واکنشهایی بس سیاست زده و تخصص ستیز! 🔵 برادر، خواهر، مادر، معترض، کارشناس، پیشگو، مغزفراری، ادمین کانال دوزاری... مع الاسف اینقدر ارزش حرف حساب را پایین می‌آورید که پس فردا اگر کسی هم خواست هشداری کارشناسی بدهد پنبه در گوشمان بگذاریم و بگوییم مگر خودمان کم کارشناسیم که یک از پشت کوه آمده نصیحتمان کند؟! میدانم که سخت است ببینی همه چیزی میگویند و تو نمیگویی اما به هر تقدیر ما مختار به انتخاب همدردی و گوش دادن به دستورات مجاری رسمی در چنین لحظاتی هستیم... ما(بخصوص اصحاب رسانه) در کدام برهه از سال هشدارهای زیست محیطی را دغدغه خودمان و سوژه مطالبمان کرده ایم که حالا مدعی‌العموم حوادث گشته ایم؟ روح قربانیان شاد و خداوند به بازماندگان صبر عطا نماید! @chobealef
چند خطی برای بهترین فیلم امسال؛ یا: [قهرمانها چرا شکست میخورن؟!] 🔴 فیلم تختی پیش از هر چیز تلاشی برای مساله زدایی از معمای "مرگ" تختی یعنی مهمترین چیزی که در این نیم قرن پیرامونش گفته شده است میباشد، تلاشی عامدانه که در نریشن فیلم هم با عبارت "آنچه تختی را تختی کرد شیوه زندگی اش بود نه نوع مرگش" به آن اشاره میشود، از همین جهت طبیعی است که خیلی ها اقرار به این فرضیه قریب به حقیقت که تختی خود را کشت اسطوره زدایی از مشی ملی ترین قهرمان تاریخ ورزش ایران بدانند... اما حقیقت آن است که فیلم غلامرضا تختی را به دلیل همین صراحت میتوان از موفق ترین الگوی سینما قهرمان محور دانست، تختی در قاب دوربین بهرام توکلی یک اسطوره آسمانی نیست، یک قهرمان زمینی است که هم در تشک کشتی بالاخره شکست میخورد و هم در زندگی اجتماعی ناچارا میبرد، تختی ای که انتحاری میکند تا زمانه بیش از آن زجرکشش نکند! 🔵 تختی در روایت خود یک گام فراتر از قهرمان سازی های کلیشه ای مردم پسند ظاهر میشود، قهرمانی که تنها قربانی موجود سیاهی به نام دولت نمیشود و این بار این قهرمان از جانب کسانی به انزوا کشانده میشود که او را بارها بر سر و دوش خود کشانده اند، از افسانه آقاتختی در پس زمینه اذهان تا غلامرضاتختی نقش بسته بر نگاتیو سینما چنین شکافی از شناسایی قاتل قهرمان وجود دارد... تختی از آسمان اذهان به پرده ای زمینی نازل میشود تا در مدح کنشگری فعال و ذم طلبکاری منفعل روایت امروزی به دست ما دهد پس عجیب نیست که بازنمایی این قهرمان به گونه ای صورت گیرد که نسل های پس از تختی نیز خود را شریک جرم مرگ تلخ وی بدانند، تبدیل شخصیتی مدفون به الگوی زنده و در کالبد زمانه جز از طریق دمیدن روحی مطالبه گر ممکن نبوده است... با چنین نگاهی مساله زدایی از شیوه مرگ تختی و شهامت در اقرار به خودکشی او نه تنها در ذهن جمعی ما قهرمان کشی نکرده که او را زندگی ای جاوید بخشید است! ✅ تختی در گیشه شکست خورد؟ مردم بیش از بیست برابر فیام قهرمانشان از یک کمدی مبتذل استقبال کردند؟ جشنواره رسمی کشور به این فیلم اعتنایی نکرد؟... اینها همه پرسش هایی هستند که پاسخشان نه بیرون از فضای فیلم که درون آن معنا میشود، استاندارد تعریف شده از قهرمان یک استاندارد ضد چهره های تجاری است، قهرمانی که محبوبیتش را کالایی قابل عرضه نمیسازد، چهره ای که جای کاسبی در واکنش ها خودش شاخصی تعیین کننده در افعال زمانه اش است... تختی با صراحت الگویی از محبوبیت ضد شهرت است، یک چیز تقریبا در تضاد با تمامی المان های جامعه ای که سلبریتی های آن وجه تجاری یافته اند، پس فیلم تختی هم، همچون خود او از مردم زمانه اش شکست میخورد نه عاملی خارجی! @chobealef
🔴 برای آنها که مهجوریت عدالت را با هیچ شریعت و منطقی توجیه نمیکنند، گرسنگی خستگان و سیری وابستگان را غیرمجازترین تصویر تاریخ میدانند و هیچگاه کنج عافیت را انتخاب نکرده اند این مرد اسطوره ای از درد اسلام برای انسان است... @chobealef
۱- وقتی به آن حجم کوچک اشغال شده شهر در نزدیکی میدان توپخانه که اسمش را "موزه عبرت" یا همان زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری سابق گذاشته اند نگاه میکنم و فکر میکنم که در این مساحت کم چند میلیون ناله و فریاد بعد از خوردن شلاق، شوک الکتریکی، آویزان کردن از سقف، تشنگی دادن، سوزن داغ زیر ناخن کردن و... از عمق حنجره ها خارج شد و باز در همان فضا محبوس مانده؛ داشتن چه ایمانی در میان آن جماعت که یکی در میان جز سازمان خود به هیچ خدایی ایمان نداشتند باعث میشد تا این همه درد را تحمل کنند؟ چگونه یک نفر توانست آخرین خاطره خود از زندگی را در گوشه اتاق شکنجه ثبت کند اما در نفس آخر خود نیز عقب نشینی نکند؟... نمیدانم، شاید شهامت روبرو شدن با حقیقت و دردی که از رنج دیگران جسم و جانشان را تسخیر کرده بود تنها عاملی بود که میتوانست این درد شکنجه را برایشان مبدل به حکم یک مُسکن کند! ۲- وقتی به این بساط های پهن شده کتابفروشی در گوشه ایستگاه های مترو با ۷۰الی۸۰ درصد تخفیف تضمینی شان نگاه میکنم از کتاب و کاغذ و جوهر منزجر میشوم، کتابهایی که میخواهند به ما در چهل روش کوتاه بیاموزند که چگونه بیخیال همه چیز شویم یا با عنوان راه حل موفق شدن به ما تدریس کنند که چگونه از نابود کردن دیگران لذت ببریم و برای خودمان پلی بسوی موفقیت! بسازیم وسوسه میشوم تا پیگیرتر از چنگیز مغول تمامی کتابخانه ها را به آتش بکشم و دور از این ساحت اندیشه ای که بی دردی و نیاندیشن را تجویز میکند سراغ قمارخانه ای بهتر بگردم! ۳- جستن درد دست های پینه بسته در میان مکتوبات دستانی که چیزی سنگین تر از قلم بر نداشته اند، یافتن طریق درد کشیدن از میان عمده کتابهایی که بشارت آرامش و سکون میدهند، پیدا کردن کلماتی که بجای کمک کردن به خواب شبانگاهی ما را مبتلا به بیداری شبانه و خماری روزانه کنند، انتخاب آگاهانه شکنجه بعنوان طریقتی روزانه که ما را به درد کشیدن عادت دهد و متوسل شدن به دریایی از حقیقت که نافی واقعیت های اطرافمان شود چیزی نیست که به سادگی به دست آید و ساده تر از دست رود... برای آنها که مهجوریت عدالت را با هیچ شریعت و منطقی توجیه نمیکنند، گرسنگی خستگان و سیری وابستگان را غیرمجازترین تصویر تاریخ میدانند و هیچگاه کنج عافیت را انتخاب نکرده اند این مرد اسطوره ای از درد اسلام برای انسان است، نسخه ای عملی از "نه" گفتن به دینداری انفرادی که فقر را جبر میخواند، یک قلم ماندگار که با هر کلمه اش خواب را از چشمانی دور میسازد و رنج بشری را به رگ هایش تزریق میکند! 🔴 چهاردهم فروردین زادروز استاد محمدرضاحکیمی @chobealef
@chobealef
[برای پسرخاله خوزستان...!] 🔴 لزومی ندارد که در سجل و شناسنامه‌مان بغل نام و نام‌خانوادگی قید شده باشد "صادره از اهواز" تا خودمان را بخشی از آن آب و خاک بدانیم، آنجا که یا خاک نفس ها را میبُرد یا آب زندگی ها را میبَرد... خوزستان "پسرخاله" همه‌مان است، پسرعامو هم نیست، پسرخاله است، اصلا ما کلاه قرمزی‌های شاد و خندان همه مان یک "پسرخاله" با مرام داریم که نامش خوزستان است، محجوب است، لوتی و داش‌مشتی است، همیشه دارد به همه کمک میکند و هیچ‌وقت از کسی کمک نمیگیرد، اگر هم بگویی چرا اینقدر به فکر دیگرانی کله اش را بالا میگیرد و میگوید خب دیگران کمک میخواستند من هم کمکشان کردم،"مگه چیه؟" و تو هم باید بگویی هیچی فقط دمت گرم... پسرخاله خوزستان تنهاترین عضو خانواده هرکداممان است که وقت تنهایی‌مان سراغمان را میگیرد و زمانی که باقی عروسک ها می‌آیند جمعمان را تنها میگذارد تا غم نهفته در صدایش شادی دورهمی‌مان را خراب نکند، پسرخاله خوزستان این روزها حالش خواهی نخواهی خوب نیست اما مرامش اجازه نمیدهد که خوشی اقوام را خراب کند، انگار دارد بی صدا میمیرد و وصیت کرده تا بعد از کفن و دفنش ما را خبر کنند، مبادا برنامه‌هایمان بهم بخورد... مگه چیه؟ 🔵 شما را نمیدانم اما من از این آه و ناله‌های مجانی که پیشکش خوزستان میشود میترسم، فکرم به لحظه پذیرش قطعنامه میرود، همانجا که همه گفتند بس است دیگر جنگ هم تمام شد و برگردیم سر خانه و زندگی‌مان... الحق هم برگشتند اما از قید "خرم" در خرمشهر تنها لفظش ماند و پسرخاله زخمی از جنگ گیر پرستارهایی افتاد که حتی یک مُسکن و آرامبخش هم به خوردش نمیدادند، او درد میکشید و ما عکسش را نشان افتخارمان کردیم و روی طاقچه ها آویزان کردیم تا سالی یکبار رویش یک دستمال بکشیم و بگوییم یاد پسرخاله‌مان هستیم... نکند این بار هم قرار است بعد از اعلام دفع کامل بحران پسرخاله را تنها بگذاریم و بگوییم حالا که نیمی از زندگی ات در خاک و نیمی دیگر در آب است خودت آب و خاکت را آباد کن، آنقدر آباد که شبیه خرمی خرمشهر شود! 🔴 پسرخاله قوی‌تر از آنهاست که با صدای بلند آخ بگوید، اما ما که جیگر نیستیم، میدانیم که پشت هر لبخندش یک کارون اشک جمع شده و پشت هر کلمه اش یک مشعل نفت سوز و گرما خوابیده... این آب و خاک عادت گرفته به درد، این محجوب خجالتی، این مرد از اسب افتاده، این نخل سوخته و این شیر صید شده، هنوز لبخند میزند، اما من صدای استخوانش را میشنوم... چشمش به ماست اما امیدش را سالهاست فقط با خدا به مزایده گذاشته... @chobealef
1⃣ اینستاگرام صفحه سردار قاسم سلیمانی و تعدادی دیگر از فرماندهان سپاه را با این توضیح که جزو گروه‌های تروریستی محسوب میگردند مسدود کرد. 2⃣ شورای شهر تهران در اقدامی بی‌سابقه مصوب کرد که نام خیابان فلامک در شهرک غرب به خیابان محمدرضا شجریان تغییر یابد. 3⃣ حسن روحانی مانع از شرکت دو تن از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی که علیه مواضع وی انتقاد کرده بودند در جلسات این شورا شد. 4⃣ آتش نشانی پاریس در جواب توئیت دونالدترامپ که پیشنهاد استفاده از هواپیمای آب پاش برای خاموش کردن کلیسا نوتردام را داده بود توضیح داد:«در صورت استفاده از هواپیماهای آب‌پاش، کل ساختمان کلیسا فرو خواهد ریخت، وزن آب و فشار ناشی از ریزش آب از بالا، چارچوب ساختمان کلیسا را تضعیف و به ساختمان‌های اطراف نیز آسیب وارد خواهد کرد.» 🔴 اینها در ظاهر فرم و ماهیتی شبیه اخبار روزانه دارند اما در بطن خود شکافی از واقعیت و پروپاگاندا را نشان میدهند...(یک) به راحتی خوردن یک لیوان شیرموز شاتوت همه انشاهای به نگارش در آمده پیرامون جهان آزاد و شبکه های اجتماعی تصمیم رییس جمهور یک کشور رنگ میبازد و نیروی مسلح رسمی یک حاکمیت که در خط مقدم مبارزه با تروریسم هزاران شهید داده لقب تروریست میگیرد و در دنیای لطیفه اطلاعات آزاد "توقیف" میشود!...(دو) عصاره تمام ایده آلهای جریان اصلاحات رای آوردن کامل یک لیست بدون نظارت استصوابی شورای نگهبان بوده "تَکرار میکنم" بدون نظارت استصوابی شورای نگهبان، حالا عصاره یک شورای مطلقا اصلاح‌طلب که شورای نگهبان نقشی در انتخابش نداشته است شورای مستقر فعلی است که دریغ از یک طرح مفید، یک کیلومتر گسترش مترو یا زبانمان لال احداث اتوبان و بوستان و امثالهم دو سال است که فقط جلسه تشکیل میدهد تا نام خیابانها را عوض کند...(سه) حسن روحانی که با کلیپ "پناه میبریم بر خدا از بستن دهان منتقدان"ش رای جمع کرد و مخالفین خود را طرفداران خیابان"دیوار"کشیدن وسط پیاده رو میدانست اعضای یک شورا را از حضور در جلسات آن شورا با رای وتو محروم کرد...(چهار) نیازی به توضیح نیست، یک آه قدیمی است با ته‌مانده ای خاطره از ساختمان فقید پلاسکو، تحلیل‌های ثانیه ای و هشتگ استعفا زدن برای شهرداری که با هلی‌کوبتر آتش یک ساختمان فرسوده چندهزارمتری را خاموش نمیکرد... ✅ من این اخبار را گفتم، اما در دنیایی که روایت ها چندین فرسخ با واقعیت ها فاصله دارد از فردا به افسانه دنیای آزاد اطلاعات، ابرانسان بودن اصلاح‌طلبان بی جنتی، آزادیخواه بودن روحانی و گازانبر بودن سرهنگها ایمان می‌آوریم... @chobealef
آخر شبها، نه و نیم ده را نمیگویم، یک و نیم دو شب به بعد... بی‌آرتی خاوران-آزادی که حاصل جمع همه اتوبوس های اوراق تهران که رفت و آمدشان در شان حدفاصل پارک‌وی به تجریش نبود... درست در میان آن همه معتاد که امیدی برای به صبح رسیدنشان متصور نمیشدم و یکی در میان در سرمای زمستان جای خوابی نرم که نه اما گرم تر از بی‌آرتی نداشتند و لابلای جوان و نوجوانان مست کرده ای که بغل گوشم هذیان میگفتند، درست در سیاه‌نما ترین نقطه این تهران که آن روزها "مال" کمتر داشت اما مال آدمهای بیشتری بود، همیشه به خستگی آن مردها نگاه میکردم که با چشم باز خوابشان میبرد و با ترس رد شدن از ایستگاه محل سکونتشان ده بار به خواهرمادرم قسمم میدادند یادم نروم نرسیده به ایستگاه بیدارشان کنم، به آن یاس خنثی که ایمان داشت هیچ روز خوبی را برای الی ماشاالله باقیمانده عمرش مقدر نکرده اند و به بدبختی نیشخند میزدند، به شرمی که از استشمام بوی عرق سگی‌شان که معلوم بود حاصل انباشت تکاثرگونه عرقی است که از صبح تا همین بوق سگی که چند دقیقه پیش به صدا درآمده داشتند، به آن پرتاب شدگی‌شان از جهان سرخوشانه ما که گهگاه به آنان نگاه میکردیم تا با انگیزه شبیه‌شان نشدن برای زندگی تلاش بیشتری کنیم، به آن حقوق که ماهانه بابت حق برده‌داری به حسابشان واریز میشد... همه فریادها در سکوتم خلاصه میشد، دم و بازدم مزورانه نفس‌هایی که هرم گرمایش یخ‌های قطب را آب میکرد به من اجازه آن را نمیداد یکبار حالی‌شان کنم این جوان لباس شهری پوشیده اگر دوایی ندارد اما دردی به جانش جا خوش کرده که همیشه با خودش میگوید کدام روز، این روزگار بد روزی روزش را با خوشه هایی برابرتر بسته بندی میکند... راستی موبایلتان زنگ میخورد، راضی به زحمت این پهلو به آن پهلو شدن و دست در جیب گوش چپ کردن و درآوردنش و با چشم‌هایی که تازه نور ال‌سی‌دی مناسبات تنظیم رنگش را به هم‌ میزند و ریز میشوند تا نوشته ریزتر روی موبایل را بخوانند و بفهمند به رسم همیشه "منزل" است که از منزل تماس گرفته نبودید، اما خب رضایت میدادید و جواب میدادید و یکهو لبتان به لبخند باز میشد، میفهمیدم دختر بچه‌تان است که پای گوشی آمده و معذلک میگفتید چند ایستگاه مانده تا برسید... باز هم خواب و دست من که تکانتان میداد و میگفت "آقا رسیدید ایستگاه است" و دویدن برای رسیدن، نه نرسیدن... و من یک نفس عمیق میکشیدم و میدیدیم که شهر هنوز در خواب است! @chobealef
✅ "احتمالا یادتان نمی‌آید" اما سه سال پیش یک پزشک تبریزی برای بیماران خود روزانه چند وعده شنیدن آواز شجریان را تجویز کرد، مثل یک بمب صوتی صدا کرد، آنها که دیروز "امن یجیب" و "زیارت عاشورا" را هم خرافه پیرزنها میدانستند به این معجزه ایمان آوردند و البته عده ای معترض شدند که این کارها پوپولیستی چیست که یک پزشک انجام میدهد و مگر پزشکی هم سیاست است که با نام شجریان مشتری(رای) جمع میکنید که مشخص شد پزشک مورد نظر از اعضای حزب اتحاد ملت ایران نیز هست... چند ماهی گذشت و احتمالا این هم یادتان نمی‌آید که به یکباره زن و کودک آن پزشک با غذای نذری مسموم مُردند، این بار دیگر همه به شجریان ایمان آوردند و فهمیدند استاد آنقدر مهم است که مخالفانش خانواده کسی که آواز او را تجویز کرده با نذری مسموم کشته اند، مقالات نوشته شد در دوگانه جنگ و صلح، آواز و عربده، عشق و خشم و چند کمپینی هم تشکیل شد در "نه به نذری" و این خرافات... اگر تا اینجایش هم حتی یادتان بوده باشد اما بعید است بخاطر آورید آخر چه شد، چیز خاصی نشد، یک روز آن پزشک خودش را تحویل داد و اعتراف کرد که همسر و کودکش را کشته! 🔴 این میتوانست سناریو یک سریال سی قسمتی باشد، حتی اگر مخصوص ماه رمضان بود میشد در آخر سریال و قبل از اعدام، پزشک توبه کند، ناگهان ربنا شجریان پخش شود و اولیا دم از قصاص بگذرند و یکباره زیرنویس بباید که فردا هم عید فطر است و ماه رویت شده تا همه خوششان بیاید... اما متاسفانه این داستان واقعی بود و به ذهن هیچ فیلمنامه نویسی نرسیده بود! 🔵 به واکنشهای هیجانی آن ایام که حالا در خاطر کسی هم نیست نگاه میکنم، چقدر چیزهای بی اهمیت را جدی میگرفتیم و از کنار اتفاقات جدی بی هیچ اهمیتی رد میشدیم، این داستان یکی از میلیونها داستانی بود که در شبکه های اجتماعی درگیرشان شدیم و بعد فراموش کردیم... بی اعتبارترین حوادث ما را درگیر میکنند، بعدش ما را به دو جبهه حق و باطل تبدیل میکند و آخر کار بی سرانجام سراغ سوژه بعد میرویم... چند خبر را میشود لیست کرد که از اساس کذب بودند اما جامعه درگیرش شد و تلفات داد، چند نقل قول درون دهان آدمها گذاشته شده که اگر روزی ده بار آن را تف کنند باز از دهان مردم نمی‌افتد... «راستی شنیده اید ایران درون ماشین های حشدالشعبی هایی که آمده بودند ایران دلار گذاشته بود تا برگردند عراق با آن استادیوم بسازند و بازیکن ذوب آهن را بزنند؟» @chobealef
[یک روایت اول شخص از کشوری که سوم‌شخص نبود!] ۱- بیست و یکم بهمن هشتادوهشت، اگر میدان تره‌بار مسعودیه را به سمت راست می‌پیچیدی و خیابان را تا انتها میرفتی، بین انبوهی انبار و گاراژ به دو دبیرستان پسرانه برخورد میکردی که دیواری آنها را از هم جدا کرده بود، مدرسه اول اگر بابای مدرسه مشغول سیگار کشیدن بود و حواسش جاهای دیگر، میتوانستی سرت را پایین بیاندازی و بی سروصدا وارد شوی، اولش آرام به نظر می‌آمد اما اگر پیچ بوفه را رد میکردی میدیدی ششصد و اندی دانش آموز وسط حیاط جمع شده اند تا فینال جام فجر را تماشا کنند... دهه فجر چه بود؟ این بازی انقلاب را رد کرده بود، جنگ بود، از آنها که نتیجه پایانی بازی را باید زنگ آخر جلو مدرسه میدیدی، رگ جنوبشهری هر دو تیم مثل سوژه های ناموسی ورم کرده بود، خط دروازه همان عصمت فاطی بود که پاره اش کردند تا فرمان و قیصر چاقوکشی کنند، فوتبال آن روز راسته کار مسعود کیمیایی و بهروز وثوقی بود تا سیاه سفیدش کنند و زد و خوردش را بیشتر... نتیجه چه شد؟ عرض خواهم کرد! ۲- مدرسه شانزده تا کلاس داشت، هشت تا اول و چهارتا دوم و چهارتا سوم، اولها که هیچ، اما دوم و سوم هرکدام یک انسانی بود و یک تجربی و دو ریاضی... مشکل بر سر همین عدد دو بود، هر کلاس یک تیم داشت و دوتاکلاس ریاضی ها یک تیم، تیمشان منتخبی از دو برابر جمعیت ما بود و ادعایشان که چه عرض کنم... ریاضی ها نماد آنها بودند که حسابان و انتگرال میدانستند و انسانی ها نماد تاریخ ادبیات و البته همان کلاسی که نصفشان افغانستانی بود، آنها آینده دار و ما نهایتا حمال بارکش، آنها کروات و ما زیرپیراهنی عرق کرده، آنها مهندس و ما یارو، آنها ریاضی و ما انسانی! ۳- دوم انسانی و دوم ریاضی به فینال رفته بودند، مدل ورزشگاه ها برای خودمان پرچم و پلاکارد درست کرده بودیم "انسانی زلزله محبوب هرچی دله"... تیممان نصف بیشتر افغانستانی بودند و تعدادی ایرانی و عارف حسین پاکستانی، ریاضی ها همه ایرانی، نیمه اول را ایرانی ها ۳-۱ بردند و تیم چند ملیتی ما نابود بود، اسکوربردی نبود تا دقایقش را بگویم اما شهرام افغانی و عارف حسین چندتایی زدند و دیدیم ۴-۳ جلوییم و سوت پایان... آنها به انسانی‌ها میگفتند افغانی و غافل بودند که این افغانها حالا قهرمان شده اند... سال بعد شهرام به یونان رفته بود، عارف به پاکستان برگشته و وحید که حالا آلمان است پایش در گچ بود، سوم ریاضی سوم انسانی را برد، ما بدون افغانها باختیم، بد هم باختیم، ما آبروی رشته مان را بردیم، ما در منزل داماد سکونت کردیم! 🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷 @chobealef
[توجه: آنچه میخوانید بر اساس یک داستان واقعی میباشد] اوایل دهه نود فیلمی ساخته و پخش شد که قطعا ۹۹/۹ درصد مردم نه تنها هیچوقت آن را ندیدند که اسم فیلم هم به گوششان نخورده ، قبل از نوشتن این یادداشت هشتگش را در این اقیانوس اینستا سرچ کردم و تنها سه پست برایم‌ آورد... من هم به اجبار پک های جشنواره فجر در سالنی پرازخالی به تماشایش نشستم و نهایتا گفتم خب چه؟، فیلم خوش ساختی بود اما در مورد هیچ چیزی نبود، میتوانستی دو ساعت از طول روز خودت را هم فیلم بگیری و همین شکلی در بیاید، حکایت یک کارگردان بود که دو ساعت سرظهر را به صحنه فیلمبرداری در یک پارک میرود و تمام میشود... اسم فیلم چه بود؟ این یک مقدار مفصل است! فیلم با نام "من از سپیده صبح بیزارم" ساخته شده بود اما مسوولان وقت دولتی گفتند در قرآن به سپیده صبح قسم یاد شده پس غلط کردی که از آن بیزاری، سازنده فیلم هم گفت قبول و اسم فیلم را گذاشت "من عاشق سپیده صبحم"، بعد از چندماهی از پخشش در جشنواره دولت عوض شد و گفتند آقا چرا هنر را سرکوب میکنید و اینها، عوامل هم برای اکران عنوان فیلم را مجددا گذاشتند "من از سپیده صبح بیزارم"... فیلم اکران شد و یکی دو هزار نفر مجموعا آن را دیدند و همگی گفتند به جهنم که از سپیده صبح بیزاری یا دوستش داری، فیلمت مفت هم‌ گران است و هیچ ربطی به سپیده صبح ندارد! [تنبه: آنچه میبینید حاصل یک تفکر نصفه و نیمه است] دوست داشتن و نداشتن سپیده صبح خیلی مهم نیست، اصلا به خودی خود تابعی از موقعیت صبح است، صبح شنبه یا جمعه، صبحی که ساعت هشتش کلاس است یا امتحان، امتحانی که خوانده ای یا نخوانده ای، استادش کیست و...، اما اگر همینها هم نباشد باز دوست داشتن و نداشتن سپیده صبح خیلی چیز مهمی نیست، چیزهای مهمتری در جهان وجود دارد، مثلا جدایی نادر از سیمین، سرنوشت ترمه و تصمیمش به ماندن و رفتن! اما همین چیز مهمتر هم آنقدر مهم نیست، خود ما مهمش میکنیم و ترمه را شخصی مشهور... اینها همه سوژه های روزمره‌اند و ما آنها را از اتفاقات عام تبدیل به خاص میکنیم! مخاطب خودش باید عاقل باشد و بفهمد دارم در مورد چه سوژه داغی هشدار میدهم، رها کنید... @chobealef
[ما گفته بودیم جواب میدهد، شما گفتید:نه!] 🔴 در طول زمانی کمتر از دو ماه مقامات آمریکایی از تهدید مستقیم حمله نظامی، قید شروط متعدد برای آغاز مذاکره پس از پاره کردن متن مقدس برجام، تروریست خواندن "ملت" ایران و... رسیده اند به پیشنهاد مذاکره بدون قیدوشرط، اصلاح ادبیات گفتگو با ایران، عقب نشینی از موضع تغییر حاکمیت ملی ایران و... آیا الان زمان مناسبی برای آغاز مجدد مذاکرات است؟ خیر آیا آمریکا واقعا از اهداف و برنامه هایش منصرف شده؟ خیر آیا الان میتوان امید به تغییر رویه آمریکا داشت؟ قاطعانه خیر آیا سوالی وجود دارد که جوابش خیر نباشد؟ بله الان میتوان در جواب این سوال که آیا ایالات متحده عقب نشینی کرده و در حال نزدیک شدن به موضع ضعف است میتوان گفت بله! آیا میتوان این عقب نشینی را بیشتر کرد؟ با قاطعیت بله! حالا چه چیز عقب نشینی و پیشروی را تعیین میکند؟ در سه کلمه "مقاومت هوشمند ملی" 🔵 آمریکا عقب نشینی میکند چون این بار در برابر فشار خارجی نتوانست اجماع داخلی ایجاد کند، زمانیکه تهدید به حمله نظامی کرد مردم با تیتر نشریه صدا موافقت نکردند، زمانیکه پیشنهاد مذاکره برای به شکستن قاطعیت ملی را داد کسی از مواضع تاجزاده و زیباکلام استقبال نکرد، زمانیکه وسوسه نان در برابر تن‌فروشی ملی را داد هیچ جناح سیاسی نتوانست آن را تبدیل به باور عمومی کند! 🔴 مقاومت به زبان ساده چیست؟ مقاومت یعنی پس انداز هزینه های امروز برای سود علی الحساب آینده... یعنی شهامت ایستادگی کردن برای تثبیت شدن... فرض کنید فردای اشغال خرمشهر با معادله ای کمی میخواستیم حساب کنیم که آیا حفظ یک شهر با انبوهی تلفات مالی و جانی می‌ارزد یا خیر؟ یقینا در دنیای اعداد چندان هم به صرفه نبود اما مقاومتی هشت ساله تثبیتی دائمی را در حوزه تمامیت ارضی به ایران بخشید! ما شش سال است که میگوییم مقاومت جواب میدهد اما جواب دادن آن را ملموس نکرده ایم، حالا زمان آن است که جوابگویی این راهبرد را به شکلی اقناعی نشان دهیم! ✅ مقاومت میسر نمیشود الا با پذیرش یک باورجمعی نسبت به پیروزی، تا زمانیکه یک گروه با ترساندن مردم از لاف جنگ خارجی رای انتخاباتی جمع میکند و بقایش در ترس از توانستن است مقاومت پیروز نمیشود... مقاومت یعنی قبولاندن اینکه هزینه های کوتاه‌مدت سودی بلندمدت می‌آورد، یعنی همان کار که دولت فاجعه‌آفرین مستقر نه میفهمدش و نه میگذارد بفهمانند! @chobealef