دوستانهها💞
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان نجات عشق.... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
📖داستان کوتاه
❤️#نجات_عشق
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشـــق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود.
وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی باشکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت:« آیا می توانم با تو همسفر شوم؟»
ثروت گفت:« نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد.»
پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست.
غرور گفت:« نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد.»
غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت:« اجازه بده تا من باتو بیایم.»
غم با صدای حزن آلود گفت:« آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم.»
عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید.
آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت:« بیا عشق، من تو را خواهم برد.»
عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد علم که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود، رفت و از او پرسید: « آن پیرمرد که بود؟»
علم پاسخ داد: « زمان»
عشق با تعجب گفت:« زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟»
علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: « زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این ترکیب جادویی ماهی 7 تا 10 کیلو لاغر شوید😱
اگر می خواهید بدون رژیم و ورزش، چربی های شکم و پهلوی خود را برای همیشه آب کنید و اندامی ایده آل داشته باشید این ویدیو را تا آخر ببینید👌🏻
برای اطلاعات بیشتر و دریافت این چربی سوز لاغری با 50% تخفیف ویژه روی لینک زیر بزنید👇🏻
https://landing.getz.ir/avTUa
https://landing.getz.ir/avTUa
هدایت شده از کانونفرهنگیرهروانزینبی💓
مسابقه عکاسی خانواده بزرگ رهروان زینبی😌🍓
اللهم ارزقنا (یک خیابان) که منتهی شود به #حرم ..!🦋🫀
شرکت کننده شماره: ۱۳
بانو: مژگان موسوی
"مسابقه عکس از حرم"😍
عکسای زیباتونو به آیدی درج شده ارسال کنید و بعد از قرار گرفتنش در کانال و بازارسال کردن عکستون(بیشترین بازدید)، جوایز زیر رو دریافت کنید..🤩🌸🎁
نفر اول تا سوم بیشترین بازدید:
۳ سفر کربلای رایگان😍🫀
نفر چهارم تا ششم بیشترین بازدید:
۳ تابلو فرش حرم بابارضا🥲🧡
نفر هفتم و هشتم بیشترین بازدید:
۲ عطر حرمممم😍🌻
مهلت ارسال عکساتون تا روز دخترررر #۲۱_اردیبهشت 😎⏳
آیدی جهت ارسال عکساتون:
🆔 @YaHeidarmadadi
شرایط و توضیحات شرکت در مسابقمون:
https://eitaa.com/rahrovanzeinabi/2319
منتظرتیم زیبا..😍🍓
دوستاتو هم با خودت همراه کن..🤩🦋
#کانون_فرهنگی_رهروان_زینبی
#خانواده_بزرگ_رهروان_زینبی
#مسابقه_بزرگ
https://eitaa.com/rahrovanzeinabi
دوستانهها💞
#ترنج اینو که خودم شنیده بودم. دیده بودم. عمو به تو گفت با من ازدواج کنی اما تو قبول نکردی. گفتی از
❤️❤️
#ترنج
- نه داشتیم بازی می کردیم. حالا که تو هم بیدار شدی بریم با همدیگه بازی کنیم.
ثامر سرش را روی شانهی یاسر
گذاشت و گفت:
- خوابم میاد.
یاسر وزن پسرش را روی یک دستش انداخت.
- باشه پس بریم بخوابیم. به همه شب به خیر بگو. ثامر بی حوصله و اخمو شب به خیری گفت و یاسر رو به یاسین کرد.
- فردا بده دور دیوارای خونه رو نرده
و حصار بذارن.
قبل از این که از اتاق خارج شود با حرص
تاکید کرد.
- همین فردا یاسین.
او رفت و من بالاخره به خودم اجازهی فروریختن دادم اما عمو اجازه نداد. قبل از همه مرا در آغوش کشید و سرم را به سینه اش چسباند و گفت:
- حرفاش رو به دل نگیر بابا از سر دلسوزیه. میگذره این روزا. همش می گذره.
دری که یاسین محکم به هم کوفت بیشتر دلم را به درد آورد. یاسین را نمی توانستم از دست بدهم. مرگ را به قهر یاسین ترجیح می دادم. سرم را در سینهی عمو مخفی کردم و گفتم:
- یاسر که هميشه از من متنفر بود. یاسینم متنفر شد. عمو مرا همراه خودش روی تخت نشاند و گفت:
- نه جانم. نه یاسر ازت متنفر بوده و نه یاسین متنفره. فقط الان عصبانی هستن. یه کم بهشون حق بده. مَردن. غیرت دارن. خیلی واسشون گرون تموم شد. اما درست ميشه غصه نخور.
غصه نخورم؟ چطور غصه نمی خوردم؟
- هر دو نگرانتن بابا. هرکدوم به روش خودشون. من روزایی که تو بیمارستان بودی رو یادمه. من پسرام رو می شناسم. من می دونم که تو اون هفت ماه هفت هزار بار مردن و زنده شدن. به خصوص یاسر که هم تصادف و مرگ مادرش رو به چشم دیده بود و می ترسید زبونم لال واسه تو هم اتفاقی بیفته و هم خودش رو مقصر میدونست.
حالا که خودش نبود باز هم نمی توانستم بدگویی اش را بکنم. مثل تمام سال هایی که زبان بر شکایت از بدی هایش بسته بودم.
- من... کاری نکردم که سرافکنده بشن. من... کم شدن حضور مادر و منا را هم احساس کردم. مرا با عمو تنها گذاشته بودند.
- هیس ! من می دونم بابا جون. بیشتر از چشمام بهت اعتماد دارم ولی اونا جوونن. زود رگ گردنشون قلمبه ميشه. وگرنه اونا هم بهت اعتماد دارن. فردا که یه کم از عصبانیتشون کم شه و حال همه بهتر شه با هم حرف می زنیم. همه با هم حرف می زنیم تا دیگه هیچی این وسط مخفی نباشه. همه اشتباه کردیم هر کی به نوعی. اما همین که تو باور کنی هیچ کس نمی خواسته بهت آسیب بزنه و ناراحتت کنه کافیه. دوباره از نو همه چی رو می سازیم. فردا روز بهتریه بابا.
سرم را از سینه اش جدا کردم. چشمانش پیر شده بودند خیلی پیر.
- میلاد گفت شما تهدیدش کردین که بره. گفت به خاطر پول به خاطر سند. بعداً خودش بهم گفت کار یاسر بوده اما من اینقدر عصبانی بودم ... کف دستش را روی گونهی خیسم کشید و گفت:
- باشه نارنجم. من که حرفی نزدم. دلخور هم نیستم. همین که پیدات کردم همین که پیشمی همین که سالمی و اینجایی دیگه چیزی از خدا نمی خوام. دیگه هیچ اعتراضی ندارم. همین که بدونی من دار و ندارم رو فدای یه تار موهات می کنم واسم بسه. همین که بدونی اگه اصرار داشتم عروسم بشی به خاطر عشق بیش از حدی بود که بهت داشتم و دارم کافیه. تو کی دیدی من به مال دنیا بچسبم بابا؟ من به جز آرامش و شادی تو و پسرام کی چیز دیگه ای خواستم آخه؟
نمی توانستم نگاه نمدار و مظلومش را تحمل کنم. صورتم را با دستانم پوشاندم.
- این که سندها رو ازت پنهون کردیم خواست مادرت بود. نمی خواست این همه پول تو دست یه دختر نوجوون و جوون باشه. نمی خواست تو از وجود یه همچین ثروتی خبر داشته باشی چون می ترسید. از آدم هایی که ممکن بود به خاطر پولت واست دام پهن کنن می ترسید. از این که بچگی کنی و به دیگران بگی که چقدر ثروتمندی می ترسید. به خاطر خودت می ترسید بابا به خاطر امنیتت. از گرگ های بیرون از این خونه می ترسید. می خواست ازدواج کنی از ازدواجت مطمئن بشه بدونه طرفت آدم حسابیه و تو رو به خاطر خودت می خواده اون وقت همه رو بهت تحویل می داد. آخه من و مادرت پول رو می خوایم چی کار بابا جون؟ پسرای من به اندازهی خودشون دارن. من و مادرتم همین که یه سقف بالا سرمون باشه و به کسی احتیاج نداشته باشیم کافیه واسمون. بیشترش رو می خوایم ببریم تو گور؟ من این همه سال کار کردم و جون کندم که بچه هام در رفاه باشن. من کی تو رو از بچه هام جدا دونستم عمو جون؟ اون قدر واسم عزیز بودی که می ترسیدم بدمت دست یه غریبه. از یاسر مطمئن بودم. می دونستم مَرده. می خواستم وقتی سرمو میذارم زمین خیالم راحت باشه که تو رو دست یه آدم درست سپردم. یه پدر واسه بچهش بهترین رو آرزو می کنه. منم واسه یاسر تو رو آرزو کردم چون بهترین بودی.
هر چه بیشتر می گفت بیشتر دلم می خواست بمیرم. موهایم را نوازش کرد. گفت:
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🌺🌺
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🔴 روش جدید درمان آرتروز زانو
🔵روشی به تازگی کشف شده که با استفاده از زاپیامکس تراپی امواج کِلاکْ پالْس میتونه زانودردت رو (در منزل ) درمان کنه !
• با پر کردن این پرسشنامه ، همین امروز مشاوره رایگان و تخصصی درمان زانودرد دیافت کن✅
همین الان وارد شو و پرسشنامه رو پر کن 👇🏻
https://medianashop.com/Landing/Intdbl/ZM82/?utm_term=0223eitaB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
.
اگر همیشه افکارتان منفیست؟
اگر روابطتان ناپایدار است؟
اگر همیشه افسرده و نگرانید؟
اگر اعتماد بنفس ضعیفی دارید؟
از آموزش هاي این کانال استفاده کنید👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3225157676Cb1ca1c809a
به شددددت توصیه میشود👆👆👆
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
متاهل ها روی دکمه قرمز کلیک کنید
🔲🔲⬜️🔲🔲
🔲🔲⬜️🔲🔲
⬜️⬜️🔴⬜️⬜️
🔲🔲⬜️🔲🔲
🔲🔲⬜️🔲🔲
مجردها روی دکمه آبی کلیک کنید
🔳🔳⬜️🔳🔳
🔳🔳⬜️🔳🔳
⬜️⬜️🔵⬜️⬜️
🔳🔳⬜️🔳🔳
🔳🔳⬜️🔳🔳
5 دقیقه دیگه پاک میکنم☝️☝️
زیر18سال کلیک نکنه خوبیت نداره🙈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کیک_تولد خیلی گرون شده 😐
یا اینکه دنگ فنگ خامه کشی خستت میکنه
بیا من بهت یه کیکی آموزش بدم خودت تو خونه درست کن بدون فر👌
هم برای تولد هم مناسب مهمونی و عصرانه
https://eitaa.com/joinchat/4193976323Cdb50e9d329
دستورشو از یه #قناد_حرفه_ای گرفتم بیا👆😋