eitaa logo
چوب الف
63 دنبال‌کننده
40 عکس
9 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خانه مادربزرگم یک حیاط نسبتا بزرگ داشت، تا زمانیکه بچه بودیم و هنوز پشت لب‌هایمان سبز نشده بود در گوشه‌ای از آن حیاط هم یک درخت کُنار جا خوش کرده بود که تا بزرگ شدیم عمرش را داد به شما و قلع و قمعش کردند و ریشه‌اش را بریدند و به پایش قربانی دادند تا نحسی قطع درخت کُنار(سدر) بیش از این دامان خانواده را نگیرد... الغرض وقتی حیاط مذکور را رد می‌کردی و وارد خانه می‌شدی چند اتاق بشدت معمولی، تعدادی از معمولی‌ترین آدمهای زمانه را کنار هم جمع کرده بود، شاید تنها چیزی که در آن خانه معمولی نبود اتاق پذیرایی آن بود، اتاقی که پدربزرگ یکبار دیوارش را سوراخ کرده بود تا مثلا با یک مهندسی حساب شده آن را کانال کشی کرده باشد و از باد کولر گازی این اتاق به آن اتاق که یک کولر کفافش را نمی‌داد قرض بدهد(نخندید، ما هم خندیدیم و بعدا دیدیم طرح مهندسی دادند که از کارون کانال بکشند تا به زاینده‌رود هم آب برسد، همه چیز علمی بود)... و اما وسط آن اتاق غیرمعمولی پر بود از عکس‌های تنها عضو خانواده که هیچگاه ندیدمش، نقاشی یک جوان که‌یکی در میان با لباس ورزشی تیم شاهین اهواز و لباس خاکی جنگی کشیده شده بود... پسر دوم خانواده شاید تنها عضو غیرمعمولی خانواده معمولی‌شان بود، پسر دوم خانواده‌ای پرجمعیت در خانه‌ای کوچک وسط منطقه بیست متری شهرداری اهواز که چند خانواده پرجمعیت دیگر هم درون خود جا داده بود، درست در میان آدمهایی که در هفت آسمانشان هم یک ستاره نداشتند و با رویای بی‌رویایی اوضاع را میگذراندند و نهایت آرزویشان قبولی امتحان شهریور(آن هم وسط گرمای خرماپز اهواز) بود یک پسر ظهور کرده بود که هم درسخوان باشد و هم فوتبالش زبانزد نسلی که رویاهایشان مارادونایی بود... قصه را از پیش لو داده‌ام، انتهایی ندارد، می‌رود جنگ و چندصدمتری که وارد خاک فاو می‌شود محاصره می‌شوند و تمام(البته این تمام شدنش و از دست دادن رویای احتمال اسارتش برای مادر بزرگ به اندازه ۷-۸ سال جنگ طول کشید)... نمی‌دانم اگر بود چند وقت یکبار می‌دیدمش، اصلا آرزوی نیمه‌تمامی برای دیدنش داشتم یا نه، اما هرچه که بود من زمانی آمدم که از او تنها چند نقاشی معمولی در خانه‌ای معمولی میان آدمهای معمولی باقی مانده بود، شاید اگر می‌ماند خودش هم معمولی میشد، اما خب نشد، خودش را قاطی مخصوص‌ها کرد، دوست نداشت در تئاتر آدمهای معمولی نقش رهگذر داشته باشد! [سی‌ونهمین سالگرد آغاز جنگ!] 🌹پیشکش به معمولی‌هایی که مخصوص شدند! @chobealef
[عجالتا خراب کردید آقای مهدویان!] در ایام جشنواره فیلم فجر، مجموعه‌ای از نقدهای بنیادین به ماجرای "نیمروز۲؛ رد خون" به ذهنم رسید که طرحشان در فضای زنده باد و مرده باد ایام جشنواره چندان بجا نبود، نقدهایی که هرچند بیانگر یک سقوط آزاد برای محمدحسین مهدویان بود باز نافی آن نمی‌گردید که آخرین فیلم او نیز چند سطح از متوسط سینمای ایران بالاتر است، ادعایی نه چندان عجیب که انداختن یک نگاه به لیست فیلم‌های در حال اکران صحت آن را اثبات می‌کند! 🔵 مهدویان هرقدر در و فرم روایی ویژه‌اش خود را بی نیاز از سناریو می‌دید، در اصالت را به صحنه پردازی و خلق شخصیت داد و در با یک جیمزباند بازی مامور اطلاعات ایران که در خانه شخص اماراتی هم شنود گذاشته بود تا کسی فارس را از خلیج جا نیاندازد و قیصروار بدون هیچ گره‌گشایی از معمایی داستان را تمام کرد، در مجبور به نگارش سناریو شد و بیش از همیشه نشان داد که توانایی‌های دیگرش او را چگونه در فیلمنامه اثر تنبل کرده است، فیلم با صدها خرده روایت آغاز می‌شود و هیچگاه تمام نمی‌شود(عملیات برون مرزی ایران در عراق، نفوذ مجدد تواب قبلی در سیستم و...)، آنهایی هم که تمام می‌شود تابع هیچ منطقی نیست، صادق(جواد عزتی) با ریشش بازی می‌کند و از طریق شهود شخصی متوجه جاسوسی و خرابکاری و... دیگران می‌شود! 🔴 خشونت مقدس ایده ناب و امضای مهدویان پای آثارش بوده است، متوسلیانی که قیچی پرتاب می‌کند، کمالی که می‌خواهد زندانی را مثل سگ بکشد و موسی‌ای که با چاقوکشی از حیثیت ناموس ایرانی دفاع می‌کند... یقینا آنقدری که مهدویان در ملموس کردن این انگاره موفق بوده است هیچ کارگردانی در تثبیت انگاره دیگری در دهه۹۰ به موفقیت نرسیده است... اما ماجرای نیمروز۲ پایان خشونت مقدس مهدویان است! اگر اعتیاد به خلق جلوه‌های ویژه به وقت شام حاتمی‌کیا را از نیمه ابتر و خنثی می‌کند، اعتیاد مهدویان به خشونت نیز خودش را پیش از همه قربانی می‌سازد، این خشونت که دیگر قداستی ندارد تا آنجا پیش می‌رود که موفق‌ترین قهرمان داستانی‌اش(کمال) نیز تبدیل به یک تیپ عشق آدمکشی در عین تخمه خوردن می‌شود! آدم حالش بهم می‌خورد از این خشونت خارج از شخصیت... 🔵 مهدویان آنقدر در سناریو میلنگد که مجبور به خلق عاطفه درون مجاهدین می‌شود، واقعیت تلخ آن است که همذات پنداری مخاطب با مجاهدی که به خاک پدری‌اش ورود کرده تا دخترش را بیاید بیشتر از قهرمان کاریکاتوری‌ای است که برای حفظ آبرو دنبال خواهرکشی بی‌سروصدا در میانه جنگ است! 🔴 مرصاد؟ عملیات نبود! یک دعوای خانوادگی بود که لابلایش تعدادی گلوله هم شلیک شده! میگویید نه؟ به سطح مبتذل سناریونویسی مهدویان برای تشریح عملیات نگاهی مجدد بیاندازید! @chobealef
احتراما نه صفر تا صدش لکن بخش عمده‌اش را مصداق "خود کرده را تدبیر نیست" می‌دانم! رهبری، سران قوا و... هر نقشی هم که داشته‌اند بیشتر مواجه شدگان با وضعیت بودند نه عاملان آن، عامل چیزی که امروز به ما می‌گذرد شخص است... بی‌دستاوردترین دولت، متکبرترین رییس‌جمهور، فاسدترین و کهنه‌ترین کابینه ممکن، همه و همه حاصلی از بلوغ نیافتن گفتمان در سپهر سیاسی ایران بوده است! . انتخاب روحانی بازگشت به عصر بود و در رفسنجانیسم محرومین فراتر از فراموشی، تحقیر می‌شوند... چند روز قبل از انتخابات سال۹۶ در مناظره‌ای دانشجویی گفتم شعار "به عقب برنمی‌گردیم" روحانی شعاری صحیح است اما کامل‌ترش "به عقب‌تر برمیگردیم" است، بازگشت به عصر رفسنجانی و شورش‌های اسلامشهر، مشهد و... شورش گرسنگانی که نه جایی در معادلات دارند نه چیزی برای از دست دادن! . ما مخالفان دولت مقصریم؟ صددرصد و درصد اشتباه ما به مراتب بیشتر از کسانی است که با هر انگیزه‌ای به این دولت ننگین رای داده‌اند... ما در روشن ساختن صورت مساله اصلی کشور به مردممان ناکام بودیم و همین باعث فراموشی بیش از پیش حاشیه‌های فراموش شده مقابل متن مرکز نشین بود. . گفتمان در شرایط فعلی موجودی خلق‌الساعه است، چیزی است بی‌ریشه که هرکس پلاکاردش را به دست می‌گیرد و عکسی یادگاری با قربانیش می‌اندازد... آن چیزی که ذیل عدالتخواهی رادیکال این روزها تعریف می‌شود نه مبدا دارد نه مقصد، هیجان محض است، مسابقه "چه کسی زودتر از بقیه فحش می‌دهد"... با این همه عیار اقناع اجتماعی الان مشخص می‌شود، اینکه چه کسی می‌تواند مردم را با آلترناتیوی در مدیریت آشنا کند که همه سهمی برابر برای زندگی داشته باشند! . چه باید کرد؟ (به ژست این روزها نمی‌آید) اما خب حاکمیت ستیزی و نفی‌ساختاری بیشترین غلط املایی را میان انشاهای تجویزی دارد... خاموش کردن آتش با بنزین ممکن نیست، از قضا زمان آن است که به جای همراهی با هیجان اعتراضات به این هیجان جهت صحیح عقلانی داد... امیدکشی آدمکشی را مباح می‌کند! @chobealef