*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ایده_معنوی_اعضا
سلام یاس گرانبها بیزحمت اینوبزارکانال خیلی حاجت میده ان شاالله دوستان ازش استفاده کنن وحاجت روابشن🤲🏻
#نماز_حضرت_زینب (س)
✅ 2 رکعت نماز مثل نماز صبح به نیت نماز حاجت می خوانید وثوابش را به روح حضرت زینب هدیه می کنید
🖇بعد از نماز تسبیحات حضرت زهرا
❗️510 مرتبه یا حی ویا قیوم
❗️69 مرتبه السلام علیک یا بنت امیر المومنین
❗️14مرتبه با حالت توجه این شعر را بخوانید :
《شفیعه ی دوسرا منبع حیا زینب حیا وعصمت وناموس کبریا زینب
به حق جد وپدر ومادرت زینب به پاره های جگر برادرت زینب
به آن وداع حسینت به روز عاشورا بخواه حاجت ما را تو از خدا زینب》
✅بسیار مجرب است بین ذکرها با کسی حرف نزنید ومتوجه خداوند باشید بنده خود گرفتاری بزرگی داشتم که به سبب همین نماز رفع شد الحمد لله
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
درختی می افتد همه
متوجه صدای افتادنش
می شوند،
امایک جنگل رشد میکند
کسی متوجه نمی شود
مردم اینگونه اند،
به رشدت توجه نکرده
بلکه به افتادنت توجه میکنند
پس مواظب جای پایت باش.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..
"پنجره" همیشه یک واسطه بوده
واسطه برای به قولِ آنها نگاه کردن به کوچه ی خوشبخت
واسطه برای دریافتِ نور
واسطه برای از باران لذت بردن و خیس نشدن
واسطه برای از هیاهوی تصادفات و دعواها دور نماندن و درگیر نشدن
پنجره همیشه یک واسطه بوده برای دید زدن و دیده نشدن!
نمی دانم چرا در عصری که دور دورِ از بین بردنِ واسطه هاست، اینقدر دل به این واسطه سپرده ایم
استفاده از پنجره، کارِ ترسوهاست
اگر مردی خودت کوچه را خوشبخت کن
اگر مردی خیس شو، عاشقی کن، دعوا کن، دید بزن، دیده شو
دل به دریا بزن دیوانه!
دست از آهنِ سردِ این پنجره ی لعنتیِ آرزوکُش، بردار!
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يه جايي خوندم نوشته بود:
قدرت ذهن انسان بسیار فراتر از حد تصور شماست، به گونهای که محال است کسی چیزی را واقعاً با تمام وجود خود بخواهد و به آن دست پیدا نکند. به این علت که زمانی که شما از ته قلب دوست دارید به چیزی برسید، کائنات این انرژی را از شما دریافت می کنند. ذهن شما دارای انرژی هایی است که با کائنات و جهان هستی ارتباط مستقیم دارد. در اصل هر آنچه که از ذهن شما تراوش میکند در جهان بیرون به حقیقت خواهد پیوست….
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#پیتزا_تابه_ای
قطعا خوشمزه ترین و فوری ترین پیتزا همینه😋
پیتزا تابه ایِ نیم ساعته که خمیرش نه نیاز به خمیرمایه داره نه استراحت🥰
✅مواد لازم خمیر:
آرد: ۱ لیوان
بکینگ پودر: ۱٫۵ ق چ
نمک: نصف ق چ
ماست: نصف لیوان
✅مواد لازم روی پیزا:
سس قرمز: ۱ ق غ
مواد گوشتی:گوشت مرغ یا گوشت قرمز، سوسیس یا کالباس: دلخواهی هست
فلفل دلمه ای: نصف یک عدد
قارچ: ۴-۵ عدد
پنیر پیتزا: ۲۰۰ گرم
نمک+فلف سیاه+آویشن: مقداری
✅روی پنیر پیتزا آخر سر آب بپاشین کامل کش میاد...
✅در تابه رو بزارین تا پنیر روش که آب شد وزیر خمیر طلایی شد حاضره...
✅مواد گوشتی برای پیتزا دلبخواهی هست...
✅حتما شعله خیلی کم باشه تا پیتزا نسوزه...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز یه قرمه سبزی خوشمزهههههه👌
#آشپزی
#خانه_داری
#ترفند
❤️فروارد یادتون نره ❤️
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
10.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدم باشیم...
پرسید: خب میشه بگی اعتقادت چیه؟؟ منظورم اینه از نظرت بدی و خوبی چجوری به آدم بر میگرده؟؟
گفتم: سالهاست دیگه تو فکر این نیستم چیزی به من برگرده! اعتقادی هم بهش ندارم! ممکنه شما یه عمر برای افراد نیازمند خونه بسازی بعد زلزله بیاد خونه ی خودت رو سرت خراب شه!
ممکنه پزشکی باشی که هزاران بیمار کرونایی رو درمان کنی بعد خودت از یکیشون کرونا بگیری و بمیری!
خوبی فقط برای خوبی و لذت بردنِ، نه برای برگشت!!
یه بار زندگی میکنیم...آدم باشیم... حالمون خوب باشه... دیگران هم از حال خوبِ ما حالشون خوب باشه!
همین!!
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناراحت نباش از مرغی که
دونشو تو دادی
ولی؛
واسه همسایه تخم گذاشت
یروزی بوی کبابش به دماغت میرسه ...!
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
دوستانهها💞
#ترنج چقدر دلم می خواست اون اتاق واسه من باشه اما نشد. پدر لیوان را کنار گذاشت و گفت: - بزرگ شدی
#ترنج
اما یاسر نمی لرزید شاید چون از خودش مطمئن بود. پیراهنش را مشت کردم. اگر او هم در این لحظه به ثمر می اندیشید چه؟ بی اختیار فاصلهی بین انگشتانم زیاد شد. جایم خوب بود اما دیگر این رفتارهای مخفیانه را نمی خواستم. یک بار بهای سنگینی برای چنین روابطی داده بودم و بار دوم را تاب نمی آوردم. درست که یاسر، میلاد نبود اما مرد که بود و مردها نمی دانند حتی همین بغ...ل کردن های ساده چه بر سر روح و احساس یک زن می آورد و چطور وابستهاش می کند. من وابستگی دوباره نمی خواستم. او فردا همه چیز را فراموش می کرد و نهایتاً با یک عذرخواهی ساده سر و تهش را هم می آورد. اما من تا مدت ها درگیر و اسیر می شدم. به همین خاطر علی رغم میل باطنیام عقب نشستم و او هم به تصمیمم احترام گذاشت. در چشمانش نه ردی از پشیمانی بود و نه سردرگمی و نه شرمندگی. یاسر همیشگی به من نگاه می کرد. قاطع و جدی اما اين بار با لبخندی واضح و مهربان. طاقتم طاق شد. چشم از چشمش گرفتم و گفتم:
- من برم بخوابم.
دستانش را پشتش گذاشت و خم شد تا در راستای من قرار بگیرد.
- هنوزم می ترسی؟
می ترسیدم. بدجور هم می ترسیدم. سکوتم را حمل بر جواب مثبت کرد.
- من بهت آسیب نمی زنم ترنج. قسم خوردم که دیگه بهت آسیب نزنم. آب دهانم را قورت دادم و گفتم:
- ولی همین الان قسمت رو شکستی. در همان حالت خمیده باقی ماند.
- چرا؟ یعنی حتی محبت کردنم هم ناراحتت می کنه؟ مخفیانه انگشتان دست چپم را روی بخیههای مچ دست راستم کشیدم و گفتم:
- این چیزا شاید برای مردها عادی باشه اما واسه دخترا نیست. تو میری راحت می خوابی اما من تا ابد به این فکر می کنم که منظورت چیه و تو سرت چی میگذره؟ محبت های این جوری شاید در لحظه قشنگ باشه اما بعدش عذابه. نفس گرمش مثل باد جنوب به صورتم وزید.
- اما من مردی نیستم که روابط متعدد رو تجربه کرده باشه و این جور چیزا واسش عادی باشه. اگه یه ذره منو بشناسی می دونی که با نامردی کسی رو عذاب نمیدم. قصد شکنجه کردن داشته باشم مرد و مردونه شکنجه می کنم. من هیچ وقت از عواطف تو از واقعیت زن بودن و احساساتی بودن تو واسه اذیت کردنت استفاده نکردم. من کثیف بازی نمی کنم پری خانوم درست بر خلاف اون مردی که توی سرته.
ذهنم را خوانده بود و همین معذب ترم می کرد. ترسیدم اگر بمانم به چیزهای بیشتری پی ببرد. به همین خاطر لبخندی به رویش زدم و گفتم:
- فردا کلاس دارم. بیدار نمیشم. بریم بخوابیم. بالاخره تای کمرش را باز کرد و مثل
سرو راست ایستاد و گفت:
- نمی خوای بخوابی می خوای فرار کنی. باشه برو. شب به خیر.
سرم را تکان دادم و به سمت خانه رفتم. در حالی که شنیدم زیر لب گفت "ترسو!"
احساس کردم پاهایم خواب رفتهاند. تکانی به خودم دادم و در دل گفتم:
- خب حالا که چی؟ تا کی می خوای اینجا بمونی؟ تا کی می خوای قایم شی؟ بالاخره که می بینیش. بالاخره که با هم رو به رو میشین. خوشت میاد بهت بگه ترسو؟ بچهای مگه؟ این بار مصمم تر در را باز کردم. هنوز روی پلهها نشسته بود. می توانستم خودم را به ندیدن بزنم و مثل هميشه کنار استخر بساطم را پهن کنم اما پاهایم یاری نکردند و مرا به سمتش کشاندند. هنوز دور بودم اما متوجهم شد و آن قدر نگاهم کرد تا به او رسیدم. نمی دانم نتیجهی تلاشم برای گشاده رویی تا چه حد موفقیت آمیز بود. نمی دانم اصلاً توانستم خطوط درهم رفتهی لبم را حالت بدهم یا نه؟ زیر فشار نگاهش داشتم خرد می شدم.
- چرا اینجا نشستی؟ دستش را زیر چانهاش زد و گفت:
- دیشب یه بنده خدایی قاطعانه حکم صادر می کرد که من میرم و راحت میخوابم. حالا کجاست که ببینه نخوابیدم؟ یعنی نتونستم که بخوابم. حتی یک دقیقه! بپرس ببین خیالش راحت شد؟
دستانم به گزگز افتاد. قصد نداشت خودش را به فراموشی بزند یا حتی با عذرخواهی سر و تهش را هم آورد. با صراحت در چشمانم زل زده بود و ضمن یادآوری شب گذشته بابت قضاوت ناعادلانه, مواخذهام می کرد.
- منم نخوابیدم. گفتم شاید با ورزش حالم بهتر شه. یک پایش را روی پلهی پایینی گذاشت و گفت:
- بازم خوبه که دوباره فرار نکردی. انتظار نداشتم به این زودی آفتابی شی.
خندهام گرفت. بدخلقیاش شبیه ثامر بود یا بهتر بگویم بدخلقی و بهانه گیری ثامره دقیقاً به پدرش رفته بود.
- اتفاقا بهش فکر کردم ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که هر چی فرار کنم ماجرا سخت تر ميشه. برخاست و همان طور بداخلاق گفت:
- آفرین. بالاخره نمردیم و دیدم یه بار توی زندگیت کار درست رو انجام دادی. من یه چرت می زنم و بعد میام دنبالت. لوکیشن کلاست رو بفرست واسم. با تعجب پرسیدم:
- چرا؟ با اخم جواب داد:
- می خوام ببرمت جایی که راه در رو نداشته باشه کسی هم نتونه دید بزنه.
متعجب تر از قبل دوباره پرسیدم:
ادامه دارد ...
❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کربلایی
#مداحی
#مداحی_جدید
#مداحی_۱۴۰۳
#چایخانه
#چای_حضرتی
☀️ به ما بپیوندید 👇
🕌 @karbalaisho 🕌
╰┅═हई༻❤༺ईह═┅╯
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯