دوستانهها💞
-تو رو خدا مثل پسربچه ها لجبازی نکنین. طبیعیه که بعد از این اتفاق تمایل به خوابیدن داشته باشین. اینا
- این خونه امنه دختر .سیستم امنیتی داره
- ولی من از تنهایی میترسم .سیستم امنیتی که دیگه جوابگوی تنهایی نیست.
-ببین اگه دلت بخواد اینجا تو این اتاق بخوابی من هیچ مشکلی ندارم.
-خب من مشکل دارم!
آهی از سر ناچاری کشیدم و درمانده گفتم:
-تو رو خدا هرچی میخوای بگو تا همون رو انجام بدم. فقط تو رو خدا زودتر،من دارم غش میکنم!
باورم نمیشد که این نیم وجبیِ تو دل برو مرا با این تن گنده ی تنومند و این زخم های دردآور، از طبقه دوم پایین بکشد و به سالن ببرد و مجبورم کند روی کاناپه بخوابم. جایم را روی کاناپه مرتب کرد.دیگر چشمانم باز نمیشد.آرام و با احتیاط روی کاناپه دراز کشیدم تا بخوابم.جایش را روی کاناپه ی کناری که بیشترین فاصله را از محل خوابم داشت مرتب کرد،جادوی خواب مرا در ربود و دیگر نفهمیدم چه شد.
*چکاوک*
چشمانش گرم شد و در کسری از ثانیه خوابش برد.و من باکوهی از افکار مشوش و پریشان زیر پتو روی کاناپه ی دیگری مچاله شده بودم و از دور نگاهش میکردم چقدر امروز درد کشیده بود. چقدرخونریزی کرده بود.چقدر امروز دلم برایش غش و ضعف رفته بود.برای دردی که میکشید و به روی خود نمی آورد.و برای حماقتی که من کرده بودم،وای خدای من! باورم نمیشد! باورم نمیشد همچنین پیشنهاد احمقانه ای به ذهنم رسیده باشد و بدتر از همه اینکه آن را روی زبانم جاری کرده باشم و برای سرگرد مملکت که چند پله از من و امثال من باتجربه تر و باهوش تر بود بخواهم همچنین حیله ای به کار ببرم.تازه بعد از آن دو قورت و نیمم هم باقی باشد،و بعد از این که یک
دل سیر با صدای بلند های های گریه کرده باشم او در حالی که اصلا مجبور نبود گریه هایم را تحمل کند،اینکار را کرده باشد.تازه بعدش هم سرش داد زده باشم و به اویِ یک نسل بزرگتر از خودم در کمال بی ادبی گفته باشم همش تقصیر توست و تو مقصر اصلی این جریانی و او تمام تلاش خود را برای حفظ خونسردی اش کرده باشد و بدون اینکه سرم داد بزند، آرامم کرده باشد،اووه! امروز چه دختر بدی شده بودم و او چقدر با آرامش و منش مردانه و نرم خویش با من و لجبازی هایم راه آمده بود.و با تمام درد و عذابی که داشت مرا بابت پیشنهادم مواخذه نکرده بود و سعی
کرده بود آرامم کند و حتی گفته بود هراتفاقی بیفتد مثل کوه پشتم می ایستد! آه قلبم !طاقت اینهمه محبت و مهربانی بی دریغ و مردانه را از اوی دوست داشتنی نداشت خدای مهربانم اینهمه خواسته در طول زندگیم از تو
داشتم .عهد باید همین یک خواسته ی دلیِ نصف و نیمه را براورده میکردی؟!من که هنوز مطمئن نبودم که میخواهمش! من که توی همان دلم گفته بودم فکر زدن به او ،فکر زدن به محالات و ناممکن هاست و هزار و یک جور ناشدن ها در پی دارد،حکمتت را شکر میدانم هر چه سر راهم بیاوری حکمت هست و منِ بنده ات بی صبر و طاقت،اما چه کنم که نمیشود خاطر جمع شد و خیال را راحت کرد،دلم آشوب است،میترسم !دلهره دارم .تشویش دارم من در این دنیای بزرگ و بی در و پیکر،نه پدر دارم و نه مادر.خدایا !خدای مهربانم خودت هوایم را داشته باش، یادم به امروز که می افتاد دلم برای خودم هم میسوخت! برای اینهمه اتفاقی که در عرض فقط چند ساعت افتاده بود و زندگیم را کن فیکون کرده بود.و حالافکر بازیگوشم مدام سمت یک ساعت قبل و ضیاءالدین و زخمش وآن اندام برهنه ی مردانه اش میرفت فکر بی ظرفیتم
دست بردار نبود و مدام به آن عضله های مردانه ی ورزیده ی سفت و سخت و سنگی و آن سینه ی حمایتگرانه ی امن می اندیشید،من حتی جلو خودم هم خجالت میکشیدم که بخواهم به آن تصویر فکرکنم چه برسد به اینکه در دلم چیزی سرباز بزند و فروکش کند که باعث تلاطم و آشوب وجودم گردد،که کار دستِ دل دیوانه ی ناخلفم دهد،باید گوش دلم را میگرفتم و جوری می پیچاندم که دیگر هوای اغیار به سرش نزد و چیزی که سهمش نیست را طلب نکند، اصلا از همین طلب کردن های ناغافل و بی وقت بود که این بلا سرم آمده بود دیگر! بس نبود؟! کم بود؟! بیشتر از این باید حالم گرفته میشد؟! باید جوری گوش دلم را می پیچاندم که غلط بکند فکر از ما بهتران به سرش بزند و بخواهد زیاده خواهی کند. دوباره نگاهش کردم .از همان فاصله !
تکان میخورد. خیلی آرامش نداشت .میترسیدم زخمش سرباز کرده باشد. از جایم بلند شدم وپاورچین به سمتش رفتم .کنارش زانو زدم .آرام خوابیده بود. اخمهایش درهم بود. قاب صورت مردانه اش حتی با وجود تمام اتفاقات رخ داده ی امشب ، باز در دلم شوری می افکند که نظیرش تا کنون دیده نشده بود. خیلی آرام پتویش را کنار زدم .لباسش خونی نبود.خیلی نرم پیراهنش را بالا زدم تا ببینم باندش خونی شده است یا نه .خدا را شکر خیلی خون ریزی نداشت .باید تا صبح صبر میکردیم .
خواسته ی خودش بود .خودِ لجباز و یک دنده اش.
ادامه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
☃️صبح یعنی یاد خدا
❄️و صراحتِ یک لبخند به آنها که
☃️ دوستشان داریم ...
❄️امروز تصمیم بگیر همه را
☃️دوست بداری؛
❄️قهرها را به آشتی تبدیل کنی و
☃️ببخشی ؛
❄️در تک تک لحظه هایت
☃️خدا را صدابزنی ..
❄️مروز روز توست به شرط خندیدنت ؛
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
4_5947150943148577406.mp3
4.92M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🌸ماهرانه زندگی کن
🍃قدرتمند و پرانرژی.
🌸خودت را برای
🍃تغییر و تبدیل به
🌸هرآنچه بهترین است
🍃آماده کن و خالق
🌸همه زیباییها باش
🍃خوشحالی واس کساییه که
🌸تلاش میکنن برای لحظه هاشون
لحظه هات پر انرژی 🌸🍃
#رادیو_انرژی😊🌱
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضای ❤️🙏
نحوه استفاده از کارت ملی به جای کارت عابربانک با دستگاهای خودپرداز بانک ملت رو حتما ببینید...
ممکنه یه جایی به کارتون بیاد...👌
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ترفند
این ترفند و تا حالا جایی ندیدی😯
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلامتی
اگه ….
📍اگه سر درد داری: پد الکلی بو کن
📍اگه زمین خوردی با بدنت ضربه دیده: ۲۴ساعت اول کمپرس سرد و ۲۴ساعت دوم کمپرس گرم کن
📍اگه صبح ها احساس خواب آلودگی میکنی: برو در معرض نورخورشید و ۳ تا نفس عمیق بکش
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
حال دلتون قشنگ 😍🌈🌺❤️💋
#حس_خوب
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
8.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🍣غذای کارمندی 🫕
😋😋😋😋😋😋😋
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88