دوستانهها💞
#گلچهره دردم این بود که خواهرم عاشق عشق من شده چه میدونستم از بازی سرنوشت.چه میدونستم از بخت سیاه
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#گلچهره
سطل پر از شیر رو برداشتم و از طويله خارج کمی بعد صدای اذان همه جا رو پر کرد .گلچهره مادر آب دیگه داغ شده بریزش داخل پارچ شیر رواز توری رد کن داخل قابلمه بریز بذار سر چراغ تا بجوشه چشمی گفتم و کاری که گفت رو انجام دادم شاید باورتون نشه ولی دلم برای روزمرگی های سخت اون دوران تنگ شده .کاش میشد بازم برگردم به اون روز ها دیگه خودمو به خواب نزنم و هر روز بیدار شم و برای آقام آب گرم کنم تا وضو بگیره کمی بعد آقام بیدار شد وضو گرفت و صدای الله اکبر گفتنش خونه رو پر کرد. همیشه بلند نماز می خوند و من عاشق صدای نماز خواندنش بودم بهم آرامش میداد.بالا سر شیر وایسادم تا سر نره وقتی جوشید چراغ رو کم کردم که سرریز نشه بعدش هم تخم مرغ ها رو آبپز کردم.کم کم تمام اهالی منزل از خواب بیدار شدن.بوی نون تازه داخل تنور و صدای خش خش جارو و کمی بعد بوی خاک نم خورده آفتاب طلوع کرده وسط خونه خبر از شروع یک روز تازه رو میداد.به کمک شربت سفره رو باز کردم و برای هر کس یه لیوان بزرگ شیر داغ ریختم تخم مرغ های آبپز شده رو پوست کندم نگم از طعمش...نگم از بوی خوشش... برای هر کس داخل یه بشقاب ملامین گذاشتم .... به همراه کره و پنیر ....همه دور سفره نشستیم و خانوم جون با نون تازه وارد شد.. با ولع شروع به خوردن کردم...چه میدونستم این خوشبختی که اصلا قدرش رو نمی دونستم و نادیده اش می گرفتم فقط چند روز ادامه داشت... چه میدونستم که این لحظه های تکراری یک روز آرزوی هر روز و شبم میشنگل اندام مثل فرفره کار میکرد....سفره رو جمع کرد .. برادر هام به همراه آقام راهی زمین کشاورزی شدن و تا به خودم بجنبم گل اندام طبق ها رو پر از ظرف کرده بود و چادر پوشیده بود و گل از گلش شکفته بود... به راحتی میدونستم از گونه های قرمزش و چشمای براقش شدت هیجانش رو بفهمم منم دستی به سرو گوشم کشیدم و طبق ها رو برداشتیم و راهی شدیم...با هر قدمی که برمیداشتم استرسم بیشتر می شد... قلبم بی قرار بود و خودشو به سینم میکوبید.... آب دهنمو قورت دادم و نگاهی به اطراف کردم خلوت بود ولی بازم من سنگینی نگاهی رو احساس میکردم....گل اندام لحظه به لحظه غمگین تر میشد...خبری از یوسف نبود.. برای اولین بار از این موضوع خوشحال بودم نفس راحتی کشیدم و بدون حرف مشغول شستن ظرف ها شدیم .گل اندام فقط دنبال يوسف بود..ولی بعد از مدتی که از اومدنش ناامید شد بغ کرد و لب زد میگما گلی حق با تو بود فکر کنم پسره واسه یه آبادی دیگه بوده، چرا نیومد!؟
❤️❤️
یکبار هم به من گفت: "عزیزترینم"...
تا آن زمان هیچ واژه ای، نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند؛ و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان و مکانی محدود...
ولی "عزیزترینم...!"
فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، "ترینِ" آنهایی!
این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت، آنهم در کمال دارایی...
نه از روی ترس و تنهایی اش.
✍حمید جدیدی
🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده جالب گل گیاه
✨ .
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فـریــبــنــده سـت ذاتِ آدمـــیــزاد
بـتَـر از جـنّ و شـیـطـان و پـریـزاد
بـه چـهـر انـدازد او زیـبـا نِــقــابـی
کند دیـوش نـهـان پـشـتِ حجابـی
بـظاهر صورتش چون ماهِ رَخشان
به بـاطن ای بسـا دیوی چو أکـوان
مـخـور زیـنـهـار گـولِ رنـگِ ظـاهـر
کـه ناپاکان بـظـاهـر جمـلـه طـاهـر
مـکـن از ظـاهـر شخصی قـضـاوت
چو نشناسی بخیل از بـا سـخـاوت
محک زن دوستان تا گوهر از سنگ
دهی تشخیص وکرکس از شباهنگ
نه از عقل است هرکس برتوخندید
به دل گویی که او ما را پـسـنـدیـد
بله هرکس که چون عبدیست لایق
تو را از دل کند بـر خـویش شـایـق
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
19.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاپ کیک شکلاتی
🥧🥧🥧🥧
مواد لازم:
تخم مرغ دو عدد
شکر یک پیمانه
کمی وانیل
نصف پیمانه شیر ولرم
نصف پیمانه روغن
یک پیمانه آرد سفید
دو ق چ بیکینگ پودر
چهل گرم پودر کاکائو
شکلات چیپسی به دلخواه
موز یک یا دو عدد
#کیک_و_شیرینی
✨.
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
-میگنچرامیخوایشهیدشی؟!
+میگمدیدیدوقتییهمعلمرودوستداری
خودتومیکشیتوکلاسشنمره²⁰بگیری
ولبخندرضایتشدلتروآبکنه؟!
منمدلمبرالبخندخدامتنگشده(:"
میخوامشاگرداولکلاسششم♥️🌿
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
. 👇تقویم نجومی
✴️ شنبه 👈10 شهریور / سنبله 1403
👈26 صفر 1446👈31 اوت 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅خرید و فروش و انواع معاملات.
✅خشت بنا نهادن و آغاز بنایی.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅و انواع دیدارها خوب است.
📛ولی امور ازدواجی خوب نیست و ممکن است به جدایی ختم شود.
🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶زایمان خوب و نوزاد عمر طولانی دارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️عهد و پیمان گرفتن از رقیب.
✳️فصد و خون دادن.
✳️درخواست از روسا و مسئولین.
✳️و آغاز معالجه درمان نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث رهایی از بلا می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث خلاصی از مرض می شود.
💑حکم مباشرت امشب شب یکشنبه: برای مباشرت سندی وارد نشده است.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 27 سوره مبارکه "نحل" است.
قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که جاسوسی خبری به این شخص برساند و او درصدد تفحص در مورد این خبر شود و خبر صحیح باشد و از این قبیل امور قیاس شود.
کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✨شبتون مملو از عطر خدا
شب بخیر یعنی
💫شڪوفایے روزت سرشار
از عشـق بہ خُـدا
با آرزوے شبے آرام و
دوست داشتنے براے شما خوبان
تشڪر از همراهے تڪ تڪتون
شب زیباتون خوش❤️🌸🌿
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
دوستانهها💞
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #گلچهره سطل پر از شیر رو برداشتم و از طويله خارج کمی بعد صدای اذان همه جا رو پر کرد .گلچ
🍃🍃🍃🌸🍃
#گلچهره
چرا نیومد؟نمی تونستم خوشحالیمو پنهان کنم با هر سختی ای که بود لب زدم +منم دیروز تعجب کردم چون اونو تا حالا ای اطراف ندیدم...ناراحت نباش شاید بیاد حالا تو کارتو بکن هر چی خدا بخواد غصه نخور آبجی نمی دونم والا....دیشب از ذوقم نمی تونستم بخوابم تا خود صبح خواب دیدم که عروسش شدم گفتم شاید بالاخره شانس بهم رو اورده...شاید منم بختم باز شده.از این همه سر کوفت خانوم جون و آقاجون خلاص شدم...ولی زهی خیال باطل قطره اشکی از چشماش چکید، دلم پر غصه شد پا به پاش اشک ریختم.. انگار که این بغض لاکردار ول کنم نبود حالا به خاطر خواهرم و فشاری که روش بود اشک میریختم ولی نگران يوسف بودم.. این اولین باری بود که یوسف نیومده بود و دلم هزار جا می رفت... گل اندام فين فين کرد و لب زد گریه نکن حالا مردم میبینن حرف در میارن زودتر این چند ظرفم بشور صدایی اومد گل اندام؟؟ سر چرخوندم سمت صدا گل اندام با لبخند سری تکون داد و لب زد.مه لقاس دوستم میشناسیش که؟؟ اوهومی گفتم که ادامه داد.گلچهره تو اینارو بشور یه خورده هم لفتش بده من میرم خونه مه لقا ربع ساعت دیگه میام باشه؟آخه آبجی اگه خانوم جون بفهمه چی؟ اگه تو نگی نمی فهمه ...زود برمی گردم... خیلی وقته که ندیدمش... گلی به کسی نگیا باشه؟؟؟ به چشمای سرخش نگاه کردم دلم سوخت سری تکون دادم لبخند پهنی تحویلم داد و دوید سمت مه لقا کمی با هم صحبت کردن و رفتن .وقتی مطمئن شدم که ازم دور شدن دست از شستن برداشتم و خوب اطرافم رو نگاه کردم .نکنه اتفاقی برای یوسف با خانواده اش افتاده باشه ...کلافه و عصبی بودم و با صدای سوت آرومی که به گوشم می رسید سر بلند کردم و با دقت لابه لای درخت ها رو نگاه کردم و یه شاخه گل قرمز دیدم و قلبم آروم گرفت..یوسف اونجا بود، پشت درخت ها همون جای همیشگی با احتیاط نگاهی به اطراف کردم و پا تند کردم سمت درخت ها .... با قدم های بلند خودمو بهش رسوندم.بغضم دوباره سر باز کرده بود. یوسف که معلوم بود از این حرکتم کلی تعجب کرده با نگرانی پرسید گلی؟؟ قربون اون چشمات بشم چیشده آخه نصف جون شدم؟؟ فين فين کردم و تند تند همه داستان رو براش تعریف کردم.
❤️❤️