فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پذیرایی #کدبانو #خانه_داری #شربت #قسمت۱
این شربت خوش مزه و شیک مهمونی رو حسابی جذاب میکنه❤️❤️❤️❤️
موادلازم برای دو لیوان شربت
ژله نصف بسته
آبجوش نصف لیوان
تخم شربتی 1 ق غ
شکر 1 ق غ
گلاب 1 ق غ
آب سرد یک تا یک و نیم لیوان
این مقدار مواد دو لیوان بزرگ به شما شربت میده
شربتای من یک روز داخل یخچال موند و سفت نشد ولی اگه شربت شما یکم سفت شد میتونید با کمی آب مخلوط کنید
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پذیرایی #کدبانو #خانه_داری #شربت #قسمت۲
این شربت خوش مزه و شیک مهمونی رو حسابی جذاب میکنه❤️❤️❤️❤️
موادلازم برای دو لیوان شربت
ژله نصف بسته
آبجوش نصف لیوان
تخم شربتی 1 ق غ
شکر 1 ق غ
گلاب 1 ق غ
آب سرد یک تا یک و نیم لیوان
این مقدار مواد دو لیوان بزرگ به شما شربت میده
شربتای من یک روز داخل یخچال موند و سفت نشد ولی اگه شربت شما یکم سفت شد میتونید با کمی آب مخلوط کنید
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#خانه_داری #ترفند #سلامتی
چقدر به پوستت اهمیت میدی؟؟
حتما امتحان کن تا معجزشو ببینی😍
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
#موزیک_ویدیو
•"از شبِ رفتنِ تو
•عاشق پاییز شدم
•با همه مردمِ این شهر
•گلاویز شدم.."
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
- زود قضاوت نكن!
تو فقط اون چيزى رو ميبينى كه
من انتخاب ميكنم نشونت بدم!!🪵🌧️🌱
🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
اونجا که سعدی میگه:
دل و جانم به تو مشغول
و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان
که تو منظور منی
🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🌺
دوستانهها💞
دستاشو جلو چشماش گرفت تاگریه شو نبینیم.مادرش سعی کرد بهش نزدیک شه ودلداریش بده اما من مانعش شدم.اونم
بهراد داشت با علاقه نگام می کرد.از وقتی که من حرف دلمو زده بودم وفاصله ای بینمون دیگه وجود نداشت اون بی
تاب تر از همیشه منتظر برگذاری جشن ازدواجمون بود.خب برای من بعد از اعترافم، تردیدی برای بودن با بهراد
وجود نداشت اما اون می خواست از اولین رابطه ی زناشویی مون خاطره ی زیبایی بسازه که تا ابد تو ذهنم موندگار
شه وتموم اون خاطرات تلخ رو واسه همیشه از ذهنم پاک کنه. این فکر هارو پس زدم وگفتم:سارا بهم قول داده واسه عروسیم همه جوره کمکم کنه.با اینکه من وبهراد تصمیم
گرفتیم مراسم رو تو کاشان و خونه قدیمی برگذار کنیم اون قبول کرده که با هامون بیاد.البته با مادرش...خب به نظر
من اگه شما هم به همون بهونه یه مرخصی کوچولو بگیرین وهمراهمون بیاین.واز طرفی به سارا اینطور نشون بدین
که جوابشو قبول کردین ودیگه اصراری به این قضیه ندارین.بهش فرصتی می دین که اون بتونه با خیال راحت
وبدون هیچ تنشی به شما فکر کنه.مطمئن باشین نظرش عوض میشه...فقط خیلی نرم وآهسته جلو برین.وسعی
نداشته باشین با نشون دادن صمیمیت بیش از حد اونو تحت فشار بذارین.حتی گاهی اگه بهش بی توجهی کنین،نتیجه
ی تاثیرگذارتری می گیرین.
بهراد دستمو گرفت وبا مهربونی فشرد.
_این دست پخت خودته یا دکتر میلانی فر؟
به شوخی پشت چشمی نازک کردم وگفتم:منو دست کم گرفتی آقا بهراد؟
می دونستم حسابی با این برخورد دلشو بردم اما چون نمی تونست جلوی کوروش واکنشی نشون بده با چشم وابرو
واسه م خط ونشون کشید وحسابی تهدیدم کرد که بعدا حتما جبران میکنه.
هیچ فکر نمی کردم نقشه ای که کشیدم اینقدر راحت بگیره.جمع پنج نفره مون شامل سارا ومادرش خانوم حکمت
همراه من وبهراد ومامان آذر راهی کاشان شدیم.کوروش از قبل اونجا منتظرمون بود.
کلی با سارا حرف زده بودم وخیالشو از اینکه کوروش دیگه کاری به کارش نداره راحت کرده بودم.خانوم حکمت که
پنهونی از همه چیز خبر داشت خیلی تو این راه کمکم کرد.طفلی چنان با علاقه به داماد آینده ش خیره می شد که ته
دل من ضعف می رفت چه برسه به کوروش.
به محض رسیدنمون اولین کاری که کردم ملاقات با امیر بود،که دلم واسه ش حسابی لک زده بود.می دیدم که
حضورش تو کانون روحیه شو از این رو به اون رو کرده .مدام می خندید وسر به سر من وبهراد میذاشت.
آقا احسان قبل از اومدنمون دنبال مرخصی یک روزه ی امیر رفت وبراش کلی به این در واون در زد تا بلاخره موفق
شد.
خدا می دونست که بزرگترین دلخوشی برام تو اون لحظات خوب،دیدن دوباره ی امیر کنار جمع کوچیک خونواده
مون بود.
همه چیز دست به دست هم داد تا اتفاقات خوب، پشت سر هم تو مسیر زندگیمون قرار بگیره ومن وبهراد برسیم
به اینکه بخوایم شادی وخوشحالی این با هم بودن رو با عزیز ترین نزدیکانمون شریک شیم.از لبخند رضایت بخش آرایشگرم معلوم بود نتیجه کار چیز خوبی از آب در اومده.اما این برام مهم نبود که با آرایش
ولباس سپید عروسی تو چشم اطرافیانم زیبا به نظر برسم.دوست داشتم برای قدر دانی از حضورشون تو این جشن
کوچیک زیباترین لبخندمو بهشون ببخشم.
وچقدربرام نگاه بهراد عزیز بود که وقتی منو با اون لباس و آرایش دید بیشتر از تحسین،عشق تو نگاش موج می
زد.ومن حیفم می اومد بگم تواون کت وشلوار نوک مدادی برازنده شده.چرا که برازندگی بهراد من تو یه کت
وشلوار خلاصه نمی شد.
وقتی دستامو تو دستای گرمش گرفت و فشرد،زندگی رو حقیقی تر از هر لحظه ی دیگه ای کف دستم لمس
کردم.نگاهمو با اطمینان بهش دوختم و گذاشتم اینبار اون بهم یاد بده چطور عشق رو می شه لمس وتجربه کرد.
جلوی خونه قدیمی که نگه داشت بوی اسفند تومشامم پیچید وصدای هلهله وشادی جمع لبخند رو عمیق تر از همیشه
رو لبم نشوند.بهراد با هیجان وصف ناپذیری از ماشین پیاده شد ودرو به روم باز کرد.
وقتی پیاده شدم تو بین جمعی که با علاقه به استقبالمون اومده بودن چشمم فقط بزرگ مردی رو می دید که حتی
جثه ی کوچیکش تو اون کت وشلوار سورمه ای خوش دوخت نتونسته بود ذره ای از احترام وعلاقه م رو بهش کم
کنه.نگاه جفتمون تو هم گره خورده بود ولب های خندون وچشمای خیس از اشکش زیباترین خوش آمد رو بهم می
گفت.
خودمو بی هوا از میون جمع بیرون کشیدم وبه سمتش رفتم.بغض دیگه مدتها بود رو گلوم سنگینی نمی کرد.خیلی
آسون می شد اشک وتوچشمام حلقه می زد.
حالام نگامو تار کرده بود و نمی تونستم اونو بوضوح ببینم اما اطمینان داشتم که اگه چشمامو ببندم،باز می تونم
خودمو بهش برسونم و عطش نگاهمو از حضورش سیراب کنم.
دستای یخ زده مو به سمتش دراز کردم و اون منو تو آغوشش گرفت ومحکم فشرد.
_اگه بدونی چقدر خوشحالم که تورو تو این لباس می بینم.
صداش بغض داشت و می لرزید.پیشونیمونو بهم چسبوندیم وتو چشمای هم زل زدیم.
_دیگه نمی خوام به خاطرت غصه بخورم.بهم قول بده که خوشبخت شی.باشه؟
فقط تونستم سر تکان بدم.بهراد خودشو بهمون رسوند ودستشو رو شونه ی امیر گذاشت وباعث شد اون به سمتش
برگرده وتو آغوشش فروبره.
🍃🍃🍂🍃
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
#استایل
دیگه با این دومدل مقنعه از پوشیدن مقنعه کراواتی فراری نباش🥰
مقنعه کراواتی یکی از مدل های پر طرفدار و شیکیه که بین ،
دانشجوها و محصلین خیلی طرفدار داره🤌🏻✨️
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
اونجا که صائب تبریزی میگه:
گر قسمتِ ما باده و گر خون جگر شد
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🌺
21.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
#آشپزی #کتلت
کتلت مرغ متفاوت ولی راحت و خوشمزه 😋
اگه دنبال ی طعم جدیدی تو کتلت هستی این مدل رو هم امتحان کن پشیمون نمیشی 😋😋👌👌
مواد لازم
سینه وران مرغ چرخ شده. ۳۰۰گرم (نصف سینه و ی رون کامل)
سیب زمینی رنده شده. ۳عدد متوسط
پیاز رنده شده. ۱عدد متوسط
فلفل دلمه ای رنده شده. ۱عدد کوچیک
گوجه فرنگی رنده شده. ۲عدد متوسط
سیر رنده شده. ۲الی۳ حبه
پودر سوخاری. ۳ق.غ
تخم مرغ. ۲عدد
نمک،فلفل،زردچوبه. ب مقدار لازم
مثل فیلم آماده کنید
فقط دقت کنید
⚠️ حتما سبزیجات رو رنده کردید آبشو کامل بگیرید ک موقع سرخ کردن آبکی و شل نباشه کتلت ک نشه شکل داد
⚠️بعد از آماده کردن ۱ ساعت بزارید یخچال خوشمزه تر میشه
درست کنید و نوش جان کنید 😋
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🌺