دوستانهها💞
حالاهم که از قصد من آگاه شده بود با ترفندی زیرکانه مسئولیت ارائه ی گزارشات روزانه را به چکاوک سپرده
-ببین بابا ! من میتونم براش خونه بگیرم ولی عموش دائم داره میاد بندر و بهش سر میزنه.اون اگه ببینه که چکاوک توی یک خونه ی مجردی تنهایی داره زندگی میکنه ،دستشو میگیره و بی هیچ حرفی میبردش قشم! میدونی! عموش یک شخصیت مستبدانه داره .ازاونایی که حرف حرف خودشونه .من میخوام یه
موقعیتی رو برای چکاوک فراهم کنم تا اون بتونه بندر بمونه .تا هم کارشو از دست نده هم تحصیلاتش رو .خودتم میدونی که چه کارمند خوبی برای کارخونمون به حساب میاد!
کلافه گفتم :
-داریوش برو سر اصل مطلب.چرا اینقدر میپیچونی؟نفسی گرفت.در چشمهایم زل زد و گفت :
-خیلی خوب باشه! حرف آخر رو اول میزنم . حرف اصلی من اینکه،،من میخوام چکاوک توی خونه پشتی عمارت پدر بزرگ ساکن بشه!
نگاهش کردم !با حیرت و شگفتی!و البته با اخم!
-معلوم هست چی داری میگی داریوش؟ حواست هست؟ تو داری راجب خونه بابابزرگ و خانم جون صحبت میکنی .میخوای یه آدم غریبه، آدمی که بیشتر از یکی دو ماه نیست میشناسیش رو ببری تو خونه ی اونا؟ آخه پسر! هر آدمی هر جا بره یکسری حواشی با خودش به همراه میبره. چکاوک هم از این قاعده
مستثنا نیست .مطمئنا اون هم با خودش یکسری حواشی میاره. یکسری رفت و آمد ها و مسائلی داره که زندگی آقا جون و خانم جون رو تحتالشعاع قرار میده. من نمیفهمم چه لزومی به این کار هست؟
-بابا داری ساز مخالف میزنیا! بهت که گفتم چکاوک بخاطر حساسیت و تعصب عموش باید توی خونه ای مستقر باشه که خونواده توش
زندگی میکنن .اونم نه پسر جوون و این حرفا! بلکه یه خانواده ی ترجیحا مسن! خونه ای که امنیتش برای یه
دختر جوون به اندازه ی خوابگاه باشه !
-ببین داریوش! ما که دنبال دردسر نیستیم .اگه واقعا خانوادش راضی نیستند بزار برگرده شهرش .شاید اینجوری بهتر باشه .تو چه اصراری
داری که اون بمونه،داریوش عصبانی و برافروخته گفت :
-تو این همه تلاش و حساسیت و احساس مسئولیت رو تو این دختر نمیبینی؟ اون این همه داره زحمت میکشه !
-میدونم !منم واقف هستم و منکر زحماتش نیستم .اما این دلیل نمیشه که ما توی مخفی کاریش دخالت داشته باشیم .دلیل نمیشه
در پنهان کاریش دست داشته باشیم. ممکنه برامون دردسر درست بشه داریوش! حواست هست؟ پوف کلافه ای کشید و گفت :
-وای خدای من دوباره شروع شد! توروخدا حوصله نصیحت ندارم بابا! من میخوام کمکش کنم .اگه کمکم میکنی که دمت گرم! اگه
نمیکنی هم لطفاً سنگ ننداز !
و بی هیچ حرف دیگری از جایش بلند شد و خواست از اتاق خارج شود.
-صبر کن داریوش! حرفم که تموم نشده ! همیشه عادتت همینه !وسط صحبت میذاری و میری .هر وقت که به مذاقت خوش نیومد جلسه صحبت رو ترک میکنی .این که نشد !
-چیکار کنم پس؟ بشینم به نصیحت های تکراریت گوش بدم؟ من حوصله نصیحت شنیدن ندارم .
آهی کشیدم و گفتم :
-خیلی خوب! خیلی خوب! یه دقیقه بشین آروم باش تا ببینم چیکار میشه کرد .داریوش با رویی گشاده برگشت و سر جایش نشست .
-یعنی کمکم میکنی ؟
-آره کمکت میکنم. ولی قبلش باید بهم بگی چرا اصرار داری اون بمونه اینجا؟ نگاهش کمی پریشان شد . -
خب...دلیل خاصی نداره .اون یه مدیر داخلی خوب هست و کارش رو به نحو احسن داره انجام میده .ممکنه من دیگه نتونم کارمندی مثل اون پیدا کنم .
- مطمئنی فقط همینه داریوش؟ تو چشمای من نگاه کن.تو داری میگی اون یه عموی متعصب داره و یه خانواده سخت گیر .تو همچین
دختر پر دردسری رو آوردی توی کارخونه ! مطمئنی فکر دیگه ای راجبش نداری و هدف دیگه ای تو مغزت براش در نظر نگرفتی؟داریوش برآشفت و گفت :
-چی میخوای بگی دوباره بابا ! آره مطمئن باش چیز دیگه ای نیست!
-اما من خیلی مطمئن نیستم. من فکر میکنم اومدن چکاوک به این کارخونه دلایل دیگه ای هم داره .دلایلی که تو دلت نمیخواد عنوانش کنی!
-هر دلیل دیگه ای داشته باشه به کسی چه ربطی نداره.اصلا من شاید من ازش خوشم بیاد یا خوشم نیاد! به کسی چه مربوط؟!
-همون طور که سوزان مقامی به کسی ربطی نداشت؟ که حماقتت در رابطه با اون نزدیک بود ضرر بزرگی بهمون بزنه !جمله آخر را با حرص گفتم .خوب فهمید منظورم به محبی
هست .من پسرم را خوب میشناختم .
-وای بابا دوباره میخوای نبش قبر کنی؟ یه درخواست کردم ازت !حالاببینم جد و آبادمونو میتونی بیاری جلو چشمم یا نه !
- ببین داریوش چکاوک دیگه سوزان نیست .مگه نمیگی خانواده متعصب و سخت گیری داره . کاری نکن که پات گیر بیفته .کاری نکن که مجبور بشی با قانون طرف بشی .تو میدونی جزیرتی ها چقدر متعصب و غیرتی هستن .میدونی چقدر روی دختراشون تعصب دارند. داری پا توی راه خطرناکی میذاری .من برای تو نگرانم داریوش .
ادامه دارد ...
🍃🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖
ﺭﻧﮓ ﺑﺰﻥ ....
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
" ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ " ﺍﺳﺖ.
ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﺗﺮﯾﻦ
ﺭﻧﮕﻬﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ...
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻦ.
ﺭﻧﮓ ﺳﺒﺰ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻦ.
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻗﺸﻨﮕﺖ، ﺭﻧﮓ ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ ﺑﺰﻥ
ﺑﺎ آﺑﯽ، ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﺁﻣﯿﺰﯼ ﮐﻦ
ﺑﺎ ﺭﻧﮓ ﺯﺭﺩ، ﻗﻠﺐ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ
ﺭﺍ ﻃﻼﯾﯽ ﻭ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﮐﻦ.
ﺑﺎﺭﻧﮓ ﻗﺮﻣﺰ، ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﻬﺮ
ﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻫﺎ بده.
ﺭﻧﮓ ﺑﺰﻥ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ...
ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﺮﻓﮏ ﺳﯿﺎﻩ
ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ...💜
❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸
اگه میخوای همسرت عاشقت باشه بهتره در برخورد با او از کلمات و جملات، سنجيده استفاده کنی چون کلمات تاثير شگفت انگيزی دارند. مثلاً اگه به جای گفتن اينکه «چه غذای بینمکی پختهای!!!»، بگی: «غذا خيلي خوشمزهاس، فقط يه کم بینمک شده!» چيزی از شما کم نميشه. جملات منفی فقط ارتباط شما رو از بين ميبره و باعث ناراحتی ميشه...
❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﯿﻤﺶ!
ﮐﻪ ﺣﺴﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ!
ﭼﺎﯾﯽای ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯾﻢ، ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ...
ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺑﺮ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻦ، ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ...
ﺧﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯿﻬﺎﻣﺎﻥ، ﺷﯿﻄﻨﺖﻫﺎ، ﺁﻫﻨﮓﻫﺎﯼ ﻧﻮﺟﻮﻭﺍﻧﯿﻤﺎﻥ، ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ...
ﺍﻣﺎ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ...
ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏُﺮﻏﺮ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﮐﻤﺮﻧﮓ ﯾﺎ ﭘﺮ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ!
ﺳﺮﺩ ﯾﺎ ﺩﺍﻍ ﺍﺳﺖ!
ﺯﻭﺭ ﺯﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎ ﺟﺪﺍ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺪﻭﯾﻢ!
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺳﺎﮐﺖ ، ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ ﻏﺮ ﻏﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺗﻮﭘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻤﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮐﻮﺑﯿﺪﯾﻢ!
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ ﯾﺎ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺷﺎﯾﺪ!
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ، ﺭﻓﯿﻖ ﺟﺎﻧﻢ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ، ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯾﻬﺎﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ،
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ، ﻗﺪﺭ ﺑﺪﺍﻥ...
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺱ ﻭ ﺑﻔﻬﻢ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ.
ﺭﻭﺯ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮐﻦ، ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﯾﯿﺪﻥ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺍﺭﯾﺶ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭﺕ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻤﯿﻠﺮﺯﺩ،
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﺴﺖ،
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮐﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺕ،
ﯾﺎ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪٔ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺣﺘﯽ،
ﺭﻓﯿﻖ ﺟﺎﻧﻢ! ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽﻫﺎ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺗﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ، ﻧﻔﺴﺸﺎﻥ ﮐﺸﯿﺪ.
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ...
❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
❤️
خانم زبر و زرنگ
برای یک زندگی خوب هر مشکلی هم که وجود داشته باشه بازم باید در مکالمه رو باز نگه دارید.
با هر سختی ای که شده. باید بتونید حرفتونو با زبون خوش بزنید.
اول خیلی احساسی برخورد کنین و شروع کنین به سرویس دادن مثلا پوست کردن میوه🍎🍏🍐🍊 و دهن اقای همسر کنید.
بعد خیلی منطقی ولی محترمانه حرف یا سوالی رو که دارین بپرسین.
و براش نگرانی ها و خواسته هاتون رو توضیح بدین.
اگه دیدن توجهی نداره😒
صحبتو قطع کنید و توی یه شرایط دیگه صحبت کنید.
به صورت مداوم و مستمر بگین ولی بد دهانی و بی ادبی نکنید که اثر عکس میذاره
❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
19.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حاجات #دعا #ذکر
توسل ب حضرت عباس🥹❤️🩹
همه مامیدونیم حضرت ابالفضل باب الحوائج هستن کسی هستن ک اگه بهشون روبزنی روتو زمین نمیزنه اگه ب صلاحتون باشه😉💝
وقتی توسل میکنیدبرای رضای خدا باشه حتی اگه هم نشدبگیدراضی ام ب رضای خدا💕🫠
_طریقه ختم ۴یاسین برای توسل ب حضرت عباس🥲💓
نزدیک ترین روز ب نیمه ماه قمری ازغرب افتاب پنجشنبه تاقبل ازاذان صبح روزجمعه وقت داریدبخونید دراولین شب جمعه(یکبارسوره یاسین بخونید هدیه کنیدب قمربنی هاشم
در دومین جمعه دوباریاسین بخونید وهدیه کنید
سومین جمعه ۳باربخونید وهدیه کنیدولی در شب جمعه ۴؛ب نیابت ازقمربنی هاشم۴بارسوره یاسین بخونید وهدیه کنیدب مادرشون خانوم ام البنین ان شاالله حاجت رواباشید ب حق سقای دشت کربلا و مادرشون حضرت ام البنین:)☺️💓
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
14.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خانه_داری #ترفند
۳ ترفند برای برق کردن ظرف های بلوری🤞🤞
ترفند های تو ویدیو خیلی کاربردیه و امتحان شدس ولی این نکات هم خیلی خوبه 😊👇👇👇👇👇
➰️برای تمیز کردن لیوان ها و فنجانهای بلوری که جرم گرفته و زرد شدند چند راه پیش رو دارید
♨️اولین راه همونه که همیشه انجامش میدین استفاده از مایع سفید کننده که مضرات زیادی هم داره و ممکنه باعث حساسیت پوستی و تنفسی بشه
♨️دومین راه اونه که مقداری پودر لباسشویی رو داخل قابلمه بزرگی ریخته و پر آب کنید ظروف رو داخلش بچینید و روی حرارت بگذارید تا بجوشه که این راه هم مضرات روش قبل رو داره
♨️روش بعدی هم استفاده از سرکه هست که ظرف بزرگی رو پر آب کرده داخلش سرکه بریزید و بعد از چند دقیقه آبکشی کنید
💥دونستن هر سه این روش بسته به جنس ظروف، نوع لکه و مقاومت اون لازم و ضروریه و اینکه هر کدوم برای یکی از انواع ظروف مناسبند مثلا ظروف استیل رو بهتره با روش پودر بشویید چون سرکه اونها رو لک میکنه
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
12.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گل_گیاه
ترفند اولی رو مامانم بهم یاد داده اما ترفند سومی خیلی مهمه‼️
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه که نباید بنشینیم و
بدیهایِ زندگیِمان را مرور کنیم...
گاهی باید بنشینیم دور هم
خوشیها را شمرد، چای نوشید!
و پشت کرد به تمامِ نداشتنها
و غصههایی که عمری
با آنها زندگی کردیم...!
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوندا:
نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی
و نه آنقدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گم شده ام
هم خودم و هم تو را آزار می دهم …
هر چه تلاش کردم نتوانستم
آنی شوم که تو می خواهی
و هرگز دوست ندارم
آنی شوم که تو رهایم کنی …
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن
❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️