eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.6هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺 اگر … زمان و مکان در اختیار من بود ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت می‌شدم! و تو می‌توانستی تا قیامت برایم ناز کنی، یک صد سال به ستایش چشمانت می‌گذشت و سی هزار سال صرف ستایش تنت و تازه در پایان عمر به دلت راه می‌یافتم. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺 راز خوش عطری لوبیا پلو (استانبولی) 🍃اگر میخوای یک لوبیا پلو فوق العاده خوش عطر داشته باشی این دو تا نکته رو انجام بده ؛ ¹ یکی دو تا دونه غنچه گل محمدی رو پودر کن خواستی لوبیا پلو تو دم بزاری ،بریز روش😍🌱 ‌ ² از دارچین زدن تو مواد میانی غافل نشو 😍🌱 تا راز هایی دیگر بدرود 😂😍✋ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🌾💞 روایت زندگی پر از چالش دختری زیبا رو به نام‌ ... ...با اینکه سن زیادی نداشتم ولی بخاطر چهره زیبا و دلنشینم خواستگار زیاد داشتم تا اینکه... 🍃🍃🍃🌸🍃
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃🍃🌾💞 روایت زندگی پر از چالش دختری زیبا رو به نام‌ #شیوا... ...با اینکه سن زیادی نداشتم ولی بخ
🍃🍃🍃🍃🍃💕🍃 ❤️ نگار حالش خوب نبود و مدام پشت تلفن گریه میکرد و میگفت ما خیلی بی کسیم.. هیچکس تو این موقعیت بهمون سر نمیزنه شرمنده شدم که به فکر دوستم نبودم و تو اون حال رهاش کردم ازش خواستم فردا حتما بیاد دانشگاه تلفن و که قطع کردم رفتم سر درسم، چند روزی بود که اصلا درسا رو نخونده بودم اما ذهنم خیلی خسته بود، دلم میخواست برم یه جا بدون هیاهو باشم کسی مزاحمم نشه گوشیم در حال زنگ خوردن بود، بی حوصله رفتم جواب بدم که دیدم مزاحم همیشگیه ریجکت کردم که پیام داد دلت میخواد امشب بیام اونجا؟ از پیامش حس ترس تو وجودم رخنه کرد و سریع رفتم درو قفل کردم، میدونستم نگهبان هست ولی بازم میترسیدم نکنه بخواد بیاد قفل درو بشکنه و بیاد تو.. یه لحظه از فکری که کردم به خودم لرزیدم از تنهاییم اشکم در اومده بود، کاشکی امشب و رفته بودم خونه بابام رفتم پتو و تشکم رو اوردم رو مبل خوابیدم که حواسم جمع باشه اگه صدایی اومد زنگ بزنم نگهبانی گوشیمو خاموش کردم و خوابیدم ولی هر لحظه از ترس از خواب میپریدم نمیدونم چه ساعتی از صبح بود که یکی به شدت به در میکوبید و همزمان شیشه پنجره تو هال خورد شد!! سر جام سیخ نشستم و جیغ کشیدم، میخواستم فرار کنم که پتو دور پام پیچید و محکم خوردم زمین، درد بدی توی دستم پیچید و ناله کردم صدای در قطع شده بود اما من از درد دور خودم میپیچیدم کشان کشان خودمو به موبایلم رسوندم و زنگ زدم به مامان با گریه گفتم به دادم برسید زمین خوردم.. داشتم از درد جون میکندم، بعد مدتی در واحد و زدن نای بلند شدن نداشتم، به نگهبانی زنگ زدم که با یدکی که داره درو باز کنه وقتی مامان و سعید اومدن داخل سریع زیر بغلمو گرفتن و رفتیم سمت آسانسور تو راه مامان گریه میکرد و غر میزد که بیا اینم نتیجه تنها زندگی کردن الان اگه مرده بودی کی به دادت میرسید..؟ خدا منو بکشه از دست تو راحت شم، آخر این خودسر بازیات کار دستت میده... با ناله گفتم بسه مامان من دارم میمیرم شما دارید مواخذه میکنید؟! دکتر که دستمو دید عکس گرفت و گفت باید گچ بگیریم بر خلاف میلم دستمو گچ گرفتن و بعدش مامان گفت بمیرمم نمیزارم برگردی خونت.. و منو به زور برد خونه خودشون، هرچی تو راه اصرار کردم لااقل بریم موبایلم و وسایلامو بردارم هم راضی نشدن و میترسیدن برم خونمون و دیگه باهاشون نرم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه و داستان کامل در کانال زیر👇👇 🍃🍃🍃🌾💞💞 لینک کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/339280200Ce2c4533c9a ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
19.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺 آدما رو به راحتی کنار نزارید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
14.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 کیا پیاز خام کنار غذا دوست دارن؟😋🧅 من که خیلی دوست دارم مخصوصا با قرمه سبزی و کباب تازگیا این مدلی که درست می‌کنم حتی دوستامون که پیاز خام نمیخوردنم دوست دارن حتما امتحان کنید طرزتهیه: پیاز خلالی (قرمز باشه بهتره) یکم چنگ بزنید که گاز پیاز گرفته بشه بعد بهش مواد زیرو اضافه کنید روغن زیتون سماق سس انار( از رب انار آبکی تر و روغنی تره و از آب انار درست شده) نمک و فلفل(اگه پول بیببر فلفل ترکی باشه بهتره) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 خــدایـا🙏 هر چه می‌دهی "رحمت" است و هر چه نمی‌دهی "مصلحت" امشب یاریمان ڪن آن باشیم🌺 ڪه تو راضی باشی و آن طور شویم ڪه تو می‌خواهی نظرت را از ما مگیر. آمیـــن 🤲     🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🌸زندگی 🕊شوق گلی رنگین است 🌸روی سرشاخه ی امید 🌸زندگی 🕊بارش عشق است 🌸بر اندیشه ی ما 🌸زندگی 🕊خاطره ی دوستی امروز است 🌸مانده در تاقچه ی فرداها صبحتون عالی امروزتون زیبـا و پر امیــد🌸     🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃 عزیزان دلم دوستای من عاشقانه‌ی داستان زندگی رو تو کانال ما بخونید بزن رو لینک گلی جانم🥰👇 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃 عزیزان دلم دوستای من عاشقانه‌ی داستان زندگی رو تو کانال ما بخونید بزن رو لینک گلی جانم🥰👇
می دونیم حکم اولیه چیه؟شاید اصلا قصاصی در کار نباشه.باید با خونواده ی مقدم پناه دوباره حرف بزنیم.هیچ تضمینی بالاتر از رضایت اونا برای حل این پرونده وجود نداره. اینبار من بی هیچ حرفی سرتکان دادم.و اون بانگرانی زمزمه کرد. _خیلی به خودت فشار می یاری.این اصلا درست نیست.مریض می شی. با ناامیدی نگاهمو ازش گرفتم.اون از حال وروز من ودردی که تو دلم داشتم چی می دونست؟...می تونست تصور کنه بهایی که بابت این اتفاق ناگوار داده بودم چقدر سنگین بود؟من داشتم با سکوتم به سرنوشت امیر چوب حراج می زدم وآبرو می خریدم. هرچند شکستن این سکوت هم بی فایده بود.تو دادگاه چی می گفتم؟...اینکه همسر شرعی وقانونیم بهم تجاوز کرده؟...اینکه من با حضورش تو خونه مون وادار شدم تن به این رابطه بدم؟...اینکه امیر مرتکب یه قتل با انگیزه ی ناموسی شده؟ اصلا اگه می گفتم باور می کردن؟...یا عماد به خاطر اون رفتار زشت متهم می شد؟... خونواده ش از قصاص میگذشتن؟ این سوال ها مدام ذهنمو مثل خوره می خورد وچون جوابی براشون نداشتم احساس حماقت وناتوانی می کردم. درو باز کردم واز ماشینش پیاده شدم.به نظرم رسید باید بابت اینهمه زحمتی که کشیده ازش تشکر کنم.درسته نتونست کاری از پیش ببره.اما دفاعش از امیر بی نقص بود. _به خاطر همه چیز ممنونم...فعلا خداحافظ. زیر لب گفت:مراقب خودت باش. این توجهشو نادیده گرفتم. درو پشت سرم بستم وبه سمت کوچه مون حرکت کردم.نمی خواستم به این ابراز محبت های گاه وبی گاهش دل ببندم. ماشینش حرکت کرد ومن نفسمو با درماندگی فوت کردم.وکلید رو تو قفل در چرخوندم.با ورودم به خونه صدای صحبت مامان به گوشم رسید ونگام به دوجفت کفش مردونه ی جلوی در هال دوخته شد. به کل از یاد بردم چطوری باید حرفامو در مورد نتیجه ی دادگاه امروز جمع وجور کنم وتحویل مامان بدم.تا هیجان ناگورا بودن این خبر از پا درش نیاره... یکی اومده بود. یکی که نگاش باهام هزار سال آشنا بود...اونی که حضورش مثل نفس کشیدن ضروری بود...یکی که تو رویاهام از همه کس به من نزدیک تر بود...کسی که ضرباهنگ نفس هاش نوید یه زندگی دوباره بود. نمی تونستم باور کنم.بهراد اومده بود... نفهمیدم چطور درو پشت سرم بستم وبه سمت خونه قدم برداشتم. حواسم پرت اون عطر آشنایی بود که به مشام کشیدنش تپش قلبمو بیشتر می کرد.واسه همین جلو پامو ندیدم ومثل آدمای دست وپا چلفتی سکندری خوردم.مچ پام پیچید وازدرد تیر کشید. خودمو به سختی به در هال رسوندم ودستگیره شو پایین کشیدم.با ورودم از جاش بلند شد.فرصت نبود همراهشو ارزیابی کنم. همه ی وجودم چشم شدوبهش خیره شدم.حس دلتنگی وعلاقه ای که ماهها می شد تو دلم سرکوب شده بود یه گلوله بغض شد وتو گلوم گیر کرد. _سلام گلاره خانوم. هیچ فکر نمیکردم اینقدر بی تاب شنیدن صداش باشم.فقط نگاش کردم.نه زبونم چرخید نه ذهنم بهم یاری رسوند که جوابشو بدم. _حالتون خوبه؟ یه لبخند غمگین کنج لبش بود و تو چشماش یک دنیا التماس تا من چیزی بگم.بغض راه نفسمو بسته بود ونمیذاشت حرفی بزنم.وگرنه باید می گفتم حالی دیگه بر من نمونده که بدونم خوبه یا بد؟ مامان که از نگاه مات وبهت زده ی من ته دلش خالی شده بود زیر لب زمزمه کرد. _اتفاقی افتاده گلاره؟...نکنه دادگاه... باقی حرفشو خورد وتو چشمام زل زد.به خودم اومدم و گفتم:نه مامان جان نگران نباش.حالا سر فرصت براتون توضیح می دم... رو به بهراد کردم و لبخند محو وگذرایی رو لبم نشست. _سلام آقا بهراد.خوش اومدین.خونواده خوبن؟استاد... سوالی که می خواستم بپرسم تو دهانم ماسید منتظر به چشماش زل زدم. سرشو با ناراحتی پایین انداخت. _بابا فوت کردن.همون شب که برگشتم. با تردید پرسیدم. _فرشو دیدن؟! لبخند غمگینی زد وگفت:کنار همون فرش آخرین نفس هاشوکشید. _خدا رحمتشون کنه. زیر لب تشکرکرد. همراهش که یه پسر جوون بود از جاش بلند شد. _سلام خانوم. به اونم یه لبخند خوش آمد گویانه زدم وبهراد معرفیش کرد. _کوروش دوستم. _خوش اومدین...بفرمایین. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
4_5945019879160549073.mp3
8.09M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🎶 🎤     🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺 رازشو عمرا نمیدونستی 😲 راز برق افتادن گاز شیشه یی و میگم 😍 ⬅️بعد ازینکه سرکه سفید و با مایع ظرفشویی مخلوط کردی و گاز و تمیز کردی ، اسپری الکل و یادت نره که رازش همینه 👌💯🌹 اگه لازم بود میتونی شیشه پاک کن هم اسپری کنی 🌹 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_malake لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺