eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.9هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا جرات میکنی بگویی: از چشمانش معلوم است که آدم خوبی نیست؛از حرف زدنش پیداست که آدم بی پدر و مادری ست؛از راه رفتنش پیداست که لات بی سر و پایی ست؟ چرا کالبد انسانی،جسم،میتواند دستاویزی برای قضاوت باشد؟ و چرا حتی نام میتواند در تو آن حسی را ایجاد کند که احتمال نادرست بودنش وجود دارد؟ از چه میترسی؟ ازینکه مردی به دلیل چشمانی با رگهای سرخ،دست های آلوده ای داشته باشد؟ آیا تو باور گذشته ها نیستی؟" "ویران باید کرد. چه بسا معیارها را که فرو باید ریخت. چه بسا مَثَل ها را،که فراموش باید کرد. چه بسا سخنان بزرگان را، که دور باید ریخت. چه بسا منطق ها را،که جواب باید گفت. و چه بسیار بهانه ها و قوانین را،که دگرگون باید کرد..." نادر ابراهیمی ❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۵۶﴾ 🔸 خداست که زنده می‌کند و می‌میراند و باز همه به سوی او بازگردانده می‌شوید. 🔅 يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۵۷﴾ 🔸 ای مردم عالم، به حقیقت نامه‌ای که همه پند و اندرز و شفای دلها و هدایت و رحمت بر مؤمنان است از جانب خدایتان آمد. 💭 سوره: یونس 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
حکایت گنجشکی که با خدا قهربود !⭐️ روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت.⭐️فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:⭐️می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.⭐️و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.⭐️ فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ...⭐️گنجشک هیچ نگفت ... و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.⭐️گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.⭐️تو همان را هم از من گرفتی.⭐️این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟⭐️لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟؟؟⭐️و سنگینی بغضی راه کلامش را بست ...⭐️سکوتی در عرش طنین انداخت.⭐️فرشتگان همه سر به زیر انداختند.⭐️خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود.⭐️باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.⭐️آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.⭐️گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود...⭐️خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!⭐️اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...⭐️های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...قرآن کریم / سوره بقره / آیه 216چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است؛ و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا می داند، و شما نمی دانی. ❤️❤️❤️
دوستانه‌ها💞
سرم گیج میرفت با زحمت خودمو از دستشویی کشیدم بیرون. ارام اومد سمتم و از زیره بازوم گرفت. دکتر: خوب
از جام بلند شدم. _باش، الان حاظر میشم. زهرا: میخوای کمکت کنم؟؟؟ _نه خودم میتونم. زهرا:باشه هر طور که راحتی پس من رفتم. حاظر شدمو رفتم جلو ورودیه عمارت وایسادم منتظره ارام. منتظر بودم که دیدم ارباب داره از پله ها میاد پایین. یه راست اومد سمتم. ارباب:سر پا شدی؟! چیزیتم که نیست!!!! پس این ادا اصولا چیه از خودت در میاری؟؟!!!!! از ازمایشگاه که برگشتی یه راست میای پیشه خودم. بالاخره یادت که نرفته تا دو روز پیش کارت چی بود؟؟؟؟ از حرص دندو نامو رو هم فشار دادم. نمیخواستم بهش چیزی بگم ینی دلم نمیذاشت اگه به عقلم بود که الان تیکه تیکش کرده بودم. ارباب زل زد به چشمام. ارباب:زیاد زور نزن هیچ وقت نمیتونی از دستم خلاص بشه مگه اینکه یه روزی از انتقام گرفتن از بابات خسته شم و ولت کنم، که تو تا اون رو اینجایی. اومد نزدیکمو اروم دره گوشم گفت. ارباب:ودر اختیار من از قصد این حرفو زد تا عصبانیم کنه، که موفق هم شد. ارام:خب من حاضرم، بریم سوگل؟؟؟! _بریم. ارباب:کیانو هم همراهتون میفرستم، سپردم از سره راه دکتررو هم بردارو ببرین تا اونم تعیید کنه حرفای دکتره شهر رو. ارام:وااااا چه نیازی هست ارباب:نیاز نبود نمیفرستادمش. ارام:خب میخواین خودتونم بیایبن که کال خیالتون راحت شه. ارباب:تا نظرم بر نگشته برین ارام. به گفته ی ارباب دکتر هم با ما همراه شد. همیشه از ازمایش و ازمایشگاه و دکتر رفتن میترسیدم، حاظر بودم یه دنیا قرص و شربت بخورم اما هیچ سوزنی نره تو بدنم. رسیدیم به یه بیمارستان و کیان برگه ای رو که دکتر برا ازمایش دادنم نوشته بود را داد به پذیرش، که پذیرش نسخه رو قبول نکرد. پذیرش:متاسفم اقا تا خود دکترای اینجا ازمایش رو ننویسن من نمیتونم خانم رو برا ازمایش بفرستم. کیان:چیییی؟؟؟!!! یعنی چی؟؟؟ این مسخره بازیا چیه!!! پذیرش:اقالطفا سکوت رو رعایت کنین اینجا بیمارستانه. کیان:بیمارستان هست که هست به جهنم، میگم میخوام یه فیش بدی که خانم بتونه بره تو و ازمایشش رو بده و توام میگی چشم و فیش رو میدی. ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍂🍃
زن باشیــــد و زنـــانه رفـــتار کنیـــد مردها زنانی که خلق و خویی مردانه دارند، کارهایی سنگین انجام می‌دهند و از ظرافت زنانگی که یکی از الزامات وجودی یک زن است بی‌بهره هستند را دوست ندارند. این خانم‌ها نمی‌دانند یکی از دلایل کشش مردها به خانم‌ها همان ظرافتی است که گفته شد. در نتیجه آنچه حاصل می‌شود عوض شدن جای زن و مرد در زندگی و دور شدن آنها از یکدیگر است. دیگر نه زن، زن بوده و نه مرد می‌تواند مردانگی خود را در زندگی خرج کند پس زن باشید و زنانگی کنید. •خانمي كه فكر ميكني سياست نداري و بقيه دارن درباره زندگيت تصميم ميگيرن به كانال ما بيايد👇🏻 ❤️❤️❤️
سادگی یا پیچیدگى؟ امتحان پایانى درس فلسفه بود. استاد فقط یك سؤال مطرح كرده بود! سؤال این بود:شما چگونه مى‌توانید مرا متقاعد كنید كه صندلى جلوى شما نامرئى است؟ تقریباً یك ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ‌هاى خود را در برگه امتحانى‌شان بنویسند، به غیر از یك دانشجوى تنبل که تنها 10 ثانیه طول كشید تا جواب را بنویسد! چند روز بعد كه استاد نمره‌هاى دانشجویان را اعلام كرد،آن دانشجوى تنبل بالاترین نمره كلاس را گرفته بود!! او در جواب فقط نوشته بود :«كدام صندلى؟!» نتیجه: مسائل ساده را پیچیده نكنید! "گابریل گارسیا مارکز" ❤️❤️❤️
🌱سی عادت ناپسند اجتماعی كه باعث رنجش اطرافيان و كم شدن شان شما ميشود: 1. خیره شدن به دیگران 2. با دهان‌پر حرف زدن 3. قطع کردن حرف دیگران 4. اظهار فضل و دانایی کردن 5. بلند حرف زدن 6. خیلی محکم یا شل دست دادن 7. پرخوری در میهمانی ها 8. گذاشتن آرنج روی میز 9. پچ پچ کردن و خندیدن مرموز در حضور دیگران 10. دراز کردن دست از سوی آقایان و اصرار برای دست دادن با خانم ها( یی که به هر دلیلی مایل نیستند). 11. باد کردن یا صدا در آوردن با آدامس 12. استفاده بی اندازه از تلفن همراه 13. نمایش عمومی احساسات و رومانتیک بودن در حضور دیگران 14. توهین یا کنایه و طعنه زدن به دیگران ادامه دارد.... ❤️❤️❤️
🌱سی عادت ناپسند اجتماعی كه باعث رنجش اطرافيان و كم شدن شان شما ميشود: 1. خیره شدن به دیگران 2. با دهان‌پر حرف زدن 3. قطع کردن حرف دیگران 4. اظهار فضل و دانایی کردن 5. بلند حرف زدن 6. خیلی محکم یا شل دست دادن 7. پرخوری در میهمانی ها 8. گذاشتن آرنج روی میز 9. پچ پچ کردن و خندیدن مرموز در حضور دیگران 10. دراز کردن دست از سوی آقایان و اصرار برای دست دادن با خانم ها( یی که به هر دلیلی مایل نیستند). 11. باد کردن یا صدا در آوردن با آدامس 12. استفاده بی اندازه از تلفن همراه 13. نمایش عمومی احساسات و رومانتیک بودن در حضور دیگران 14. توهین یا کنایه و طعنه زدن به دیگران ادامه دارد.... ❤️❤️❤️
اهمیت ظاهر افراد در ازدواج مطمئن شوید کسی که قراره باهاش ازدواج کنید ظاهرش براتون جذابیت داشته باشه، گول این حرفها که قیافه عادی میشه رو نخورید. بله قیافه زیبا بعد از یک مدتی عادی میشود تا حدی، اما قیافه زشت هیچ وقت عادی نمیشود. بنابراین فریب یک چنین بازی ای را نخورید. زشتی از نظر شماست اگر یک کسی را از نظر فیزیکی بهش جذب نمیشید زور بیخودی نزنید دعا نخوانید که انشالله بعدا میشه. نه اوضاع در این موارد معمولا بدتر میشه که بهتر نمیشه. بنابراین مطمئن باشید که در ظاهر این آدم را می پذیرید. ❤️❤️❤️
لباسی که برای همسرت نپوشی تا شاد شود؛ به درد چه می‌خورد؟!!! اگر همسرت زیبایی و خوش‌تیپی تو را دوست دارد؛ چرا معطلی؟!!! چقدر بد است مرد یا زن در خانه بسته به شغل مثلاً بوی گازوئیل بدهد یا سر کله‌اش از تدریس، گچی باشد یا همیشه بوی قرمه سبزی بدهد...! نه ادکلنی... نه کنار هم نشستنی... نه درک احساسات طرف مقابل... وقتی خانه‌اید، لطفا تلفن همراهتان را کنار بگذارید و زندگی کنید. به خاطر خودتان و همسرتان... ❤️❤️❤️
🔻این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده و توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده که استدلال شگفت انگیزی داره. وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم و تو، آدم سفید وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی و وقتی می میری، خاکستری ای و تو به من میگی رنگین پوست؟؟ 🍃🍃🍃🌾💞💞 بهم پیام بدین😊 لینک کانال 👇 https://eitaa.com/joinchat/339280200Ce2c4533c9a ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دوستانه‌ها💞
از جام بلند شدم. _باش، الان حاظر میشم. زهرا: میخوای کمکت کنم؟؟؟ _نه خودم میتونم. زهرا:باشه هر طو
پذیرش:اقا لطفا مودب باشین. کیان:اگه نباشم چه غلط... دکتر:کیان، اقا کیان لطفا یکمی رعایت کنین، اینجا بیمارستانه، هر بیمارستانی قانونی داره و قانونه اینجا هم اینجوریه... کیان:قانونی که مزخرف باشه رو باید عوضش کرد. ارام:کیااان، تمومش کن بعد رو کرد به پذیرش ارام:شما ببخشین، لطف کنین یه شماره بدین که ما بریم پیشه دکتر تا ایشون ازمایش بنویسن. پذیرش هم قبول کرد و بعد از پرسیدنه اسم و فامیلی و گرفتن وزیت شماره ای رو داد و ما نشستیم رو صندلی و منتظر موندیم. البته فقط منو ارام و دکتر موندیم و کیان رفت تو ماشین منتظر بمونه. حدودا ۳_۲نفری جلو تر از ما هم منتظر بودن، که منتظر شدیم تا نوبتمون برسه و بعد بریم تو. نوبته ما رسیده بود، با ارام بلند شدیم و رفتیم اتاقه دکتر اما دکتره روستا داخل نیومد، گفت. دکتر:نیازی نیست من بیام تو، در اصل نیاز به اومدنه من نبود. من فقط جوابه ازمایشه نهایی رو به ارباب منتقل میکنم. ارام لبخندی زد. ارام:ممنون که اومدی. رسما داشتم شاخ درمیوردم. ارام حتی حاضر نبود سر به تنه این دکتره باشه اما حالا داشت براش لبخند میزد!! واقعا تعجب برانگیز بود!!!!!! ارام:برو تو اتاق دیگه منتظره چیی؟؟؟!!! با ارام رفتیم تو و به مرده میانسالی که مشخص بود دکتره سلام کردیم که دکتر با خوشرویی جوابمون رو داد. دکتر:مریض کدوم یکیه؟؟؟؟ ارام به من اشاره کردم. ارام: در اصل مریضه ایشونه، ما اومده بودیم اینجا ازمایش بدیم که برگه ای که اورده بودیم رو قبول نکردن و گفتن حتما شما باید تجویز کنین که ازمایش بده. دکتر:که اینطور، بله این قانونه بیمارستانه دیگه کاریس نمیشه کرد. بد به من نگاه کرد. دکتر:خب دخترم، مشکلت چیه که باید ازمایش بدی؟؟؟ _والا دکتر مشکله خاصی که ندارم یکم سرگیجه و معده درد و حالت تهو دارم که دکتر گفت برا استرسه اما دوستم اشرار داشت که حتما یه ازمایشه کلی بدم. دکتر ابرو هاشو انداخت بالا. دکتر:چند مدته این حالتو داری؟؟؟ ارام: والا دکتر یه ماهی هست که اینطوریه، اما در طی این یه ماه فقط,این یه هفته ی اخر استرس داشته، منم بخاطره همین فکر کردم شاید مشکلش اصلا استرس نباشه، بخاطره همین اصرار به ازمایش داشتم. دکتر روبه من گفت. دکتر:تب هم میکنی؟؟؟ ادامه دارد... 🍃🍃🍂🍂🍃