eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.7هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فدای همتون دوس جونیا بغض رو هم پاک نمیکنم با خیال راحت بخون عزیزم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستانه‌ها💞
رفتم رو مبلی که اشاره کرده بود نشستم. ارام:من از تنهایی بیزارم، اونجام که بودم هیچ وقت تنها نمیموند
ارام:خب من از خاطراتم گفتم حالا تو بگو. چی میگفتم؟؟؟ میگفتم با خواسته ی ارباب اینجام؟؟؟!!! از جام بلند شدم، حالا بعدا یه چیزی سره هم میکردم میگفتم، االن چیزی به ذهنم نمیرسه که بگم، حالا بپیچونمش تا بد. _من خاطره خاصی ندارم،یه رعیتم دیگه، الان فال میرم یه کوچولو کار دارم دفه بعد منم تعریف میکنم. ارام سری تکون دادوگفت باشه. داشتم از در میرفتم بیرون که ارام صدام زد. ارام:سوگل _بله. ارام:سوگل من نمیخوام تو از سره وظیفه بیای اینجا، اصلانم ناراحت نمیشم اگه بخوای مثله قبل باهام رفتار کنی، اجباری نیست که... حرفمو خلاصه میکنم، اگه دوس نداری دیگه صدات نکنم. _نه ارام، خیلیم خوبه، مطمعن باش که از رو اجبار نمیام. ارام:مرسی. لبخندی زدمو از اتاق دراومدم بیرون، واقعا از وقت گذروندن با ارام ناراضی نبودم، ارام خوب بود،مهربون بود،شاد بود،درست برعکسه ارباب. شب برا ماساژ رفته بودم اتاقه ارباب اما ارباب تو اتاق نبود. وا خودش زنگ زده بود پس الان کجا بود!!!! با خودم گفتم شاید بیرون باشه الان میاد، رو تخت نشسته بودمو منتظر ارباب نشسته بودم که ارباب باضرب درو باز کرد و گوشی بدست اومد تو. ارباب:کیان حرف نزن گوش کن ببین چی میگم، اگه خدایی نکرده حتی ده متریه عمارت پیداشون بشه، کیان من میدونم و تو. نمیدونم کیان چی گفت که ارباب قاطی کرد. ارباب داد زد ارباب:چه یه نفر چه صد نفر، کیان شده همرو دونه به دونه میکشی اما نمیزاری یه نفر نزدیکه عمارت بشه. درو محکم کوبید بهم که من یه متر پریدم هوا. ارباب:بی پدر فکر کرده کیه!!! به عمارته من نزدیک میشی!!!!! دوباره گوشیشو برداشت و زنگ زد. ارباب:کیان دارم میام بیرونه عمارت حمایت میخوام. یه دفه بنده دلم پاره شد. میره کجا!!!!! ارباب داشت حاضر میشد که بره بیرون دلم مثله سیرو سرکه میجوشید. سوگلللل،چته، برا چی نگرانی؟؟برا کی نگرانی؟؟برا ارباب؟!!!! همین اربابی که بهت تجاوز کرد؟؟؟!!! برا این مرده متجاوز؟؟؟!!!! اما دلم انگاری دوباره کر و کور شده بود و نه چیزی میفهمید، نه چیزی میشنید. تالاپ وتولوپ میکرد برا مردی که همه زندگیشو، همه دنیاشو به نابودی کشیده!!!! قلبم تیر میکشید، جدیدا زیادی تیر میکشید، دستمو گذاشتم رو قلبم، اروم باش قلبه من، انقد برا این مرده گناهکار بازی در نیار،یادت نیست این همون مردیه که هستی تو، زندگی تو نابود کرد. اروم باش قلبه من...اروم باش. اما همین که چشمم به اربابه تفنگ بدست افتاد بدتر شدم، دلم شور میزد، قلبم بیشتر تیر میکشید. ارباب تفنگ و گذاشت پشته کمرشو کتشو انداخت روش. بی هوا پرسیدم. _کجا ارباب؟؟؟ ارباب عصبی سرشو گرفت سمتم. ارباب:باید به توام جواب پس بدم؟؟؟!!! تو حالته عادی باید از دستش ناراحت میشدم، اما انقدر استرس و دلشوره داشتم که اصلا حرفایی که میزد برام مهم نبود. ادامه دارد... 🍃🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این برای خیلیا تجربه ست 😂😂😂 . 🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🌺
🌿🌿🌿🌿🌿 🙏🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️ 🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابای بدبخت رو دست بچه ها نسپارید😂 🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🌺
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 به قلم چیزی نیست عزیزم کیمیا تازه متوجه شد که همه اهل خانواده کنار در وایسادن و نگاهش می‌کنند نگاهی به همشون انداخت و گفت یعنی انقدر صدام بلند بود حسن آقا لا اله الا الله گفت و رفت رضا با لحن عصبی گفت ترسیدم فکر کردم چی شده حالا او هم رفت حسین جلو اومد و با خنده گفت آقا از فردا شامتو کمتر بخور چه وضعشه یه ملتو نصف شبی بیدار کردی زهرا در حالی که تو جاش جابجا می‌شد با چشم بسته گفت این اصلاً شام نخورد اومدم دیدم خوابش برده بیدارش نکردم حسین در حالی که خمیازه می‌کشید رفت و یک شب بخیر میون خمیازه‌اش گفت زینب خانم کیمیا رو دوباره رو تخت خوابوند و گفت بخواب عزیزم طبیعی که آشفته باشی ولی نترس یه صلوات بفرست آروم بخواب کیمیا با لبخند چشماشو بست و گفت ببخشید شما رو هم زابراه کردم الان کوثرم بیدار میشه نق و نوق می‌کنه زینب خانوم پا شد رفت فاتحه‌ای برای میلاد فرستاد و سعی کرد دوباره بخوابه عصر فردای اون روز طبق قرارش با سبحان به زینب خانم اطلاع داد که با سبحان قرار داره البته با کلی خجالت و من و من این حرفا زد ولی زینب خانم با خوشحالی گفت باشه عزیزم ایرادی نداره سبحان خودشو به ما اثبات کرده فقط دیر نکنیا حسن آقا بعد اون ماجرا نسبت به تو حساس شده منم بهش نمی‌گم که با سبحان قرار داشتی میگم رفتی بیمارستان دیدن دوستات کیمیا بوسه روی صورت مادر مهربونش که تازگیا خیلی با سیاست شده زد و رفت تا آماده بشه زهرا جلو اومد و با دیدن کیمیا گفت اجازه بده من انتخاب کنم چی بپوشی و بعد با خنده گفت تو در انتخاب ست مناسب ضعیف هستی خودم یه استایلی برات بسازم سبحان کش باشه کیمیا با خنده گفت استایلمم تو انتخاب کن ببینم سلیقه تو چه جوریه چقدر وقت داریم نمی‌دونم گفته عصر میاد دنبالم پس بیا بشین فکر کنم یه ۴۰ دقیقه‌ای وقت داشته باشیم این چند وقت خیلی لاغر شدی اول باید صورتتو با کرم پودر و لوازم آرایشی کاور کنم وای نه زهرا تو رو خدا من نمی‌خوام آرایش کنم زهرا با خنده گفت آرایش نمی‌کنم که فقط می‌خوام یکم مرتبت کنم تو حرف نزن خودم می‌دونم چیکار کنم صورتت که تمیزه کیمیا با کلافگی گفت بله تمیزه خوب پس بهتر و بعد کیف لوازم آرایشی رو کنارش گذاشت و در عرض ۱۰ دقیقه آرایش ملایمی کرد صورتش رو کمی مرطوب کننده و کرم پودر زد مژه هاشو ریمل زد ابروهاشو مرتب کرد روی لب‌هاش رژ خیلی کم رنگ صورتی کشید پارت 493 رمان رفیقای من تو چالش نظر ناشناس شرکت کنید😌 https://harfeto.timefriend.net/16804976915633 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ورود به کانال چالش و زاپاسمون https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 @ElayOnline ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️ ‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️ ‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️
اینم پارت ۴۹۳ کیمیا خانوم تقدیم به دوستداران ایلای❤️❤️❤️🙏🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنگ زبان هست ... بهش زنگ زدن که دائی مرده🤣😂 🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🌺
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه تونستی اینو ببین و نخند🤣😂😂 🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این داستان: فامیل دوست داشتنی ‌ 🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا نباید بده؟ 😂😂 🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🌺