#داستان_کوتاه
روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسد به فقیری داد.
فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت.
فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ
در سبد گذاشت و بازگردانید.
ثروتمند شگفت زده شد و گفت:
چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود،
پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟!
فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می بخشد…
❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
هدایت شده از تبلیغات گسترده ماهان
❌🔞ورود افراد زیر هجده سال ممنوع🔞❌
✅برترین و با اعتبارترین کانال ایتا در حوزهی
مشکلات جنسی آقایان، دیابت و ترک اعتیاد
🚧مشکلات زناشویی آقایان زمینه ساز 80% طلاق ها در ایران🚧
⛔هشدار جدی برای تمام آقایان ایران⛔
آقایون برای درمان بیماریهای جنسی حتما لینک پایین را مشاهده نمایید 👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/994312504Ce057a8402e
✅️معتبر ترین کانال ایتا در زمینه طب سنتی✅️
برای شروع روند درمان سریعا فرم زیر را پر کنید تا مشاورین کلینیک باهاتون تماس بگیرند👇👇👇
https://formafzar.com/form/c5jib
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
❌ فوری "مشکلات زناشویی آقایان" درمان شـد ❌
⭕زندگی خیلیارو حکیم با درمان این مشکلات نجات داده😍😍😍🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/994312504Ce057a8402e
💥🔞🚷 ورود مجرد ها ممنوع 🚷🔞💥
دوستانهها💞
❤️❤️ #ترنج تازه این همه بدبختی به سرم آوردی کم بود؛ این ادای فراموشیت رو کجای دلم بذارم؟ رنگش به
❤️❤️
#ترنج
پرسشگرانه نگاهش کردم. در نیمرخش اثری از شوخی یا تمسخر نبود. کاملا جدی حرف می زد. شاید حالا که نه عصبانی بود و نه مثل هميشه سر تا پایم را مسخره می کرد بهترین زمان برای پرسیدن سوالم بود.
- می تونم یه سوال ازت بپرسم؟
- اوهوم.
لبم را جویدم. دو به شک بودم. عکس العملش می توانست برابر با فعال شدن دماوند باشد. جوایش می توانست مثل انفجار یک بمب هسته ای خودم و صد نسل بعدم را نابود کند اما بیش از اين نمی توانستم سنگینی این غصه را تحمل کنم.
- اون شب که یاشار رو دستگیر کردن گفتی من مقصر بودم. گفتی هرچی زحمت کشیدی واسه نجات دادن یاشار من به باد دادم. گفتی اگه میلاد رو به خونه راه نداده بودم یاشار اعدام نمی شد. واقعاً این طوری بود؟ واقعاً راهی واسه نجات یاشار بود؟ اگه میلاد اون شب به گاوصندوق نمی رسیده الان یاشار زنده بود؟ چهره اش به طرز محسوسی سخت شد اما نترسیدم. چهرهی معصومانهی ایمان و عرفان و نگاه پرحسرت منا از پیش چشمم نمی رفت. ماه ها با این عذاب وجدان زندگی کرده بودم و حالا عذابم پیش چشمم بود.
- می تونستی یاشار رو نجات بدی؟ می تونستی؟ من باعث شدم بمیره؟ جوابم را نداد. به نظر هم نمی رسید قصد جواب دادن داشته باشد. من هم قصد کوتاه آمدن نداشتم. حالا که به جان کندن تا اینجای مسیر را آمده بودم نصفه و نیمه برنمی گشتم.
- از فکر این که برگردم خونه و با منا و بچه هاش رو به رو بشم گریه م می گرفت. فرار کردم که هر روزم با سرزنش ها و تهدیدهای تو و صدای ناله و نفرین منا و بچه هاش نگذره. بوق زد و وارد پارکینگ سرپوشیده ای شد. انگار رسیده بودیم.
- لطفاً جوابم رو بده. می تونستی یاشار رو از زندان و اعدام نجات بدی؟ داخل اولین جایگاه خالی پارک کرد. - اگه اون شب میلاد با هماهنگی من وارد خونه نمی شد... حرفم را قطع کرد.
-سبحان...
احساس کردم گوش هایم اشتباه شنیدند.
- چی؟ کمربندش را باز کرد و گفت:
- اسمش سبحانه. هی نگو میلاد میلاد اعصابم خرد ميشه.
- یاشار هم اعدام نشد کشتنش. حتی اگه از دست قانون هم نجاتش می دادم از دست اونایی که دنبالش بودن نمی تونستم فراریش بدم. تو فقط زمان مردنش رو جلو انداختی.
آخ!
- زن و بچهی یاشار هم تو رو مقصر نمی دونن. تا دیشب که خودت دهن باز کردی و ور ور همه چی رو لو دادی کسی نمی دونست چی بین من و تو گذشته. درسته تو یه تایمی نمی خواستم سر به تنت باشه اما به کسی نگفتم که تو مقصری. اتفاقاً کاسه کوزه ها سر من شکست که چرا از روز عروسی تو می دونستم برادرم تو چه منجلابی افتاده و کاری واسش نکردم. که چرا یه جاسوس خطرناک رو توی خونه راه دادم و حتی ازش بچه دار هم شدم. طبق معمول انگشت اتهام همه به طرف من بود نه تو. ولی من بلد نبودم خودم رو بکشم یا از خونه فرار کنم. می دونستم چقدر حرفشون ناحقه ولی چون خبر داشتم چه طوری جیگرشون سوخته و همش دنبال یه مقصر میگردن که خودشون رو آروم کنن؛ صدام در نیومد و هر چی ترکش داشتن به جون خریدم. سعی کردم درکشون کنم. سعی کردم بفهمم اگر چیزی میگن از دشمنیشون نیست از حال بدشونه. درسته حال خودم از همه بدتر بود. چندین ماه به هر دری زدم که یه راهی واسه پاک کردن پروندهی یاشار پیدا کنم. مدتها زور زدم زنی رو که دوست داشتم از ورطهی هلاکت نجات بدم اما تو همش شکست خوردم. از هر طرف به بن بست رسیدم. ظرف ده دقیقه هم برادرم از دست رفت هم مادر بچهم و هم خانوادم. کارم هم که لبهی تیغ بود. شرایط روحی خوبی داشتم؟ نه! کسی می دونست من چه حالی دارم؟ نه! کسی درکم می کرد؟ نه! مستحق اون همه نفرین های پدرم بودم؟ نه! بابام گفت دیگه نمی خواد منو ببینه. خونه رو ترک کردم؟ نه! تو تصادف کردی گفت تقصیر من بوده. خودم رو کشتم؟ نه! چرا؟ چون می دونستم حالش بده. چون سعی کردم خودم رو جای اون بذارم و بفهممش. چون می دونستم تو این شرایط حلوا پخش نمی کنن. چون می دونستم مجبورم سنگ زیرین آسیاب باشم تا این دوران واسه من و خانوادم بگذره. چون می دونستم با جا زدن من همه چی از اینی که هست خراب تر ميشه. چون می دونستم به خاطر خانوادم باید فداکاری کنم. چون می دونستم بیشتر از چیزی که از من دلخور باشن بهم نیاز دارن.
طعنه های مستقیمش را می گرفتم اما ذهن درگیرم روی یک جمله اش اسیر شده بود. به ساعتش نگاه کرد.
- اینا رو گفتم که بدونی بعضی وقت ها باید به حال و روز اون کسی که داره ناراحتت می کنه نگاه کنی. شاید اون خیلی از تو حالش بدتره. شاید خیلی ناراحت تره. شاید خیلی تحت فشارتره. شاید آدمی باشه که اگه بهش زمان بدی تا حالش بهتر باشه تندی و تلخیش رو جبران می کنه. چیزی ازت کم نميشه اگه بعضی وقت ها تو هم سنگ زیرین آسیاب بشی تا شالودهی خانوادهت رو حفظ کنی. نمیشه که همش حواسمون به خودمون و حال خودمون باشه. نمیشه که همش خودمون رو محق بدونیم و دلمون به حال خودمون بسوزه.
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
هدایت شده از تبلیغات گسترده ماهان
💢خانم ها دیگه لازم نیست عمل جراحی بکنید‼️
🔹بهبود فیبروم ، کیست و تنبلی تخمدان ،کیست سینه،عفونت و سرد مزاجی و یائسگی زودرس
با طب سنتی ایرانی و اسلامی و با مکمل های گیاهی🌿
✔️جهت بهبود دائمی سریعا روی لینک زیر بزنید ، عضو کانال شوید و درخواست مشاوره بدهید👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2345861675C742e58b5e1
شاید حکمتی داشته که اینجا دعوت شدی😍
سریع فرم ویزیتت رو پر کن👌🏻👇🏻
https://formafzar.com/form/65fml
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
❌ فوری "مشکلات خصوصی بانوان" درمان شـد ❌
⭕زندگی خیلیارو حکیم با درمان این مشکلات نجات داده😍😍😍🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/2345861675C742e58b5e1
https://eitaa.com/joinchat/2345861675C742e58b5e1
💥🔞🚷 ورود مجرد ها ممنوع 🚷🔞💥
#حکایت
چه کشکی چه پشمی؟
چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت.
خواست فرود آید، ترسید.
باد شاخهای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
مستاصل شد و صورتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت.
گفت: «ای خدا راضی نمیشوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.»
قدری پایینتر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میکنی؟ آنها را خودم نگهداری میکنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو میدهم.»
وقتی کمی پایینتر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بیمزد نمیشود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.»
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.»
❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
هدایت شده از 👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
پک جوان کننده پوست صورت زلیخا 😅
دیدی زلیخای پیر و نابینا چطور جوان و
زیـــبا شد😁حــالا اون که معجزه بود،
ولی تو این کانال یه پک جوانساز دیدم
که #تـضــمیــنــی مثل پیرهن یوسف
جوانی و زیباییت رو همیشگی میکنه😍
همین الان بیا تا مثل زلیخا جوون شی
👇🤩
https://eitaa.com/joinchat/1850278218C5a690a19ef
✅3/3/3 #جشنواره ویژه دارن
✅#تضمین بازگشت وجه
✅#تضمین اثرگذاری
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🔴تفاوت شهوت زن و مرد از زبان امام علی(ع)
چهل تن از زنان عرب نزد مولا از شهوت مرد سوال کردند ، جواب گرفتند که از ۱۰ قسمت ۹ قسمت برای زن و ۱ قسم برای مرد میباشد. گفتند پس چگونه است که با این حساب دستور وارونه آمده .مردان میتوانند زنان متعددی اختیار کنند ولی زنان نمیتوانند. مولا علی (ع) رو به زنان کرد و به ایشان دستور داد. که هریک از زنان کاسه ای آب بیاورند و آوردند و دستور داد که همه آبها را در داخل یک ظرف بریزند و ریختند و سپس دستور داد.....
ادامه داستان باز شود
ادامه داستان بازشود