7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#خانه_داری #ترفند
وای یعنی بهترین روشی بود که امتحان کردم🥰
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#استایل #ترفند
همین الان پاشو شلوارهای رو امتحان کن ببین چه ترفند خفنی براتون آوردم👍👍
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
18.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#تابستان #شربت
🍹شربتی که با دستای خودت درست کنی میشه دست نوش
شربت زعفرونی که از خوشمزه تریناس و خیلی نوستالژیه
بریم توکارش🤌😋
🥣موارد لازم:
💦آب سه پیمانه یا همون لیوان دسته دار
🥄شکر چهار پیمانه
🫗زعفران غلیظ به مقدار دست و دلبازی😋
🍡سه تا دونه هل
🧂جوهر لیمو نصف قاشق چایخوری
🍋یک عدد لیموترش تازه
🌺گلاب نصف پیمانه
طرز تهیه:
🍸اول زعفرون و با یخ خیس کن و قبل از آب شدن کامل یخ آب حوش اضافه کن و شک دما بهش بده هم عطرش خارج میشه هم رنگ باز میکنه
🍸سه پیمانه آب و شکر رو روی حرارت بزار تا شکر کاملا آب بشه
🍸حالا گلاب و هل و جوهر لیمویی اضافه کن اگر جوهر لیمو نداشتی آب یدونه لیموترش تازه بریز
🍸بعد زعفرون و اضافه کن وقتی آب و شکر جوش اومد حرارت و ملایم کن بزار ریز ریز آب تبخیر بشه و شربت قوام بیاد
⁉️اصلا در قابلمه رو نزارید
⁉️چندبار آب لیموترش و با قلبمو اطراف قابلمه بزن تا شکرک نزنه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
عزیزان دلم دوستای من عاشقانهی داستان زندگی رو تو کانال ما بخونید
بزن رو لینک گلی جانم🥰👇
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
دوستانهها💞
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃 عزیزان دلم دوستای من عاشقانهی داستان زندگی رو تو کانال ما بخونید بزن رو لینک گلی جانم🥰👇
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
با شرمندگی گفت:طلاقم بده...خواهش میکنم.
_میخوای به همین سادگی،بی خیال انتقامت بشی؟
بهت زده نگام کرد.به چمدونش اشاره کردم.
_بهتره وسایلتو جمع کنی وبری خونتون.اینکه میذارم بری بخاطر گذشتن از خطاهای زشتت نیست.من فقط میخوام
واسه یه بارم که شده خودخواه نباشم وخودمو بی تقصیر ندونم.وگرنه اونقدر بی غیرت نیستم که به همین راحتی از
گناهت بگذرم. طلاقت می دم اما اونجوری که تو میخوای.اینم میشه تنبیه من به خاطر اینکه ازت سواستفاده کردم
وهرگز دوستت نداشتم.
اشک تو چشماش حلقه زد وبا قدر دانی نگام کرد.
_می دونم این تصمیم برات چقدر سخت بوده.اما باور کن من اونقدرام بد نیستم.
با بی رحمی گفتم:خب در مورد این موضوع من نمی تونم نظر بدم.شاید کسایی مثل خانوم بدیع ونیما یا پرستو
نظرشون منصفانه تر باشه.
گریه ی آروم وبی صداش واقعا مظلومانه بود.
_درسته یه جاهایی پامو از گلیمم دراز تر کردم.اما هیچ وقت همه ی خط قرمز هارو رد نکردم.به خدا من هنوز
دخترم.
با تاسف سر تکان دادم.
_دختر بودن دلیل پاک بودن نیست.
ناامید بلندشدوبا قدم های سست ولرزان به طرف چمدونش رفت.از اینکه کمی تند رفته بودم،عذاب وجدان
داشتم.اما شاید بهتر بود اون لحظه سکوت کنم تا اونم متوجه اشتباهش بشه.
در که پشت سرش بسته شد،بلند شدم وتموم پنجره هارو باز کردم.می خواستم هوای مسموم اینجا عوض شه.همه
چی انگار بوی خیانت وانتقام وکینه جویی می داد.
حالم اصلا خوب نبود.بی اختیار به سمت شیشه مشروب نیمه خالی روی میز آشپزخونه کشیده شدم.احتیاج داشتم
کمی آروم شم.لیوانی برداشتم ودر شیشه رو باز کردم.
نگاهم روی حرکت موج وار مایع درونش خیره موند.انگار محتویات اون شیشه هم داشت بهم پوزخند می زد.هنوزم
تو ضمیر ناخودآگاهم می خواستم از روبروشدن با حقیقت های تلخ زندگیم فرار کنم.از اینکه اینقدر زود خودمو می
باختم اصلا حس خوبی نداشتم.
نگاه متنفری به اون شیشه ولیوان که یه جورایی نماد ترس هام بودن انداختم وبا خشم هردوتاشونو به زمین زدم.از
جام بلند شدم وبه طرف بوفه ی مشروباتم رفتم.صدای زنگ در با صدای شکستن پی در پی شیشه های مشروب
قاطی شد.پوی تند الکل تو مشامم پیچید وباعث سوختن ته حلقم شد.
_اینجا چه خبره؟!
نگاه هراسان کوروش بین من وخورده شیشه های کف آشپزخونه می چرخید.
با بی حالی روی یه صندلی نشستم وگفتم:همه ی ترسهامو شکستم...دیگه نمی خوام فرار کنم.
سه هفته بعد تو دفتر خونه وقتی پای برگه ی طلاق رو امضا می کردم.همه ی بار عذاب وجدانی که رو شونه هام
سنگینی می کرد،برداشته شد.
آیسان هم اون برگه رو با لبخند آرامش بخشی امضا کرد.هردومون می دونستیم ادامه ی این روند ناامید کننده بی
معنیه.ما باید هرکدوم جداگانه به مسیرمون ادامه می دادیم.
دست تو جیبم کردم وکلیدهای خونه رو در آوردم وبه طرفش گرفتم.با تعجب به من وکلید ها نگاه کرد.
_باید برای دادن مهریه ت اون خونه رو بفروشم،اما فکر کردم شاید تا قبل از فروش اونجا تو به یه سرپناه امن نیاز
داشته باشی.
دستمو با مهربونی رد کرد.
_پدرم دور از چشم مهتاج یه کارهایی برام کرده،نگران نباش.درضمن مگه ندیدی مهریه مو بخشیدم،پس لازم
نیست خونه تو بفروشی.
_اما این حق توئه.
_مهریه به زنی تعلق می گیره که مهر ومحبت به پای شوهرش ریخته باشه.من که...
با ناراحتی باقی حرفشو خورد.کوروش برای عوض کردن جو بینمون خودشو انداخت وسط وبا دو تا شکلاتی که به
طرفمون گرفت به شوخی گفت:بهتره به اجای این تعارف تیکه پاره کردنها به یمن ومبارکی دهنتونو شیرین کنین.
چپ چپ نگاهش کردم وآیسان به خنده افتاد.از پله های دفتر خونه که پایین اومدیم با ترس پرسید.
_حالا چی میشه؟
با بی تفاوتی شونه بالا انداختم.
_می رم خونه ی مامان وهمه چیزو بهش میگم.
سرشو پایین انداخت وبا خجالت گفت:در مورد اون قضیه چی؟
می خواست بدونه ماجرای نامشروع بودنش رو هم میگم یا نه.
_تا تو نخوای من حرفی نمی زنم.
_اگه با همینم مهتاج بیشتر از چشم آذرخانوم میفته بگو،من مخالفتی ندارم.در هرصورت قرار نیست که دیگه
ببینمشون.پس فرقی به حالم نمی کنه.
حلقه مو از دستم در آوردم وبه طرفش گرفتم.
_اینم از این...خب دیگه خداحافظ.
با بغض حلقه رو گرفت وگفت:میشه مال من پیش خودم بمونه؟
_البته...این چه حرفیه؟
نگاهشو ازم گرفت وبا شونه های از غصه خم شده به طرف ماشینش رفت.
نمی تونستم و نمی خواستم باز هم بهش همون دید منفی گذشته روداشته باشم. یاد گرفته بودم دیگه به هیچ آدمی
برچسب خوب وبد نزنم. وفقط درمورد کارهاشون ونه خود شخصیتشون قضاوت کنم.
دست کوروش رو شونه م قرار گرفت.
_خب رفیق حالا میخوای چیکار کنی؟
بی خیال خندیدم.
_تا حالا کولی بازی منو دید؟
باتعجب نگام کرد.
_کولی بازی؟!
-میخوام همچین مثل بختک بیفتم به جون آذرخانوم که اگه کلاهشم توشعاع سه کیلومتری خونه ی مهتاج افتاد واسه
برداشتنش نره.
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
نمازخودراهرگزترکنکنید!
چراکهنمازهمچونریسماناتصالیاستکه
همهیهستیوموجودیتآدمیرابهملکوت
پیوندمیدهدوروزنهایبهسویبھشتاست.
#شھیدهوشنگدهقان
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
دخترا دخترا دخترااااااا چرا فراموش میکنین جمعه ها پارت نداشتیم ولی گفتین بزار منم گفتن باشه کانال چالشم میزارم
۲۲۷و۲۲۶ کانال چالشمون یعنی اینجا
و اینکه فدای همتون دخیای قشنگم چه نوجون چه میانسال چه سن بالاتون همتون دخترای خوشگل و مهربونید که خدا سر راه من گذاشته ممنونم که هستین اینو از صمیم قلبم میگم😭😘😘
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
عزیزان دلم دوستای من عاشقانهی داستان زندگی رو تو کانال ما بخونید
بزن رو لینک گلی جانم🥰👇
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃