eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.8هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌پوست پرتقال‌و تاثیراتِ خوب🍊 بوسیله پوست پرتقال‌بوی‌بد دهان‌، یا که زردی‌دندان‌ها قابل‌درمانه، کافیه که پیش‌از خواب، پوست پرتقال‌و به دندون بمالید،"ترکیب CA و ویتامینC موجود" در آن‌میکروب‌و زردی‌و نابود می‌کنه @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دکتــر زنان ممنـوع شـد ⛔️ ➖ دائم درگیر عفونتی!؟😷 ➖هر دو سه ماه یکبار باید داروی آنتی بیوتیک و پماد واژینال مصرف کنی!؟🥴 ✅ کافیه یه سر به این کانال بزنی با این محصول که داره میتونی انواع عفونت های قارچی،کیست و فیبروم ها رو برای همیشه درمان کنی 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/684196148Cf549a09062 محصولاتش اینقدر تاثیر گذاره که گذاشتن 😃👆
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
⛔️ تزریق ژل و بوتاکس ممنوع 🙅‍♀ ☑️ اگه پوستت چین و چروک داره ☑️ اگه اُفتادگی پلک داری ☑️ اگه جوش‌ و لک داری ☑️ اگه منافذ پوستت بازه 💢کافیه بزنی رو لینک زیر😃👇 https://eitaa.com/joinchat/684196148Cf549a09062 به مناسبت تمامی محصولاتشون خورده 🤩👆
30.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خفن ترین ترکیب برای تزیین روی پلو همینه🫰 هم ترد هم خیلی خوشمزه و هم عطر خیلی عالی داره👌 نکات مهم تو فیلم گفته شده بازم اگه سوالی داشتین بپرسین 🙏❤️ سعی کنین برای سرخ کردنیها از روغن حامد استفاده کنین که در ترد تر شدن سرخکردنیها تاثیر زیادی داری و اینکه ماندگاری محصول رو بیشتر میکنه👍 و حتما چندین بار سیبزمینی رو آبکش کنین👌 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
‌اشتباهی که تکراری بشه، عذر خواهی رو بی‌ارزش میکنه. عذرخواهی‌ای که تکراری بشه، بخشیدن رو بی‌ارزش میکنه. بخشیدنی هم که تکراری بشه، رابطه رو بی‌ارزش میکنه. یه سری چیزا ارزششون به عادی نشدنشونه؛ مراقبشون باشیم! @vlog_ir
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🗣رازی از زبان آیت الله بهجت که در اواخر عمرشان تعلیم خواص نمودند و فرمودند من در مورد ختومات از استادم (مرحوم آیت الله قاضی) چیزی نمیپرسیدم، اما روزی ایشان ذکری را به من آموختند و فرمودند که هر کس موفق شود آن را به انجام برساند...😳 در نتیجه 📜🧷 ✨اگر طلسم شده قطعا باطل میشود ✨اگر مجرد باشد بختش باز شود ✨اگر چشم به راه کسی باشد به عشقش برسد ✨و اگر تنگ روزی باشد روزیش بسیار فراخ شود 🚩 به علت درخواست های مکرر شما عزیزان یکبار دیگه این سرّ عظیم‌ الشأن رو براتون گذاشتیم 👇🧿📿 https://eitaa.com/joinchat/3042639928C19e648235a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این ترکیب جادویی ماهی 7 تا 10 کیلو لاغر شوید😱 اگر می خواهید بدون رژیم و ورزش، چربی های شکم و پهلوی خود را برای همیشه آب کنید و اندامی ایده آل داشته باشید این ویدیو را تا آخر ببینید👌🏻 برای اطلاعات بیشتر و دریافت این چربی سوز لاغری با 50% تخفیف ویژه روی لینک زیر بزنید👇🏻 https://landing.getz.ir/lzJrP https://landing.getz.ir/lzJrP
دوستانه‌ها💞
❤️❤️ #ترنج - مقصر تموم اتفاقاتی که واسه ترنج افتاد من نبودم. بعد از به هم خوردن عروسیمون ترنج تو
نیست؟ قبول داری باید با زبون خودت باهات حرف بزنم؟ میلاد هم سینه ستبر کرد. - گفتی منم شنیدم. همه جوره هم احترامت واجبه اما تو حق نداری به جای ترنج تصمیم بگیری. یاسر گارد همیشگی اش را به خود گرفت. _می بینی که دارم می گیرم. - به چه حقی؟ صغیره؟ بی کس و کاره؟ عقلشم که سر جاشه خدا رو شکر. چه نیازی داره تو به جاش تصمیم بگیری؟ همه در سکوت به جنگ نرم و زیر پوستی این دو نفر زل زده بودیم. - اگه عقلش سر جاش بود خیلی از این اتفاقا نمی افتاد. البته بهش خورده نمی گیرم. اون بچه‌ست و ساده. مقصر منم که در برابر آدمی مثل تو ازش محافظت نکردم. اما الان اینجام تمام قد. می خوای به ترنج برسی باید از من رد شی. می تونی؟ بسم ا... میلاد با انگشت اشاره به سینه‌ی خودش کوبید. - آدمی مثل من؟ تو نمی دونی آدمی مثل من تو چه شرایطیه؟ مگه نمی دونی طراح تموم نقشه ها یکی دیگست؟ مگه من خواستم که این جوری بشه؟ من به جز اطاعت چه کار می تونستم بکنم! یاسر گوشه‌ی لبش را خاراند و گفت: - عجب! اینی که جلو روت وایساده یه دختر ساده و بی تجربه نیستا آقا پسر. یکیه از خودت بدتر. الکی دور بر ندار واسه من. هم من و هم تو خوب می دونیم چه کارا می تونستی بکنی و نکردی. اينم می دونیم چه کارا می تونستی نکنی و کردی. اما رو همش چشم می پوشم. میگم حق با توئه. مامور بودی و معذور. میگم رطب خورده منع رطب چون کند؟ سعی می کنم وقتی می بینمت صورت کبود شده‌ی یاشار رو به خاطر نیارم. سعی می کنم عذاب او لحظه هایی که ترنج با لباس عروس توی سالن می چرخید و می اومد به سمت تو و من می دونستم قراره چه بلایی به سرش بیاد رو فراموش کنم. همه رو می تونم درک کنم اما اين که با دروغات و حتی واقعیتا باعث شدی ترنج از خونه فرار کنه و به این حال و روز بیفته کنار نمیام. گفتی بابام مجبورت کرده عقد رو بهم بزنی گفتی مستنداتی داری از این که می خوان پولاش رو بالا بکشن گواهی فوت پدرش رو در بدترین شرایط روحی ممکن انداختی جلوش. اسم این کارات رو چی میذاری؟ دوست داشتن؟ آدم از کسی که دوست داره این جوری محافظت می کنه؟ آدم دار و ندار دختری رو که دوست داره با حرفاش و کاراش ازش می گیره؟ مثلاً هنر کردی بهش گفتی باباش خودش رو کشته؟ چه فایده ای به حالش داشت جز اين که مادر و عموش رو هم ازش گرفتی؟ فکر می کنی من اجازه میدم همچین آدمی یه بار دیگه به دختر عموم نزدیک بشه و بازم بهش آسیب بزنه؟ نگاه میلاد مستاصل شده بود. - بهش دروغ گفته بودن. من فقط می خواستم بهش بفهمونم... کم کم یاسر خونسردی اش را از دست می داد. - به تو چه؟ چرا فکر کردی از مادرش دلسوزتری؟ چرا فکر نکردی حتما صلاحی در این کار بوده؟ تو بهتر می دونستی چی به نفع ترنجه يا مادرش؟ این که سند و گواهی فوت رو از گاوصندوق بابای من بیرون بکشی کجای ماموریتت بود دقیقا؟ می دونی اگه بخوام با کلی شواهد و مستندات می تونم قصور و سواستفاده‌ت رو توی این پرونده ثابت کنم و پدرت رو در بیارم؟ چرا اینقدر پا روی دم من میذاری؟ به فکر بلاهایی که ممکنه سرت بیارم نیستی؟ میلاد کاملاً کم آورده بود. اسمم را خواند خواست یاسر را دور بزند و خودش را به من برساند اما اندام ورزیده‌ی یاسر سد راهش شد. - معلومه راه این اتاق رو خوب بلدی. فرز از دیوار می کشی بالا و میای تو اتاق. البته امشب آخرشه. یه بار دیگه این ورا ببینمت بهت رحم نمی کنم. کار و جونت رو با هم به خطر میندازم. تو حتی اگه بتونی گذشته‌ت رو هم تغییر بدی آینده‌ی خوشایندی نداری که اجازه بدم ترنج رو هم اسیرش کنی. واسه همینم خوشم نمیاد اسم دختر عموم رو با صدای تو بشنوم. خوشم نمیاد نگاهت رو به دختر عموم ببینم. اجازه نمیدم حتی فکر ترنج از سرت بگذره. اینجا این خونه و آدماش حریم منه. دیگه حق نداری وارد حریم من بشی. وگرنه, به خدا قسم که بدجور اذیتت می کنم. میلاد ملتمسانه به من نگاه کرد و با زبان بی زبانی یاری خواست. پلاستیک حاوی پوست شکلات ها و لواشک ها را از کشوی پا تختی ام درآوردم و بی حرف به سمتش دراز کردم. دید و یادش آمد و چشمانش را محکم روی هم فشار داد و گفت: - چرا این کار رو کردی؟ یاسر فاصله اش را از میلاد زیاد و از من کم کرد. لعنت به این چانه ای که دائم می لرزید. - یعنی این آخرش بود؟ خواستی این جوری بهم بفهمونی که دیگه نه راه به خونه‌ت دارم و نه دلت؟ من رو با یاسر تهدید می کنی ترنج؟ با کسی که ازش فرار می کردی؟ با کسی که ازش متنفر بودی؟ یاسر سرش را برگرداند و نگاهم کرد. نگاهش آمیزه ای از تعجب و تمسخر بود. ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺 لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🌺🌺
هدایت شده از حتما ببینید👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گله های این خانم : همه فک میکردن از شوهرم بزرگترم😞 ولی با یه روش گیاهی بدون دردسر 10سال جَوون شد❗️ برای جوان سازی پوست صورت با این روش گیاهی روی لینک زیر بزنید و 20% تخفیف بگیرید👇🏻 https://landing.getz.ir/J0hZM https://landing.getz.ir/J0hZM